به گزارش خبرگزاری فارس از فسا، شهید مدافع حرم «محمدمهدی فریدونی» هفتمین شهید مدافع حرم شهرستان فسا، 24 آبان 1366 در محله عشایرنشین و محروم «حیدرآباد» در شهرستان فسا در خانوادهای فرهنگی، مومن و متدین دیده به جهان گشود اما پدر و مادرش به خاطر علاقهای که به تحصیل زودهنگام او داشتند در شناسنامهاش تاریخ 30 شهریور 1366 را به عنوان سالروز تولدش ثبت کردند و 31 سال بعد و پس از عمری مجاهدت و ایثار در شب ضربت خوردن امیرالمومنین علی(ع) با زبان روزه در حال دفاع از حریم امن حرم اهل بیت که به دست داعش ناامن شده بود، در بوکمال سوریه به شهادت رسید و پیکر مطهرش در چنین روزی یعنی 22 رمضان 1439 مقارن 17 خرداد 1397 در مراسم باشکوهی در شیراز و سپس زادگاهش فسا تشییع و در گلزار شهدای امامزادهحسن(ع) شهرستان فسا به خاک سپرده شد.
استاد دانشگاه، اسوه اخلاق و نخبه علمی که شهادت آرزویش بود
اولین شهید مدافع حرم دوره 8 ارشد و دکترای گروه جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان، محمدمهدی فریدونی تحصیلاتش را تا مقطع کارشناسی ارشد در رشته زبان انگلیسی گذراند و در سال 95 از روی علاقه و به سبب روحیه معنوی و اعتقادی خود به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و به دلیل تخصص در رشته زبان انگلیسی، به عنوان مدرس در دانشگاه امام خامنهای نیروی دریایی سپاه پاسداران، مشغول فعالیت شد.
حضور در سنگر علم و دانش با لباس پاسداری هم نتوانست عطشش به ایثار در مسیر حق و حریم ولایت را فرو بنشاند و به خاطر علاقه وافر به خدمت در یگان عملیاتی از فرصتهای مختلف از جمله تدریس در دانشگاه و قبولی در آزمون استخدامی چشم پوشید و با حضور در سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب (س) و سپس پیوستن رسمی به سپاه قدس با وجود مخالفت نیروی دریایی سپاه و دانشگاه، سرنوشتش به گونهای خاص رقم خورد و در پایان در شب ضربت خوردن حضرت علی (ع) با زبان روزه شهد شهادت را نوشید و سردار سرافراز اسلام حاج قاسم سلیمانی نیز در متنی زیبا که تصویر آن را در ادامه میبینید شهادت محمد مهدی فریدونی را تسلیت گفت و پیکر مطهرش چند روز بعد در بیست و سوم ماه رمضان مقارن با 17 خرداد در مراسم باشکوهی تشییع شد.
مراسم وداع با پیکر شهید محمد مهدی فریدونی نیز چهارشنبه 16 خرداد ماه 1397 با حضور سردار فدوی فرمانده نیروی دریایی سپاه انقلاب اسلامی و همرزمان و دوستان شهید فریدونی در معراج شهدا تهران برگزار شد.
شهیدی که به گفته دریادار فدوی، ره 40 ساله را یکشبه طی کرد
در این مراسم دریادار فدوی فرمانده وقت نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مورد شهید محمد مهدی فریدونی گفت: به نظر میرسد که دل او طاقت نداشت که این سیر طولانی را طی کند و به مقصد برسد، به همین لحاظ خیلی سریع به مقصد رسید؛ سیری که یک پاسدار از انقلاب اسلامی در 40 سال گذشته داشته، همین سیر بوده است، با این تفاوت که برخی به لحاظ دل خود این مسیر را شاید 40 ساله طی کردند تا به مقصد رسیدند، بعضی شاید 40 روز هم طاقت نیاوردند و به مقصد رسیدند.
وقتی اینبار فراموش کرد بگوید «زود برمیگردم مادر»
پیکر مطهر این پاسدار باشهامت و مدافع حرم ۹ صبح پنج شنبه ۱۷ خردادماه سال 97 از معراج شهداء در میدان شهدای فسا تشییع شد و بعد از اقامه نماز با حضور آیت الله بهشتی در گلزار شهدای امام زاده حسن فسا به خاک سپرده شد و در مراسم گرامیداشت این شهید نیز سردار تنگسیری فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مصلی نماز جمعه فسا سخنرانی کرد.
این پاسدار شهید که تک پسر خانواده و دارای تحصیلات عالیه زبان انگلیسی نیز بود به موقعیتهای شغلی مختلف از جمله استخدام در آموزش و پرورش و فرصت مطالعاتی عالی و تدریس در دانشگاه پشت کرد و با همان جمله همیشگی که برای راضی کردن مادرش به کار میبرد یعنی«زود بر میگردم» چندین بار راهی دفاع از حرم زینبی شد و 13 خرداد سال 95 انگار برای اولین بار فراموش کرد به پدر و مادرش بگوید «زود بر میگردم» و دیگر برنگشت و همین آخرین سفرش شد.
گلوله خصم و خشم و کین دشمن تکفیری در بوکمال مابین عراق و سوریه، سینه پرمهر و ولایی و گلوی روزهدارش را شکافت تا پس از شهادتش و به روایت دیگران رازها از درون سینهها در باب مهربانیهایش بشکفد.
گذشت و ایثار خصلت بارز محمدمهدی بود
به گفته پدرش قدرتالله (عزیز) فریدونی، محمد مهدی، عزیز همه بود و از همان کودکی در مسجد بزرگ شد و خودسازی و ریشه تفکرات مبتنی بر گذشت و ایثار وی در همان مساجد شکل گرفت و در نهایت در 19 رمضان مقارن با 15 خرداد 97 همزمان با شب ضربت خوردن امیرالمومنین در مسجد کوفه با زبان روزه در بوکمال حدفاصل عراق و شام در حین دفاع از حریم ولایت به دست شقیترین افراد در حین درگیری با دشمن متجاوز و تکفیری به شهادت رسید.
وی در ادامه میگوید: «تولد محمد مهدی پس از ۳ دختر دلبندم اتفاق خوب دیگری در زندگی ما بود؛ او از همان کودکی با همه همسن و سالانش فرق داشت و در دنیای خودش بود. در محله ما، من جزو معدود فرهنگیان شاغل در آموزش و پرورش بودم و این روی رفتار و منش محمد تاثیر زیادی داشت و باعث شده بود که خیلی هوای دوستانش را داشته باشد. او از کودکی دوستانش را به خانه میآورد و چندین ساعت در اتاقش بازی میکردند؛ اسباببازیهای سادهاش را در اختیار همه قرار میداد و با دوستانش به بازی و صحبت مشغول میشد.»
وی ادامه میدهد: «یادم میآید دمدمه نوروز بود و تازه حقوق و عیدی معلمیام را گرفته بودم و با محمدمهدی که ۵ یا ۶ ساله بود برای خرید کفش به بازار رفتیم. یک کفش کتانی متمایل به سبز به انتخاب خودش خریدیم. ما در محله فقیرنشینی زندگی میکردیم و وقتی محمد کفش کتانش را در کوچه و در کنار بچههای دیگر میپوشید، میدید که بقیه نیز کفش او را دوست دارند اما به دلیل نداشتن توانایی خرید، دمپایی به پا میکنند. پس محمد نوبتی کفشش را به پای دوستانش میداد تا اینکه چند روزی که از خرید کفشش گذشت دیگر آن را نپوشید و گفت: چون دوستانم کفشی مثل من ندارند من هم دیگر نمیتوانم آن را بپوشم.»
ریشه اعتقادات محمد مهدی در مسجد دوانده شد
خواهر شهید فریدونی نیز نقل میکند که «پدرم جانشین فرماندۀ پایگاه بسیج منطقهمان بود. هر وقت به مسجد میرفت، محمدمهدی را هم با خودش میبرد و تشویقش میکرد تا در فعالیتهای فرهنگی و دینی مسجد و پایگاه شرکت کند. مدت زیادی نگذشت که خود محمدمهدی پای ثابت مراسمها شد و به مرور هستۀ اصلی فعالیتهای مختلف مسجد را شکل دادند.»
وی در ادامه بیان کرد: «محمد مهدی واجبات و محرّمات را میدانست و به آنها پایبند بود. آن زمان تازه چند سالی از جنگ تحمیلی میگذشت اما جمله امام خمینی (ره) در خصوص اهمیت مساجد و تبدیل مساجد به سنگر معنوی بر در و دیوار حک بود و در واقع ریشۀ تفکر جهادی و انقلابی محمدمهدی در مسجد شکل گرفت و اساس تصمیماتش در آینده شد. وقتی مسیر جهاد را انتخاب کرد، ذره ای تردید در دل نداشت و میدانست پای در وادی نهاده که بازگشت از آن بسیار دشوار و نزدیک به غیر ممکن است و از میان هزاران راه وصال، شهادت راه اوست.»
زلال احساس و از مهربانی سرشار بود
فامیل نزدیک و دوست و همکلاسی همیشگی این شهید گرانقدر سروش سلیمی هم در مورد او اینگونه میگوید: «نامش محمد مهدی بود و دوستانش، هم محمد و هم مهدی صدایش میکردند و با هر دو نام تنها واکنشش یک شکل یعنی لبخندی مهربانانه بود که همواره بر لب داشت و انگار جزیی از صورت و سیرتش شده بود.
عمرش کوتاه اما پربار بود. مهربان بود و با صفا؛ و همیشه سعی داشت همه را با مهربانی و وجود پر از جود و سخاوتش، شاد و راضی نگه دارد و بعید است حتی یک نفر را از خود ناراحت کرده باشد و خلاصه اینکه زلال احساس و از مهربانی سرشار بود.»
وی ادامه داد: «آن زمان و در سالهای 1370 تا 1380 به خاطر تبعات جنگ تحمیلی بیشتر مردم در مضیقه بودند و کوپن ارزاق و صفهای طولانی اقلام کوپنی باب بود. در مدرسه هم اغلب بچهها از لباسها و لوازم التحریر دست دوم برادر و خواهر خود استفاده میکردند و اگر دانشآموزی لوازم تحریرش به خصوص مداد و دفتر مشقش همراهش نبود با کتک و اصطلاحا شیلنگ داغ و ترکه انار و برخورد تند معلم مواجه میشد اما یادم هست که محمدمهدی همیشه یک مدادتراش و مدادپاک کن اضافی همراه داشت تا اگر دیگر همکلاسیهایش به مشکل خوردند به دادشان برسد و چقدر هم به درد همه ما خورد.»
در پایان قابل ذکر است که در مورد این شهید گرانقدر آنقدر سخن و روایت زیاد است که در این کوتهمقال و اندک مجال نمیگنجد و از این شهید در نوشتههای آتی بیشتر خواهیم شنید. چندین دستنوشته و کتاب و البته روایات بسیاری از دوستان و آشنایان و همرزمانش نقل شده که کتاب «میشود بمانی؟» یکی از آنهاست.
این کتاب که توسط «حمیدرضا موسوی» در 136 صفحه نوشته شده به کوشش موسسه فرهنگی پژوهشی «مبین»، انتشارات «مقاومت» در بهار ۱۳۹۸در 1000 نسخه شامل ۷۹ خاطره و مصاحبه از والدین، بستگان، دوستان و همرزمان شهید توسط یکی از آنها تهیه شده که خواندن آن به همگان توصیه میشود.
اکنون پنجشنبه و شب احیا و آخرین شب از لیالی قدر و یادآور سالروز پرواز همیشگی محمدمهدی به آسمانها است. به خاطر دل تنگ پدرش و انتظار همیشگی مادرش با فاتحهای روح پاکش را قرین رحمت و آرامش و آمرزش الهی نماییم.
گزارش از سروش سلیمی
پایان پیام/ ف