شهید جانی بت اوشانا، سرباز تیپ ۵۵ هوابرد شیراز شهید گرانقدر ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که در شرق دجله در منطقه علمیاتی بدر به شهادت رسید. پیکر این شهید شاخص در منطقه دشمن برجای ماند و این شهید عزیز مفقودالاثر شد. شهید اوشانا دیپلم ادبیات داشت و متولد و بزرگشده محله کمالی مخصوص تهران اما مشغول به خدمت در تیپ 55 هوابرد شیراز بود. شهید از نظر ایمان، اخلاق، درس و دانش، زبانزد دوست و آشنا بود.
اواسط اسفند سال گذشته نیروهای تفحص پیکر شهید اوشانا را تفحص کردند و بهسرعت از طریق آزمایش DNA هویت او مشخص شد اما فرق این شهید با دیگر شهدای مثل خودش این بود که کسی از اعضای خانوادهاش در دسترس نبود.
هفته پیش انجمن آشوریان ایران پوستری از یک شهید اقلیت منتشر و اعلام کرد: نام این شهید «جانی بت اوشانا» است. پس از ۳۸ سال پیکر این شهید از طریق DNA شناسایی شده است اما ستاد تفحص هیچ نام و نشانی از خانوادهاش پیدا نکرده است. از این رو در صورت شناسایی این شهید، با دبیرخانه انجمن تماس بگیرید. والدین شهید اوشانا و هر ۳ برادر وی در سالهای گذشته فوت کردهاند. یکی از برادران در خارج از کشور و دیگری در ارومیه دفن شدهاند. از این خانواده حتی انجمن آشوریان نیز بیاطلاع بودند و تقریبا ارتباطشان مدتهاست با انجمن قطع شده است. برادر سوم نیز در سالهای پایانی عمرش مسلمان شد و پس از فوت در بهشت زهرا(س) تهران آرمیده است. در همین رابطه فرزند دختر آن مرحوم شناسایی شد (مسلمان) تا برنامههای تشییع عموی شهیدش هماهنگ شود.
دیدار رهبر انقلاب با خانواده شهید
یکی از برنامههای مستمر رهبر انقلاب دیدار با خانواده شهدا است. طبق همین برنامه، رهبر انقلاب همزمان با ایام ولادت حضرت مسیح علیهالسلام به دیدار خانوادههای شهدای آشوری و مسیحی میروند. در تاریخ ۱۱ دیماه ۱۳۶۵ رهبر انقلاب - در دوران ریاست جمهوریشان- در منزل شهید جانی بت اوشانا حاضر شدند.
تصاویر این دیدار در سال ۱۳۹۷ و روایت آن نیز در کتابی با عنوان «مسیح در شب قدر» از سوی انتشارات صهبا منتشر شد. در بخشی از کتاب پیرامون این دیدار به نقل از چارلی برادر شهید آمده است: «مادر شهید با شنیدن نام آقای خامنهای سراسیمه از جا بلند میشود و به طرف در میرود. ما هم پشت سر او به طرف در میدویم. در پاگرد پلهها مادر به حاجآقا خامنهای میرسد، خوشامد میگوید و از روی عبا دست ایشان را میبوسد. من و چارلی نیز در راهرو با ایشان سلام علیک و به داخل خانه تعارفشان میکنیم. من، چارلی و حاج آقا پشت میز ناهارخوری مینشینیم و ایشان شروع میکنند به خوش و بش کردن. بعد، از مادر میپرسند که چرا دستشان را بوسیدند؟
حاجآقا! ما در کلیسا، دست کشیشمان را میبوسیم؛ شما هم برای من مثل کشیش هستید؛ برای همین خواهش کردم اجازه بدهید دستتان را ببوسم».
غزل شاعر شیرازی در وصف جانی بت اوشانا
در همین خصوص ساجده تقیزاده شاعر شاخص شیرازی، دانشآموختۀ مقطع دکترای زبان و ادبیات فارسی و پژوهشگر عرصۀ دفاع مقدس که جوایز زیادی را نیز در عرصه نویسندگی و شاعری به خود اختصاص داده، غزلی بداهه در پیشواز از پیکر 39سال در غربت مانده شهید آشوری، جانی بت اوشانا سروده است. شهیدی که به گفته وی وقتی بازگشت هیچ یک از اعضای خانواده اش در قید حیات نبودند تا از او استقبال کنند.
ناقوس بلند است صدایش چه صدایی!
در صحن کلیساست چه شوری! چه صفایی!
یا یوسف گمگشته رسیده است به کنعان
یا آن که مسیحاست به اعجاز شفایی
این پرچم در باد به رقص آمده ی توست
یا عطر رمنده است ز گیسوی رهایی؟
این سان که نیایش چکد از هر خط انجیل
آنسان که ستایش کندت «حیّ علی»یی
پیداست که ای شیر-یل «بدر» قرار است
بر شانه ی این شهر غریبانه بیایی!
کو منقل اسفند و گل و خنده ی مادر؟
کو شانه ی امن پدر و دست دعایی؟
آغوش کسی نیست به بازآمدنت، باز
در خانه کسی نیست جز اندوه جدایی!
بغض است و سکوت است در این همهمه، اما
بر شانه ی این مردم با مهر و وفایی
حالا که شده پرچم¬مان زینت تابوت
یعنی که تو هم اهل همین آب و هوایی
گفتند رسیده است شهیدی که مسیحی است
هستند تمام شهدا کرب و بلایی!!
در مکتب ما نام شهید است «علمدار»
هر چند که گویند «جانی بت اوشانا»یی
شاعر شده ام تا که کنم مدح شهیدان
غرقیم در این بحر تحیر!
تو کجایی؟