پایور در یکی از معدود مصاحبههایش درباره پیشینهاش گفته است: «من در سال ۱۳۱۱ در تهران، در خانوادهای از فرهنگ و هنر بهدنیا آمدم. پدرم علی پایور استاد زبان فرانسه در مدارس و دانشگاهها بود. همچنین ایشان نقاش زبردستی نیز بود. من تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدرسه دارایی و دارالفنون گذراندم. حدودا در سال ۱۳۲۵ با توجه به اینکه در خانه ما بسیاری از استادان رفتوآمد داشتند، با مرحوم ابوالحسن صبا آشنا شدم و توانستم سنتور و ردیف موسیقی را نزد ایشان تعلیم ببینم. اما اوایل کار من به سال ۱۳۳۴ برمیگردد. بعد از دوره تحصیلی که من خدمت استاد صبا داشتم، مدت کوتاهی در ارکستر مجید وفادار بهعنوان نوازنده سنتور، همکاری میکردم. بعد از آن با علاقهای که بهکار سنتور داشتم، استاد بزرگم ابوالحسن صبا لطف فرمودند و از من خواستند به اتفاق ایشان برنامههایی را در رادیو با هم اجرا کنیم. کار رسمی من در همان موقع با رادیو آغاز شد.»
پایور بعد از فوت مرحوم صبا، سعی کرد معلومات خود را در موسیقی ایرانی بالا ببرد، از اینرو نزد استادانی چون عبداللهخان دوامی، موسیخان و رکنالدین مختاری رفت و ضمن گردآوری آثار آنها و دیگر قدما اطلاعات وسیعی از موسیقی ایرانی بهدست آورد و از آنها برای تهیه برنامههای رادیو و اجرای کنسرت استفاده کرد.
دیسیپلین و نظم یکی از ویژگیهای استاد پایور محسوب میشد. زندهیاد هوشنگ ظریف، نوازنده تار در این زمینه گفته است: «افرادی که در گروه ما کار میکردند همگی همدل بودند. همه همدیگر را قبول داشتند. کسی نمیگفت من برتر از دیگری هستم. همه با عشق کار میکردند. جلسات تمرینی که استاد پایور برای اعضای گروه میگذاشتند، معمولا سه یا چهار ساعت طول میکشید و البته بین آن ۲۰ دقیقهای هم برای استراحت و نوشیدن چای و قهوه میگذاشتند. وقتی برای ضبط کاری به جایی مثلا رادیو میرفتیم و کار به پایان میرسید آقای پایور پیشنهاد میداد که همگی برویم خانه ایشان. یا به منزل ایشان میرفتیم یا به منزل من میآمدند و کار میکردیم. چیزی که به یاد ماندنی بود نظم و دیسیپلین ایشان بود. ایشان در کار خیلی منظم بودند. مثلا فرض کنید اگر صبح همان شبی که تا یک بعد از نیمه شب در کنار هم و دور هم بودیم، تمرین داشتیم و کسی ۵ یا ۱۰ دقیقه دیر سر تمرین حاضر میشد، آقای پایور به ایشان اعتراض میکردند و میگفتند «آقا چرا دیر آمدید؟» بچهها هم رویشان نمیشد که بگویند ما دیشب مثلا تا یک بعد از نیمه شب با هم بودیم و بیدار بودیم. نظم ایشان بود که گروه را پایدار نگه میداشت و علاوه بر نظم ایشان، همه اعضا هم به هم علاقهمند و با یکدیگر دوست و رفیق بودیم.» استاد پایور همچنین تعصب زیادی بر شأن موسیقی و هنرمندان داشت. پروین سرلک نوازنده و گوینده تلویزیون در این زمینه تعریف میکند: «خاطرم هست طی مسافرتی (پیش از انقلاب) که در خدمت این استاد ارجمند بودیم همگی در سفارتی بودیم. از آقای پایور استدعا کردند که گروه در سفارت، سازی بنوازند. ایشان پس از مشورت با اعضای گروه، موافقت خویش را اعلام کردند. البته این کار جزو برنامه نبود، اما خب بنا بر درخواست و خواهش سفیر، ایشان لطف کرده و پذیرفتند. آقای پایور هم ساز زدند و گروه هم ایشان را یاری کردند. پس از اتمام و در زمان خداحافظی، آقای سفیر دست در جیب خود کرد و دو سکه پنج پهلوی در دست استاد پایور گذاشتند و گفتند این را بهعنوان کادو قبول بفرمایید. استاد دست آن آقا را باز کردند و با عصبانیت سکهها را کف دست ایشان گذاشتند و فرمودند: «آقا شما مطرب دعوت نکردهاید، این گروهی را که مشاهده میکنید، از هنرمندان شایسته ایران هستند. این گروه، سفیر ارزنده هنر موسیقی ایرانی است، شما انعام خویش را به کس دیگری بدهید!» من وقتی به تهران رسیدم، بلافاصله از من توضیح خواستند. از من پرسیدند آیا آقای پایور چنین کاری کردهاند؟ بنده در جواب گفتم صددرصد ایشان این کار را کردهاند. حتی خود ایشان به من گفتند: «خانم سرلک اگر از شما سوال شد، در جواب هرآنچه اتفاق افتاده است بگویید. اگر این اتفاق سبب شود که مرا کنار بگذارند، هیچ اشکالی وجود نخواهد داشت، اما در عوض این راه برای بقیه باز میشود و دیگران متوجه میشوند که باید برای موسیقی سنتی ایران، ارزش قائل باشند.» بازهم بهخاطر دارم که در هندوستان و در کاخ ریاست جمهوری، در سالن بزرگی که دیوارهایش با اشعار حافظ و تزئینات دیگر مزین شده بود، برنامه داشتیم. وقتی استاد پایور برنامه را شروع کردند، متوجه شدند رئیسجمهور با یک نفر مشغول صحبت است. سفیر ایران هم در طرف دیگر نشسته بودند. استاد مقدمه را زده بودند، اما وقتی دیدند رئیسجمهور هند با کسی درحال صحبت هستند، مضرابها را زمین گذاشتند و دست از نواختن برداشتند. (با توجه به اینکه ممکن بود سر این مساله، روابط دو مملکت به هم بخورد) ایشان بعدا اظهار کردند که هنر و هنرمند دارای احترام است. هیچ کس در زمانی که ساز زده میشود، حق انجام هیچ کاری جز گوش کردن را ندارد! وقتی استاد دست از نواختن برداشتند، از سکوتی که برقرار شد، رئیسجمهور هند و دیگران متوجه شدند و همه بهدنبال علت میگشتند. سفیر ایران بلند شدند و گفتند استاد چه اتفاقی افتاده است؟ استاد در جواب فرمودند که «آقا ما درحال اجرای برنامه هستیم. ما به اینجا نیامدهایم که کسی با کسی حرف بزند» و خلاصه آنقدر عذرخواهی به عمل آمد تا ایشان راضی به ادامه برنامه شدند...»