خبرگزاری فارس لرستان_ نسرین صفربیرانوند؛ عصر یک روز بهاری راهی کارگاه خانم شهناز محمدی میشوم، ماسک و لباسهایی که خاک اره روی آن را پوشانده کار او را به خوبی توضیح میدهد.
من را به سمت کارگاهش که در زیرزمین خانهاش است هدایت میکند، به محض ورود به زیر زمین بوی چوب مشامم را نوازش میکند.
همه هوش و حواسش به کار است
تکههای چوب، دستگاه خراطی، مغار و سنگ فرز کارگاه خانممحمدی که حدود دوازده متر است را در برگرفته. ماسکش را که پایین میآورد زنی را میبینم با گونههای استخوانی که سنش به پنجاه میخورد، با وجود اینکه سنش زیاد نیست اما زندگی و فراز و نشیبش او را پخته کرده است.
وقتی پشت دستگاه خراطی قرار میگیرد و با ظرافت مشغول صیقل شکلات خوری میشود، در دلم به او احسنت میگویم. هنگام کار همه هوش و حواسش پی کارش است.
دستانش را که نگاه میکنم، میبینم ظرافت زنانه جایش را به زمختی داده. خراطی شغلی مردانه است یا حداقل من در خرمآباد نشنیدهام که زنی مشغول خراطی باشد.
خانم محمدی چوب را میستاید
او عاشق بوی چوب است و به قول خودش با چوب و بوی چوب زندگی میکند. چوب را که میبیند ستایش میکند و میبوسد. او با نقش و نگارها به چوب جان میدهد. او حرفها برای گفتن دارد، برایم از هر دردی صحبت میکند، از اینکه ظرفهای مادر بزرگش همه چوبی بودهاند تا شکستن چوب برای بخاری هیزمی مادر بزرگش، او از آن دسته آدمهایی است که دلت نمیخواهد حرفشان تمام شود.
خراطی برای من شیرین است
در میان صحبتهایش در خصوص خراطی گاه به گذشتهاش هم گریزی میزند از آرزوهایش میگوید: که دلش میخواهد کسی پیدا بشود و کتاب زندگیش را بنویسد. او برای شروع کار خراطی مسیری سخت را طی کرده است، برای آموزش خراطی التماس هم کرده، اما حالا ماهرانه از تیکههای چوب وسایلی زیبا خلق میکند.
خراطی برای او شیرین است و دلش میخواهد از خودش هنری برای فرزندانش به یادگار بگذارد.
مسیر سخت خراطی
قبل از اینکه دستگاه را خریداری کند، پیگیر آموزش خراطی میشود به هر دری میزند اما پول زیاد میخواهد و او این مبلغ را ندارد.
با تهران تماس میگیرد شرط آموزش را پرداخت ۱۰ میلیون تومان قبل از آموزش عنوان میکنند، اصفهان هم همین حرف را میزنند. فنی حرفهای خرمآباد هم پیگیر میشود اما ظاهرا رشته خراطی را آموزش نمیدهند.
حالا او مانده که چه کند، از یک طرف سالها است که به خراطی فکر میکند، از طرف دیگر نمیتواند هزینه را جور کند، برای دریافت تسهیلات راهی بانک میشود اما از او ضامن فرهنگی میخواهند که آن هم نمیشود.
وقتی از همه جا رانده و مانده میشود، از طریق یکی از دوستانش سراغ کلیپهای خارجی در حوزه خراطی میرود و آنجاست که تا حدودی فوت و فن خراطی را فرا میگیرد. دستگاه را به قیمت ۵۰ میلیون تومان از شمال خریداری میکند، حالا مغار که جزو ابزار لازم برای خراطی است اصلا گیر نمیآید، سراغ تراشکار میرود، اما او هم نمیتواند، مجبور میشود خودش دست و پا شکسته مغاری بسازد تا بعداً که از اصفهان مغاری سفارش میدهد.
شروع کار در زیرزمین خانه
کار را در زیرزمینی خانه که قبل از این آشپزخانه و پاتوق دوستانش هم بوده، شروع میکند. روزهای اول که مهارت چندانی ندارد کار برایش سخت است. اما با مرور زمان و تکرار ظروفی که میسازد شکل خوبی به خود میگیرند. چوب مورد نیاز خراطی را که بیشتر چوب درخت گردو و راش است از ملایر تهیه میکند، اولین کارش یک کاسه است که به مادرش هدیه میدهد، اما مادر۲۰۰ هزار تومان بابت کاسه پرداخت میکند.
بازار کار خانم محمدی رونق دارد، به طوری که نمیتواند جوابگوی همه سفارشها باشد، از یک طرف ظروف چوبی دست ساز خراطی طرفدار زیادی دارد، از طرف دیگر ظروفی که او میسازد خاص و متفاوت است.
خانم محمدی آنقدر به کارهای فنی علاقه دارد که دلش میخواهد یک کارگاه راهاندازی کند و صد زن را آموزش دهد. اما برای اینکار نیاز به سرمایه و مکان مناسب دارد.
کار خراطی از نگاه خانم محمدی دیوانه کننده و اعتیاد آور است و وقتی وارد این عرصه شدی نمیتوانی از چوب و بوی چوب دل بکنی.
کار کردن در زیر زمین خانه خیالش را راحت کرده
خانم محمدی عصرها بیشتر کار میکند، صبحها مشغول کار خانه و تهیه غذا است، گاهی شبها تا دیر وقت مشغول کار میشود چون دستگاه سر و صدا ندارد و کسی را اذیت نمیکند.
همین که کارگاهش در زیر زمین خانهاش است، خیالش راحت است، زیرا نگران همسر و فرزندانش نیست هر وقت که نیاز باشد به آنها میرسد.
علاوه بر هنر و ظرافتی که خانم محمدی در ساخت وسایل دست ساز چوبی به کار میبرد، طبیعی بودن این ظروف است، او از هیچ رنگی هنگام ساخت ظروف چوبی استفاده نمیکند. اما برای اینکه ظروف چوبی پس از برخورد با آب آسیب نبینند از روغن آب گریز استفاده میکند. خانم محمدی ثابت کرده که اگر پای علاقه و اراده در میان باشد هر کار سخت و ناممکنی، ممکن میشود.
او معتقد است: امروز با وجود اطلاعات و گوشیهای اندروید اگر کسی بیکار باشد عمرش تلف شده است. آنقدر صحبتهای ما به درازا میکشد، وقتی به خودم میآیم ساعت از ۸ شب گذشته و من برای رفتم به خانه باید عجله کنم.
پایان پیام/