جوان کارتن‌خوابی که مددکار اجتماعی شد

همشهری آنلاین دوشنبه 20 بهمن 1399 - 13:25
«امیر» از جهنم برگشته است. از ته اعتیاد یعنی کارتن‌خوابی، از اوج تنهایی یعنی طردشدگی. از حشیش، ‌ تریاک، هروئین و شیشه که سال‌های جوانی‌اش را لحظه لحظه دود کرده‌اند. او روزها و شب‌های گرم و سرد بسیاری را میان شمشادها و کنار جوی و جدول‌های حاشیه پل‌ها زیست کرده و با ته مانده غذاهای دیگران به سیری رسیده است.
مددکار اجتماعی

همشهری آنلاین _ سحر جعفریان:  تخریب سال‌های اعتیاد را با انواع مواد سنتی و صنعتی می‌توان در چین و شکن‌های‌ریز و درشت صورتش دید؛ آن هم در حالی که ۲۹ سال بیشتر ندارد و هنوز خیلی از راه­ها را نرفته است. می‌گوید: «اعتیاد جانش را نیم‌بند کرده است و عقلش را تمام‌بند». از پاکی‌­اش زیاد نمی‌گذرد و ۲ سال است که رهایی دارد اما به قول خودش ۲ سالی است که «وسوسه سیاه» سراغش نیامده و ادامه تحصیل ‌و اشتغال شده همه زندگی‌اش. با «امیر» در پایگاه خدمات اجتماعی شهرداری منطقه ۹ قرار گذاشتیم تا روزهای تاریک و روشن زندگی‌اش را روایت کند.  

  • تخریب از ۱۹ سالگی

قد و قواره‌ای متناسب دارد. چهره‌ای متفکر که جوانی‌اش، پشت رد و نشان تخریب موادمخدر به‌ویژه شیشه پنهان شده، صدایش آرام و رفتارش متین است. گاهی نگاهش خیره می‌ماند و گاهی با لبخندی کمرنگ تلاش دارد، تراژدی سال‌های جوانی‌اش را نادیده بگیرد.
 دستی به سرو گوش خاطراتش می‌کشد و از ۱۹ سالگی‌اش می‌گوید: در یکی از  مراکز آموزشی «دورود» از توابع «لرستان» می‌خواندم که همراه یکی دو نفر از دوستانم چند باری برای تفریح به کوه رفتیم. آنها گاهی حشیش می‌کشیدند و من هم با کنجکاوی آن را امتحان کردم. یک لذت‌طلبی کوتاه‌مدت که برای چندین و چند سال مرا از زندگی عقب راند. از مصرف ماهانه و هفتگی که شاید آن زمان بیشتر از ۵ هزار تومان برایم هزینه نداشت، آغاز شد تا مصارف روزانه‌ای که هزینه‌هایی از ۲۰ تا ۵۰هزار تومان به بار می‌آورد. به هر جان کندی بود، دیپلم گرفتم تا خانواده متوجه تغییرات من نشوند. متأسفانه عروسی برادرم، زمانی بود که من مصرف هروئین را آغاز کرده بودم و پس از آن دیگر مصرفم زیاد شده بود.»
 به اینجا که می‌رسد، آهی می‌کشد و ادامه می‌دهد: «خانواده‌ام هم پس از مدتی متوجه اعتیاد من شدند و نصیحت‌ها بالا گرفت! اما گوشم بدهکار نبود. یعنی راستش تا زمانی که یک معتاد به ذلت نرسد، گوشش بدهکار هیچ پند و عبرتی نیست. من هم به ترک فکر نمی‌کردم. این میان، ۴بار اجباری به کمپ رفتم و بیش از ۵۰بار به زور خانواده‌ام تلاش کردم ترک کنم. تا اینکه تصمیم گرفتم به سبب راحتی خودم و آبروی خانواده‌ام، به تهران بیایم. شنیده بودم «شوش» و «هرندی»، بهشت معتادها است. هم مواد زیاد پیدا می‌شود و هم مکان مصرف به راه است.»

  • نخستین تلنگر

یادآوری خاطرات تلخ و عبرت آموز، گاهی مژه‌هایش را خیس می‌کند. اما با این حال ادامه می‌دهد: «در محدوده شوش و هرندی چندتایی دوست و آشنا داشتم که اوایل چند شب را با آنها گذراندم، ولی خیلی زود به من فهماندن باید به فکر جا و مکان برای خودم باشم. مدتی را کارگری کردم و با پولش روزگار گذراندم.
به مصرف شیشه که روی آوردم از کار کردن واماندم. دیگر شده بودم یک کارتن‌خواب واقعی که همیشه از تصورش هم گریزان بودم. کارتن‌خوابی که سال به سال به خود، جای خواب راحت، حمام و سفره غذا نمی‌دید. با سایر معتادان بی‌خانمان هر شب زیر فلان پل یا بهمان بوستان پاتوق می‌کردیم. چند باری حتی برای اینکه خرجم را دربیاورم، موادفروشی کردم. تا اینکه طرح‌های ضربتی جمع‌آوری معتادان متجاهر در همان محدوده شوش و هرندی زیاد شد. من هم از ترس، همراه چند نفر از همان معتادها به سمت محله‌های غربی تهران تغییر پاتوق دادیم. گاهی بوستان «المهدی» (عج)، گاهی کنار خیابان. یک شب در یکی از بوستان‌های محلی بی‌جان و بی‌رمق افتاده بودم که چند نفری از گرمخانه آمدند سراغم.
 اول لباس گرم و غذا دادند بعد، خانم «پریسا افکار» که مسئول گرمخانه همان حوالی بود، شروع کرد به صحبت. انگار نخستین تلنگر را آنجا خوردم. چند شب پیاپی کار آن تیم گشت‌زنی همین شده بود که بیایند سراغم. ۱۵ شب گذشت تا اینکه بالاخره خودم تصمیم به ترک گرفتم. با هزینه خانم افکار به کمپ رفتم و پاک شدم. بعد از آن کلاس‌های مشاوره و روان‌شناسی را ادامه دادم. با تشویق همین خانم افکار در رشته مددکاری ادامه تحصیل دادم. این رشته را انتخاب کردم تا وسوسه سیاه (وسوسه‌ای که سبب لغزش و مصرف مجدد فرد رهایی یافته می‌شود) سراغم نیاید.

دانشگاه قبول شدم و مدتی بعد به‌عنوان مددکار در یکی از مراکز پیشگیری از اعتیاد مشغول به کار شدم. کسی نمی‌تواند بیماری اعتیاد را درک کند، جز کسی که دردش را کشیده باشد یا به نوعی در مجاورت مستقیم آن بوده باشد. پس از مدت‌ها با خانواده‌ام هم ارتباط گرفتم و آنها هم خیلی خوشحال شدند.

نگاه کارشناس

  • بحران اعتیاد در جامعه

آسیـــــب اجتماعی «اعتیاد» چنان ریشه دوانیده که از سوی جامعه‌شناسان و متخصصان علوم رفتاری به یکی از مهم‌ترین بحران‌های عصر حاضر پس از  آلودگی‌های زیست‌محیطی و فقر تبدیل شده است. «پریسا افکار»، مددکار ‌و مسئول پایگاه خدمات اجتماعی شهرداری منطقه ۹، درباره اعتیاد که هر روز ابعاد تازه‌ای به خود می‌گیرد، می‌گوید: «ترک اعتیاد یک مسئله بزرگ است و از آن بزرگ‌تر شاید پایداری در پاکی باشد. چراکه اعتیاد یک بیماری با بازگشت‌های مکرر است که افزایش تنوع موادمخدر صنعتی و کیفیت خارج از فرمول استاندارد اغلب آنها این بازگشت‌ها را شدت می‌بخشد. به‌طور میانگین ترک مصرف مواد در هر فرد معتاد به بیش از ۳۰بار رسیده است. بنابراین، شناخت و شناسایی عوامل منجر به بازگشت مصرف، یکی از مهم‌ترین رسالت‌های مددکاران و پژوهشگران حوزه اعتیاد است.»
 افکار هم­چنین می‌افزاید: «نمونه‌هایی مانند «امیر» در جامعه بی‌شمار هستند که برای اغلبشان تا پیش از رسیدن به آخر خط، می‌توان خدمت‌رسانی کرد. نمونه‌هایی هم هستند که هنوز به اجبار مصرف دائم نرسیده‌اند و می‌توان با اقدامات پیشگیرانه از تخریبشان جلوگیری کرد. این میان، به افراد متخصص، دلسوز و هم­چنین پیوست‌های پژوهشی و مطالعاتی دقیق نیاز داریم تا اعتیاد و پیامدهای وحشتناک آن در امان ماند.»

منبع خبر "همشهری آنلاین" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.