به گزارش اقتصادنیوز ، ریچارد هاس، تحلیلگر بهنام مسائل بینالملل و رئیس شورای روابط خارجی با انتشار یادداشتی در وبگاه پراجکت سیدنیکیت با عنوان «آنچه ایرلند شمالی در مورد پایان دادن به جنگ اوکراین به ما می آموزد» با اشاره تجربه توافق صلح در ایرلند شمالی، نکاتی را برای رسیدن به توقف مخاصمات در جنگ اوکراین پیشنهاد میکند.
دلایل زیادی برای جشن گرفتن بیستوپنجمین سالگرد توافق «جمعه خوب» وجود دارد. این توافق که در سال 1998 به دست آمد، چارچوبی سیاسی فراهم کرد که خشونت را در بخشی از بریتانیا -که در طول سه دهه وضعیتی شبیهه جنگ داخلی را ایجاد کرده بود- به طرز چشمگیری کاهش داد.
برخی از مواردی که موفقیت این توافقنامه را توضیح می دهد، مختص ایرلند شمالی است. اما برخی عوامل دیگر دخیل در این توافق قابلیت تعمیم دارند و راهنمایی برای کاهش درگیریها در جاهای دیگر -حتی جنگ بین روسیه و اوکراین- فراهم میکند.
اساسی ترین درس توافق مذکور این است که دیپلماسی تنها در جایی و زمانی کارایی دارد که ابزارهای دیگر نتوانند موفق شوند. نخستوزیران متوالی بریتانیا -مارگارت تاچر، جان میجر و تونی بلر- زمینهای را ایجاد کردند که در اواخر دهه 1990 به دیپلماسی فرصت داد. این مستلزم دو چیز بود: نخست، بریتانیا نیروهای امنیتی کافی را به کار برد تا خشونتها را در ایرلند شمالی کنترل کرد. همزمان، مقامات بریتانیا موضع سرسخت خود در برابر خشونتها را با گشودگی نسبت به گفتگوی سیاسی ترکیب کردند.
در حالی که هیچ حزبی در ایرلند شمالی در طول مذاکرات به همه خواستهایش دست پیدا نکرد، هر جناحی میتوانست بخشی از آنچه را که به دنبالش بود تحقق بخشد –البته بیش از هر چیزی که از طریق جنگ میتوانست بدست آورد. رساندن قهرمانان داستان به این نقطه -جایی که آنها (هرچند با اکراه) اجتناب ناپذیر بودن سازش را پذیرفتند- برای پیشبرد تضاد به سوی حل و فصل ضروری بود.
علاوه بر این، مقامات بریتانیایی، ایرلندی و آمریکایی، بالاتر از همه رهبر سابق اکثریت سنای ایالات متحده، جورج میچل، که ریاست مذاکرات را بر عهده داشت، در آنچه به دنبال آن بودند بلندپرواز نبودند. هدف آنها حل کل مشکل ایرلند شمالی نبود. برعکس، آنها عمدتاً از مسائل مربوط به «وضعیت نهایی» اجتناب کردند – مهمتر از همه این سؤال را که آیا ایرلند شمالی در بریتانیا باقی خواهد ماند یا روزی بخشی از یک ایرلند متحد خواهد شد، مسکوت گذاشتند.
این توافقنامه تنها تا آنجا پیش رفت که قواعد اساسی را برای فرآیندی که میتواند به یک ایرلند متحد منتهی شود، ایجاد کرد. همین تمایل برای اجتناب از پرسشهای دشوار در مورد وضعیت تایوان و روابط آن با پکن، به ایالات متحده و چین اجازه داد تا روابط را عادی و به حفظ صلح در تنگه تایوان برای نیم قرن کمک کرده است.
این مسئله یک نکته بزرگتر را برجسته میکند: ایجاد صلح اغلب باید اهدافی کمتر از صلح کامل را بپذیرد. گاهی اوقات، هدفگذاری برای ختم وضعیت جنگی به اندازه کافی جاهطلبانه است. بیستوپنج سال بعد، ایرلند شمالی از نظر سیاسی و اجتماعی دچار چندپارگی است. با این حال خشونت سیاسی عمدتاً محو شده است. این وضعیت باعث رسیدن به همه خواستهها نشده، اما دستاوردی بسیار بزرگ است. چنین موقعیتی هم منحصر به فرد نیست. هم در شبهجزیره کره و هم در جزیره قبرس، صلح کامل هرگز به دست نیامده، اما طرفین برای چندین دهه در کنار یکدیگر به طور نسبتاً مسالمتآمیز زندگی کردهاند.
همچنین شایان ذکر است که دیپلماتهای بریتانیا، ایرلند و آمریکا به افراد و گروههایی که دخیل در خشونتها بودند، اجازه مشارکت در روند سیاسی را دادند. این یک امتیاز دشوار اما ضروری بود، زیرا معلوم شد کسانی که قدرت نظامی را به کار برده بودند، همان کسانی بودند که از قدرت سیاسی لازم برای انجام توافق برخوردار بودند. همانطور که یک سیاستمدار مشهور گفته: «شما با دوستانتان صلح نمیکنید. شما با دشمنان بسیار ناخوشایند خود مصالحه میکنید».
در نهایت، مقامات پیششرطها یا اقداماتی را که باید قبل از شروع مذاکرات انجام میشد، به حداقل رساندند. در ایرلند شمالی، شرط اصلی مشارکت در روند صلح، توقف خشونت بود. از شرکتکنندگان خواسته نشد که اسلحه خود را رها کنند.
هر یک از این درسها ممکن است برای خطرناکترین درگیری امروز جهان آموزنده باشد: جنگ بین روسیه و اوکراین. توقف خصومتها تنها در صورتی امکانپذیر خواهد بود که طرفین متقاعد شوند که جنگیدن بیشتر آنها را به اهدافشان نزدیک نمیکند. رسیدن به چنین درکی می تواند در نتیجه جنگهای پرهزینه بیشتر ممکن شود –اینکه ادامه درگیری منجر به تغییر اندکی در متصرفات شود.
از آنجایی که این اتفاق به زودی به وقوع میپیوندد -احتمالاً در اواخر سال جاری میلادی- یک روند دیپلماتیک باید ایجاد شود -احتمالاً بر اساس روند «دو به علاوه چهار» که به پایان جنگ سرد کمک کرد. در اینجا میتوان مکانی را تصور کرد که فقط اوکراین و روسیه در آن حضور دارند و مکان دومی که در آن ناتو و روسیه در مورد مسائل بزرگتر امنیت اروپا بحث می کنند.
ضروری است که هیچ مسیر دیپلماتیکی از طرفین نباید بخواهد که اهداف نهایی خود را کنار بگذارند یا سلاحهای خود را رها کنند. اوکراین حق دارد بر بازگرداندن کامل قلمرو خود به سرحد روز استقلال در سال 1991 پافشاری کند، در حالی که ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه مطمئناً اصرار دارد که سرزمینهای اوکراینی که به طور غیرقانونی ضمیمه کرده است، بخشی از روسیه است. حل این اختلافات ممکن است دههها (و با حضور رهبری جدید در مسکو) طول بکشد. هدف فوری آتشبس نباید مشروط به آشتی دادن با آنچه اکنون یا برای آینده قابل پیشبینی نیست، باشد.
هر قدر هم ناپسند، مسئولین جنگ و جنایات جنگی، از جمله پوتین، باید بتوانند به طور مستقیم یا غیرمستقیم در روند دیپلماتیک شرکت کنند تا شانس موفقیت داشته باشند. اکنون اولویت اصلی باید پایان دادن به خشونتها باشد. تلاش برای عدالت در باید به عنوان هدفی غایی دنبال شود، اما فعلا باید به تعویق بیفتد.
مسلماً، رویکرد دیپلماتیک برای پایان دادن به جنگ اوکراین که در اینجا پیشنهاد شده است، دور از ایده آل است. اما احتمالا امکانپذیر است و مطمئناً بهتر از موارد مشابه خواهد بود. این درسی نهایی است که باید از ایرلند شمالی آموخت.