وقتی با پیکر نیمه جان پسرم روبه رو شدم دنیا دور سرم چرخید در حالی که سینی چای را روی زمین انداختم با داد و فریاد از همسایه ها کمک خواستم تا ...
زن ۵۷ ساله با بیان این جملات و در شرح مشکل اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: کامبیز کوچک ترین فرزند خانواده است و ۱۹ سال دارد او از دوران کودکی با دیگر فرزندانم متفاوت بود و علاوه بر جثه ضعیفی که داشت از لحاظ روانی نیز آسیب پذیر بود به گونه ای که در دوران ابتدایی به دلیل اعتماد به نفس کمی که داشت قادر به برقراری ارتباط موثر با دیگران نبود به همین دلیل بچه های مدرسه مسخره اش می کردند و گاهی نیز با قلدری کتکش می زدند و خوراکی هایش را از او می گرفتند! کامبیز بیشتر اوقات تنها بود و در دوران نوجوانی نیز هیچ دوستی نداشت و پس از کسب مدرک سیکل دیگر ادامه تحصیل نداد. مدتی بعد همسرم یک مغازه پوشاک برایش راه اندازی کرد تا مشغول کسب و کار شود اما او بیشتر اوقات در گوشه اتاق کز می کرد و با گوشی تلفن همراهش سرگرم می شد و حتی در مهمانی های خانوادگی نیز شرکت نمی کرد و به تنهایی عادت داشت تا این که مدتی قبل ناگهان با وضعیتی آشفته به خانه آمد و در حالی که عرق از سر و صورتش می چکید و به سختی قدم بر می داشت با ناراحتی به داخل اتاقش رفت و مثل همیشه به گوشه ای خزید من که نگرانش بودم از او توضیح خواستم .کامبیز گفت که حال مساعدی ندارد و باید کمی استراحت کند من هم با تصور این که سرماخورده است ، به داخل آشپزخانه رفتم و یک استکان چای برایش ریختم. چند دقیقه بعد وقتی در اتاق را باز کردم متوجه شدم پسرم بیهوش روی زمین افتاده است از ترس و نگرانی سینی چای را روی زمین انداختم و فریاد کشیدم و همسایه ها را صدا زدم و از آن ها کمک خواستم.
وقتی نیروهای اورژانس ۱۱۵ پسرم را به بیمارستان رساندند پزشک متخصص اعلام کرد که او به وسیله قرص و مشروبات الکلی دست به خودکشی زده است! خیلی برایمان عجیب بود او که در زندگی اش کم و کسری نداشت من و پدرش بهترین امکانات را برای او فراهم کرده بودیم! از طرفی پسرم حتی لب به سیگار نمی زد پس چگونه مشروبات الکلی مصرف کرده است ؟ خلاصه با تلاش پزشکان و پرستاران کامبیز از مرگ نجات یافت و دوباره سلامتی اش را بازیافت اما وقتی او را به منزل آوردیم و علت این کارش را جویا شدیم ، پرده از رازی برداشت که همه ما را شگفت زده کرد. او گفت که در فضای اینستاگرام با زنی مطلقه که ۲۸سال دارد آشنا شده و مدتی است که با او ارتباط دارد و او برای اثبات ادعای عشقش به آن زن دست به خودکشی زده است ! پسرم از من و پدرش خواست که به خواستگاری آن زن برویم همسرم با نگرانی از محل سکونت و خانواده آن زن جوان تحقیق کرد. شبنم که سال ها قبل از همسرش جدا شده بود به همراه پسر و دختر کوچک اش در منزلی مجردی در حاشیه شهر سکونت داشت بنابر گفته های دیگر ساکنان محله پدرش خلافکار بوده و مادرش نیز اعتیاد داشت!
حتی برخی همسایگان شبنم گفتند که او وضعیت اخلاقی خوبی هم ندارد! وقتی موضوع را با پسرم مطرح کردیم او نپذیرفت و تهدیدمان کرد که اگر اجازه ندهیم با شبنم ازدواج کند دوباره خودکشی خواهد کرد تصمیم گرفتیم با شبنم صحبت کنیم با خود گفتیم او زنی ۲۸ساله است که تجربه ای ناموفق در زندگی مشترکش را پشت سر گذاشته است حتما قانع خواهد شد که تصمیم جوانی ۱۹ ساله بر احساسات زودگذر پایه ریزی شده است اما شبنم سخنان من و همسرم را نپذیرفت او که دیگر می دانست کامبیز به خاطر او خودکشی کرده است گفت که شما باید با عزت و احترام به خواستگاری ام بیایید و برایم مجلس عروسی بگیرید و بهترین جهیزیه و وسایل زندگی را برایم مهیا کنید وگرنه اگر پسرتان دوباره خودکشی کرد خونش به گردن خودتان است! اکنون مدتی است که پسرم بسیاری اوقات شب ها نیز به منزل نمی آید و احتمالا در منزل شبنم وقت می گذراند نمی دانیم با او چه برخوردی داشته باشیم و چگونه به او بفهمانیم که این ازدواج آخر و عاقبتی ندارد!
شایان ذکر است در اجرای دستور سرگرد علی امارلو(رئیس کلانتری شفا) بررسی کارشناسی و روان شناختی این پرونده به دایره اجتماعی کلانتری سپرده شد.