حوزه جامعه خبرگزاری فارس ـ سودابه رنجبر: مردم شهرری از همان سال ۱۳۴۲ که امام را به عراق تبعید کردند به جوشوخروش آمدند و بسیاری از روحانیون قم که تحت تعقیب بودند در جوار حرم حضرت عبدالعظیم (ع) ساکن شدند و خواص شهرری را با خود همراه کردند. اما همزمان خانواده شاهنشاهی بنا داشتند که در جوار حرم حضرت عبدالعظیم (ع) پایگاه محکمی را به نام «آرامگاه رضاخان پهلوی» برای خود داشته باشند. حالا هر چه به پیروزی انقلاب نزدیکتر میشدیم. پایگاه انقلابی حرم حضرت عبدالعظیم (ع) و استبدادی آرامگاه رضاخان تضاد بیشتری به یکدیگر نشان میدادند. این در حالی بود که آرامگاه یا همان مقبره رضاشاه به حرم حضرت عبدالعظیم (ع) چسبیده بود و فاصله فیزیکی باهم نداشتند. همیشه گارد شاهنشاهی در مقبره رضاشاه مستقر بود و حالا که ناآرامیها بیشتر شده بود نظامیها برای اینکه قدرتشان را نشان بدهند با تعداد بیشتری در آرامگاه حاضر میشدند.
دل مردم قرص شده بود
مردم در ابتدا ترس و واهمهای به دلشان افتاد؛ اما هر چه به پیروزی انقلاب نزدیکتر میشدیم و تعداد گاردیهای مسلح افزایش پیدا میکرد مردم بیخیالتر میشدند. با آمدن امام به کشور قوت قلب گرفته بودند. هرازگاهی به نظامیهای اطراف آرامگاه پرخاش میکردند. آن موقع گاردیها فرمان تیر نداشتند؛ اما از یکجایی به بعد برای اینکه رعب و وحشت به دل مردم بیندازند شلیک میکردند.
تا اینکه روزها به ۲۲ بهمن نزدیک میشد. حالا جمعیتی از انقلابیون تهران و شهرری تصمیم گرفته بودند پایگاه شاهنشاهی را از هیبتی که برای خودساخته بود ساقط کنند.
بنا به گفته ساکنان قدیمی خیابان مدرس (آرامگاه سابق) درگیریها از ساعت ۴ بعدازظهر شروع شد. طوری برنامهریزی کرده بودند که همه انقلابیون سوار بر موتور و مسلح باشند.
وقتی اسلحه به دست جوانها افتاد
داستان ازاینقرار بود؛ بعدازاینکه برخی همافرها و نظامیها سلاحها را بین مردم توزیع کردند. گروههای مسلح توانسته بودند طی برنامهریزی مشخصی خودشان را به پایگاه شاهنشاهی در شهرری برسانند هرچند گارد ویژه علاوه بر تفنگ و اسلحه تانکی را نیز در آن محوطه مستقر کرده بود. موتورسوارها همان ابتدا با غافلگیری هر تمامتر و بدون هیچ ترسی به دل گاردیها زدند.
همکلاسیام، کاوه جلوی چشم من شهید شد
حالا مردم صدای تیراندازی را شنیده بودند و حسابی شلوغ شده بود. «عزت خدامی» که در پیروزی انقلاب جوان ۱۴ ساله بود میگوید: «ما فکر میکردیم این بازی است که گاردیها به راه انداختهاند. پیشازاین همراه باهم کلاسیام «کاوه گل افشاری» میرفتیم به آرامگاه و شیطنتهایی میکردیم و نظامیهای اطراف آرامگاه همیشه دنبال ما میکردند و هیچوقت همدستشان به ما نمیرسید. حالا آمده بودیم جلو که وظیفه انقلابی خودمان را انجام دهیم کاوه جلو رفت و سنگی را از روی زمین برداشت و پرتاب کرد و من ناباورانه دیدیم که یکی از گاردیها لوله تفنگش را به سمت کاوه نشانه رفت و من تا به خودم بیایم دیدم که کاوه خونآلود روی زمین افتاده است. کاوه حتی به ثانیه هم زنده نماند.
تنها در چند ساعت ۲۰ نفر شهید شدند
شلیک گاردیها به سمت کاوه مردم را عصبانیتر کرده بود. وقتی موتورسواران انقلابی به شهرری آمدند مردم باهم همصدا شدند؛ اما به دلیل سطح ارتفاع آرامگاه. گاردیها بر مردم مسلط بودند و جوانها مثل برگ پاییزی به زمین میریختند و هرلحظه تعدادشان کمتر میشد. گاردیهای ویژه آماده شلیک بودند و تعداد زیادی از بچههای انقلابی تسلط خوبی روی تیراندازی نداشتند. همین اتفاق خشم مردم اطراف را افزون میکرد.
گلدسته حرم به دادمان رسید
امینی مقدم یکی از خادمین سابق حرم حضرت عبدالعظیم میگوید: «با توجه به ارتفاعی که مقبره رضاخان داشت گاردیها در مقبره سنگر گرفته بودند و بر مردم مسلط بودند. تعداد از بچهها جلو میرفتند اما کاملاً در تیررس نظامیها بودند. از اینهمه شجاعت بچهها متعجب بودیم. وقتی انقلابیون محیط را خوب برانداز کردند به این فکر افتادند که میتوانند از گلدستههای حرم سید الکریم بر ساختمان آرامگاه مسلط شوند. بین خودشان چندنفری که نشانهگیری بهتری داشتند را انتخاب کردند و از داخل گلدستهای حرم درست شبیه به تکتیراندازها یکییکی افراد نظامی را نشانه گرفتند و آرامگاه را به رگبار بستند. هنوز چندنفری از گاردیها تیر نخورده بود که خودشان تسلیم شدند. آن روز تعداد زخمیها خیلی زیاد بود.
امان دادن به افسر نظامی
همانطور که تضاد بین حرم حضرت عبدالعظیم (ع) و آرامگاه رضاشاه در این رخداد تاریخی بهشدت آشکار است. اتفاق دیگری نیز در همان روز و درهمان خیابان به وقوع پیوست که باگذشت ۴۲ سال هنوز هم این قصه بین اهالی قدیمی شهرری روایت میشود. داستان ازاینقرار بود که یکی از افسران نظامی بعدازاینکه میبیند گارد شاهنشاهی و تعدادی از سربازها تسلیم میشوند از ترس اینکه مردم براو مسلط نشوند. سوار بر تانک میشود و تانک حرکت میکند؛ اما ازآنجاییکه خیابانها باریک بوده با دیوار یکی از خانههای قدیمی برخورد میکند و دیوار خانه فرومیریزد و جالبتر اینکه این خانه معروف به خانه «مکتب الهادی» است. خانه روحانی معروف شهرری «حاجآقا زمانی». محلی که سالها تصمیمگیری برای شروع انقلاب در آن خانه انجام میشده. افسر نظامی بهقدری ترسیده که حاجآقا زمانی از او در برابر مردم دفاع میکند و میگوید: «او با تانکش به من پناه آورده است او را برای چندساعتی در خانهاش حفظ میکند. افسر نظامی احساس شرمندگی میکند و برای اینکه به او گزندی نرسد حاجآقا زمانی به او لباس میدهد تا بالباس غیرنظامی محدوده را ترک کند.
در جیب سرباز ها پول بگذارید
یکی دیگر از جوانهای مبارز انقلابی اهل شهرری میگوید: «تعداد زیادی از سربازها را بهعنوان اسیر گرفته بودیم که به ما صدمه وارد نکنند این اتفاق به گوش امام رسید و امام دستور دادند سربازها را آزاد کنید و مبلغی پول هم در جیبشان بگذارید تا بتوانند خودشان را به خانوادهشان برسانند.
انتهای پیام/