خبرگزاری مهر - گروه استانها: یکی دیگر فاتحان بازی دراز را میتوان سردار محسن وزوایی نامید؛ شهید محسن وزوایی، در پنجم مرداد ماه سال ۱۳۳۹ در محله نظام آباد تهران، دیده به جهان گشود، پس از گرفتن دیپلم، با کسب رتبه اول در کنکور در رشته شیمی دانشگاه صنعتی شریف، مشغول به تحصیل شد.
محسن وزوایی از نخستین دانشجویان پیرو خط امام بود که در جریان راهپیمایی برضد سیاستهای مداخله گرایانه آمریکا در ایران، در سالروز کشتار دانش آموزان به دست رژیم پهلوی و سالگرد تبعید امام خمینی رحمه الله عهده دار حرکتی شد که رهبر انقلاب، از آن با تعبیر بدیع «انقلابی بزرگتر از انقلاب اول» یاد فرمودند و به این ترتیب، شهید وزوایی از جمله «علمداران گمنام انقلاب دوم» گردید.
او پس از ۱۳ آبان ۱۳۵۸، به علت معلومات فراوان عقیدتی و سیاسی، بهره هوشی وافر و نیز تسلط بر زبان و ادبیات انگلیسی، مسئولیت سخنگویی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام را در کنفرانسهای پیاپی و مصاحبه با گزارشگران رسانههای خارجی برعهده گرفت.
هر از چند گاهی سیمای پرصلابت و مصمم او، در تمامی رسانههای ارتباط جمعی غرب، به عنوان سخنگوی جوانان طرفدار امام خمینی (ره) منعکس میشد.
پیوستن شهید وزوایی به سپاه پاسداران
شهید وزوایی در سال ۱۳۵۸ هم زمان با کار تبلیغاتی در جمع دانشجویان پیرو خط امام، بلافاصله با تشکیل سپاه به پاسداران به این نهاد انقلابی پیوست و در دورهای فشرده، آموزشهای چریکی را در سپاه آموخت.
او مدتی در سپاه به عنوان فرمانده مخابرات انجام وظیفه کرده، سپس سرپرستی واحد اطلاعات عملیات را به عهده گرفت.
شهید وزوایی به دنبال تجاوز عراق به ایران، داوطلبانه به جبهه غرب عزیمت کرد. با ورود او به این منطقه، تحولی پدید آمد؛ به گونهای که در عملیات سرنوشت ساز پارتیزانی به عنوان فرمانده گردان، مسئولیت محور تنگ کورک تا حد فاصل تنگ حاجیان را برعهده گرفت و ضمن حملهای پارتیزانی به مواضع و استحکامات دشمن، به کمک هم رزمان خود، ارتفاعات حساس و سوق الجیشی تنگ کورک را از تصرف قوای اشغالگر بعث خارج ساخت.
عنایت ائمه به رزمندگان
در عملیات بازی دراز که از سوی رزمندگان اسلام در اردیبهشت ماه ۱۳۶۰ طرح ریزی شده بود، شهید محسن وزوایی فرمانده گردان شد. در این عملیات، او با آنکه مجروح شده بود، ولی با گامی استوار و خستگی ناپذیر و روحی امیدوار به نبرد ادامه میداد. در حین عملیات، بیشتر رزمندگان شهید یا مجروح شده و تنها محسن و چند رزمنده دیگر زنده بودند؛ و شگفت آنکه همین چند نفر، توانستند ۳۵۰ تن نیروهای کماندوی بعث عراق را به اسارت بگیرند. در حین تخلیه اسیران، یکی از افسران عراقی با اصرار خواستار ملاقات با فرمانده نیروهای ایرانی شده بود. به علت مسائل امنیتی، شخصی دیگر غیر از او را معرفی کردند، ولی افسر بعثی ناباورانه گفت: «نه! این فرمانده شما نیست. او سوار بر یک اسب سفیدی بود و ما هر چه به طرفش تیراندازی میکردیم، به او کارگر نمیشد. من او را میخواهم ببینم»؛ شهید محسن وزوایی در مصاحبهای از این واقعه، به عنوان عنایت ائمه هدی علیهم السلام به رزمندگان اسلام» اشاره کرد.
شهید محسن وزوایی، نقش فعالی در طراحی عملیات فتح بلندیهای «بازی دراز» ایفا کرد و در همین نبرد به شدت مجروح شد و به تهران انتقال یافت. ایشان در بیمارستان با وجود درد بسیار، ناله نمیکرد و به یکی از پزشکان که از مقاومت او در برابر درد ابراز شگفتی کرده بود گفت: «آقای دکتر! من هر چه بیشتر درد می کشم، بیشتر لذت می برم و احساس میکنم از این طریق به خدای خودم نزدیک می شوم».
نمایش آموزههای قرآنی
ارتفاعات بازیدراز منطقه سوقالجیشی و صعبالعبوری بود که در دست عراق بود. عراقیها از این ارتفاعات به شهرهای قصرشیرین، سرپل ذهاب و گیلانغرب تسلط داشتند و باید رزمندگان ایرانی بازیدراز را آزاد میکردند. در عملیات بازیدراز تعداد نیروهای ایرانی کم بود. چون موقع اعزام به ارتفاعات تعدادی از رزمندگان شهید و مجروح شده بودند و تعدادی هم توان بالا رفتن از این منطقه را نداشتند. محسن با تعداد کمی از نیروها توانست به ارتفاعات برسد. قرار بود نیروهای کمکی بیایند، اما خبری نشده بود.
بعثیها با هلیکوپتر و تانک و سلاحهای سبک و سنگین بازیدراز را زیر آتش گرفته بودند. محسن به نیروها امیدواری میداد که مقاومت کنید، نیروهای کمکی میآیند. تلفات بیشتر شده بود و خبری از نیروهای کمکی نبود. یکی از رزمندگان عصبانی شده و به محسن گفته بود: این همه تلفات دادیم و شما میگوئید نیروی کمکی میآید! پس کو نیروی کمکی؟! محسن لحظهای سکوت کرد. به تعدادی از رزمندهها گفت دور من جمع شوید. رزمندهها جمع شدند. محسن به آنها گفت: من هر چه گفتم شما تکرار کنید. بعد شروع به خواندن سوره فیل کردند.
بعد از قرائت سوره، در فاصله زمانی کوتاهی یکی از هلیکوپترهای بعثی که میخواست به طرف رزمندگان ایرانی شلیک کند، راکت اشتباهی به تانک بعثی میزند، بعد ۲ هلیکوپتر هم که میخواستند منطقه را زیر آتش بگیرند، پرههای هلیکوپتر بهم خورده و این ۲ هلیکوپتر هم سقوط کردند. عراقیها فکر کرده بودند که کلی نیروی ایرانی به منطقه آمده. بنابراین نیروهای پیاده و زرهیشان شروع به فرار کردند و اینگونه بازیدراز فتح شد.
توسلهای شهید وزوایی به حضرت زهرا (س)
شهید وزوایی توسل خاصی به حضرت زهرا (س) داشت، در عملیاتها هرگاه گردان گیر میافتاد نماز استغاثه حضرت زهرا (س) راه حل برون رفت از مشکلات بود.
در روایتی که مشابه همین اتفاق در عملیات فتحالمبین نیز رخ میدهد وقتی کار گره میخورد و در شب بارانی نماز استغاثه حضرت زهرا (س) میخواند و سپس راه درست را به نیروها اعلام میکند.
آقا محسن وزوایی که رتبه یک کنکور و رتبه یک شجاعت و ایمان را در کارنامه داشت، سرانجام در دهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ در عملیات بیتالمقدس، در ۲۲ سالگی هنگام هدایت نیروهای تحت امر خود، بر اثر اصابت گلوله و ترکش به شهادت رسید.
شهادت آرزوی ماست
شهید وزوایی در بخشی از وصیتنامه خویش آورده است:
... ما ترس از شهادت نداریم و این تنها آرزوی ماست در این جبههها خداوند را مشاهده میکنیم که چگونه به کمک رزمندگان اسلام میشتابد و آنها را نصرت میدهد و به مصداق آیه شریفه که میفرماید: «کم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَت فِئَةً کثِیرَةَ» را میبینیم که تعداد محدود لشکریان سپاه اعم از سپاه و ارتش و نیروهای مردمی بر تعداد کثیری از نیروهای دشمن غلبه مینماید؛ بیاد دارم در عملیات بازی دراز در قسمتی از عملیات مقداد ما ۶ نفر بودیم و بر ۳۰۰ نفر غلبه پیدا نمودیم.
... و در آخر برادران و خواهرانم، به امید اینکه انقلاب حرکتی است به منظور اثبات حق و این مسئولیت بر گردن همگی ماست، دستورات الهی را فراگیرید و در عمل نیز آنها را به کارگیرید. به خصوص عبدالرضا و محمود و حمیده شما فرزندان انقلاب هستید. من هر چه باشد مدت زیادی از سنم در زمان طاغوت گذشته است، اما شما امروز (از) نعمت حکومت اسلامی بر خور دارید و این بزرگترین موهبتی است که خداوند به شما ارزانی داشته است.