جنایت زیر سایه دموکراسی

مشرق نیوز یکشنبه 17 اردیبهشت 1402 - 13:30
آمریکا به جای حل ریشه های سیاسی و یا اقتصادی درگیری، تمایل دارد که جناح ها را قطبی کند و بر بی ثباتی کشور (مورد حمله) بیفزاید. کشورهای خاصی ممکن است بارها و بارها در فهرست مداخلات آمریکا قرار گیرند.

به گزارش مشرق، «زولتان گروسمن» استاد دانشگاه های آمریکا، در ارتباط با سوابق جنگ های این کشور از سال ۱۸۹۰ تا سال ۲۰۱۰ مطالعات گسترده ای را انجام داده است و تاکنون مقالات وی به زبان های مختلف ترجمه شده است.

جنایت زیر سایه دموکراسی

زولتان گروسمن

مطلب ذیل بخشی از مقاله نویسنده درباره یک قرن مداخلات ارتش آمریکا است. در ترجمه، جداول طولانی جنگ های ایالات متحده حذف و بقیه مطلب نیز با اندکی تعدیل، برگردان شده است.

پس از حمله ۱۱ سپتامبر (۲۰۰۱) در آمریکا، بسیاری از مردم جهان موافق این مسئله بودند که مرتکبان (این جنایت) باید محاکمه شوند، نه اینکه به این بهانه، هزاران غیرنظامی کشته شوند.

اما متاسفانه، ارتش آمریکا همیشه کشتار گسترده غیرنظامیان را به عنوان بخشی از هزینه های جنگ پذیرفته است. اکنون نیز ارتش هزاران شهروند خارجی را می کشد، تا ثابت کند که کشتن شهروندان آمریکایی، اقدامی نادرست بوده است.

رسانه ها به ما گفته اند که فقط برخی از مردم خاورمیانه از آمریکا متنفرند، آن هم تنها به این خاطر که ما «آزادی» و «شادکامی» را نصیب خود کرده ایم. چیزی که در این گزاره وجود ندارد، سابقه تاریخی نقش آمریکا در خاورمیانه و همینطور، در بقیه جهان است.

ابتدا ضرورت دارد توضیحاتی داده شود برای مخاطبان که با دقت تاریخ مسایل خارجی و نظامی آمریکا را پی گیری نکرده اند، و شاید از سابقه مداخلات نظامی آمریکا در خارج آگاه نباشند .

مدت هاست که ارتش ایالات متحده در دیگرکشورها مداخله می کند. این کشور در سال ۱۸۹۸ کشورهای فیلیپین، کوبا و پورتوریکو را از چنگ اسپانیا درآورد و تصرف کرد و در سال های ۱۸-۱۹۱۷ وارد جنگ جهانی اول در اروپا شد.

آمریکا طی نیمه نخست قرن بیستم مرتبا تفنگداران خود را به کشورهایی چون نیکاراگوئه، هندوراس، پاناما، هائیتی و جمهوری دومینیکن می فرستاد تا این کشورها را «تحت الحمایه» خود کند. همه این مداخلات مستقیما در راستای منافع شرکت ها(ی بزرگ) انجام می گرفت، و بیشتر حملات با کشتار گسترده غیرنظامیان، شورشیان و سربازان همراه می شد.

بسیاری از مواردی که آمریکا از نیروهای رزمی استفاده کرد، در کتاب «تاریخ مداخلات نظامی آمریکا از سال ۱۸۹۰» آمده است.

ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم (۴۵-۱۹۴۱) با حمله غافلگیرانه (ژاپن) به (پرل هاربر)، و به خاطر ترس از هجوم (دولت های) محور به آمریکای شمالی آغاز شد. بمب افکن های متفقین نه تنها اهداف نظامی فاشیست ها را مورد حمله قرار دادند، بلکه شهرهای آلمان و ژاپن مثل «درسدن» و «توکیو» را نیز با بمب های آتش زا بمباران کردند، با این فرض که نابودی شهروندان همسایه، اراده آنهایی که نجات یافته اند را تضعیف خواهد کرد و آنها مقابل رژیم هایشان قرار می گیرند.

بسیاری از مورخان موافق این مسئله هستند که تاثیر بمب های آتش زا دقیقا برعکس است - (به اعتقاد آنها این بمباران) شهروندان دولت های محور را به دفاع از سرزمین مادری شان برمی انگیزاند و آنهایی که در تلاش برای انجام کودتا هستند را نیز دلسرد و بی انگیزه می کند. بمباران اتمی ژاپن در پایان جنگ، بدون هرگونه اخطار قبلی صورت گرفت، اخطاری که می توانست از مرگ صدها هزار نفر از شهروندان بی گناه جلوگیری کند.

جنگ (شبه جزیره) کره (۵۳-۱۹۵۰)، به عنوان جنگی که با شرارت های گسترده از هر دو جانب - نیروهای کره شمالی و چین از یک طرف و نیروهای کره جنوبی و آمریکا از طرف دیگر - همراه بود، مشهور است. نظامیان آمریکایی تنها به خاطر ترس از عوامل نفوذی کره شمالی، غیرنظامیان آواره ای که از شمال وارد کره جنوبی می شدند را کشتار می کردند. بمب افکن ها، شهرهای کره شمالی را مورد حمله قرار می دادند و آمریکا دوبار تهدید به استفاده از سلاح های هسته ای کرد. در کره شمالی (الآن)، همان حکومت کمونیستی بر مسند قدرت است که در آن زمان بود.

تفنگداران (آمریکایی) در خلال بحران خاورمیانه در سال ۱۹۵۸، در لبنان مستقر شدند تا یک شورش را سرکوب کنند. عراق نیز تهدید شد اگر به کویت حمله کند، مورد حمله هسته ای قرار خواهد گرفت. این بحران های کمتر شناخته شده، باعث شدند که سیاست خارجی آمریکا، اغلب به خاطر حمایت از رژیم های سلطنتی منطقه (خاورمیانه)، با ناسیونالیست های عرب، تصادم پیدا کند.

ایالات متحده در اوایل دهه ۱۹۶۰ با هدایت تبعیدشدگان در سال ۱۹۶۱ به کوبا در خلیج خوک ها و در سال ۱۹۶۵ با بمباران و حمله نیروی دریایی (آمریکا) به جمهوری دومینیکن در خلال یک مبارزه انتخاباتی، به نقش مداخله جویانه قبل از جنگ جهانی دوم خود بازگشت.

سیا گروه های تبعیدی کوبایی در میامی را آموزش و مورد حمایت قرار داد، گروه هایی که (بعدا) در کوبا دست به حملات تروریستی زدند، که از جمله آنها می توان به سرنگونی یک هواپیمای جت غیرنظامی کوبا در سال ۱۹۷۶ در نزدیکی باربادوس اشاره کرد.

در دوران جنگ سرد نیز سیا از دیکتاتوری های طرفدار آمریکا در ایران، شیلی، گوآتمالا، اندونزی و بسیاری از کشورهای دیگر در اطراف و اکناف جهان، حمایت و (حتی در برخی موارد آنها را)، ایجاد کرد.

واشنگتن در جنگ هندوچین (۷۵-۱۹۶۰) نیروهای آمریکایی را علیه ویتنام شمالی و شورشیان کمونیست که برای سرنگون کردن دیکتاتوری های طرفدار آمریکا در ویتنام جنوبی، لائوس و کامبوج می جنگیدند، به کار گرفت.

جنایت زیر سایه دموکراسی

جنگ ویتنام

طراحان جنگ آمریکا در حملات خود، میان غیرنظامیان و چریک ها در مناطق تحت سیطره شورشیان، کمتر فرق می گذاشتند و یا اصلا بدان توجه نمی کردند. آمریکا مناطق دورافتاده و شهرهایی که در برآورد نهایی در زمره مکان های انقلابی پیروز قرار می گرفتند، را «به طور خیلی فشرده» بمباران می کرد. در این جنگ (هندوچین) بیش از دو میلیون نفر کشته شده اند که ۵۵ هزار نفر آنها، نظامیان آمریکایی بوده اند. چند نفری هم از شهروندان آمریکایی در خاک ایالات متحده براثر تیراندازی گارد ملی و یا انفجارهایی که بخاطر مخالفت با جنگ صورت می گرفت، کشته شده اند.

در کامبوج این بمباران، شورشیان خشن «خمر» را متوجه رهبران بخش مالی کرد، و آنها وقتی که در سال ۱۹۷۵ به قدرت رسیدند، وحشی گری های خونینی را به راه انداختند.

پژواک های ویتنام، در خلال دهه ۱۹۸۰ در آمریکای مرکزی نیز انعکاس یافت؛ زمانی که دولت «رونالد ریگان» قویا از رژیم طرفدار ایالات متحده در السالوادور حمایت کرد و طرف نیروهای تبعیدی جناح راست در حال جنگ با دولت چپ گرای ساندنیست در نیکاراگوئه را گرفت. جوخه های مرگ راست گرا، غیرنظامیان السالوادوری را که به تمرکز قدرت و ثروت در دستان تعداد معدودی معترض بودند، قتل عام می کردند.

شورشیان نیکاراگوئه ای «کنترا» که دست به حملات تروریستی علیه مراکز درمانی غیرنظامی و مدارس تحت حاکمیت ساندنیست ها می زدند، و بنادر نیکاراگوئه را مین گذاری می کردند، تحت آموزش سیا بوده اند. نظامیان آمریکایی همچنین، کشور جزیره ای «گرانادا» را در سال ۱۹۸۳ مورد هجوم قرار دادند، تا یک رژیم نظامی به تازگی شکل گرفته را براندازند، و (علی رغم اینکه قبلا دولت چپ گرای مورد حمایت کوبا به وسیله کودتا، سقوط کرده بود) به کارگران غیرنظامی کوبایی حمله، و تصادفا نیز یک بیمارستان را بمباران کردند.

در سال ۱۹۸۰ پس از انقلاب اسلامی ایران علیه دیکتاتوری شاه پهلوی طرفدار آمریکا، ایالات متحده دوباره در خاورمیانه به زور متوسل شد.

یک حمله نظامی و بمباران برای آزادکردن گروگان های سفارت که در مرکز شهر تهران نگه داشته می شدند، در بیابان های ایران (طبس) نافرجام ماند. پس از اشغال لبنان توسط اسرائیل در سال ۱۹۸۲، تفنگداران آمریکایی در چارچوب عملیات «حافظ صلح» بی طرف، در این کشور مستقر شدند. اما، آنها در عوض، در مقابل شورشیان مسلمان، جانب دولت مسیحی طرفدار اسرائیل لبنان را گرفته اند، و کشتی های نیروی دریایی آمریکا، بارانی از گلوله را متوجه روستاهای مسلمان نشین کردند.

شورشیان مسلمان شیعه (رزمندگان مقاومت) که در وضعیت ناگواری بودند، با بمب گذاری انتحاری (استشهادی) در محل استقرار تفنگداران آمریکایی، واکنش نشان دادند و تعدادی از آمریکایی ها را طی سالها در این کشور به گروگان گرفتند. سیا به تلافی این اقدامات، دست به یک سری حملات با خودروهای بمب گذاری شده برای ترور رهبران مسلمان شیعه زد. (اما، نهایتا) سوریه و شورشیان مسلمان به عنوان طرف پیروز، در (عرصه) لبنان ظاهر شدند.

آمریکا در جای دیگر خاورمیانه، در سال ۱۹۸۶به «لیبی» حمله کرد. این کشور متهم به حمایت از یک بمب گذاری تروریستی شد. البته، بعدا این بمب گذاری به سوریه نسبت داده شد. در این بمباران، غیرنظامیان کشته شدند. احتمالا همین کشتار به انتقام گیری بعدی در ماجرای بمب گذاری یک هواپیمای جت آمریکایی بر فراز اسکاتلند انجامید. «معمر قذافی» رهبر ناسیونالیست های عرب لیبی، در قدرت ماند.

نیروهای آمریکایی در سال ۱۹۸۹ برای برانداختن رژیم ملی گرای «مانوئل نوریه گا»، پاناما را مورد حمله قرار دادند. آمریکا این متحد سابق خود را متهم به انتقال مواد مخدر در این کشور کرد؛ هرچند که پس از دستگیری وی، تجارت مواد مخدر عملا افزایش یافت. بمباران شهر پاناما توسط آمریکا، آتش سوزی بزرگی را در مناطق غیرنظامی به وجود آورد و انفجار مخازن گاز شهری این آتش سوزی را تشدید کرد. برای دستگیری فقط یک رهبر در این یورش، بیش از ۲۰۰۰ پانامایی کشته شدند.

در سالهای بعد و پس از حمله عراق به «کویت» که باعث شد واشنگتن مقابل متحد عراقی سابقش «صدام» قرار گیرد، آمریکا نیروهایش را در «خلیج فارس» مستقر کرد. ایالات متحده از رژیم سلطنتی کویت و سلطنت بنیادگرای مسلمان در همسایگی آن، «عربستان سعودی»، مقابل رژیم ملی گرا و سکولار عراق حمایت کرد. در ژانویه سال ۱۹۹۱ آمریکا و متحدانش در یورش علیه اهداف دولتی و نظامی عراق، بمب های زیادی را رها کردند که از لحاظ شدت، از زمان جنگ جهانی دوم و جنگ ویتنام تا آن زمان سابقه نداشت.

جنایت زیر سایه دموکراسی

جنگ عراق

در این جنگ و شورش ها و بیماری های بلافاصله پس از آن، بیش از ۲۰۰هزار عراقی کشته شده اند و این تعداد شامل بسیاری از غیرنظامیانی می شود که در روستاها، مناطق مجاور (اهداف نظامی و دولتی) و پناهگاهها به سر می برده اند. آمریکا تحریم های اقتصادی را تا آنجا ادامه داد که بهداشت و انرژی از غیرنظامیان عراقی دریغ شد و طبق گزارش آژانس های سازمان ملل، صدها هزار نفر از مردم جان خود را از دست دادند. علاوه بر آن، ایالات متحده طرح مناطق «پرواز ممنوع» را برقرار کرد و عملا به حملات و بمباران ادامه داد؛ در این شرایط صدام از لحاظ سیاسی تقویت و در همان حال، از لحاظ نظامی ضعیف می شد.

در دهه ۱۹۹۰ ارتش آمریکا با ادعای اینکه می خواهد غیرنظامیان را مورد حمایت قرار دهد، یک سری اقداماتی را تحت نام «مداخلات انسان دوستانه» انجام داد. مهمترین این مداخلات که در سال ۱۹۹۲ با استقرار در کشور آفریقایی «سومالی» انجام گرفت، به قحطی و جنگ قومی میان جنگ سالاران قبیله ای انجامید. نظامیان آمریکایی به جای آنکه بی طرف بمانند، طرف یک جناح را مقابل جناح دیگر گرفتند و منطقه ای را در حومه «موگادیشو» بمباران کردند. گروههای خشمگین که توسط مزدوران عرب خارجی حمایت می شدند، ۱۸سرباز آمریکایی را کشته، و آنها را مجبور کرده اند که از این کشور عقب نشینی کنند.

مورد دیگر این به اصطلاح «مداخلات انسان دوستانه» در منطقه بالکان اروپا صورت گرفت، و این پس از آن بود که فدراسیون چند ملیتی یوگسلاوی در سال ۱۹۹۲ تجزیه شد. آمریکا قبل از آنکه در سال ۱۹۹۵ یوگسلاوی را شدیدا بمباران کند، به مدت سه سال شاهد کشتار غیرنظامیان مسلمان توسط نیروهای صرب در «بوسنی» بود. حتی در آن موقع (سال ۱۹۹۵) نیز آمریکا هرگز درصدد برنیامد جلوی شرارت های نیروهای کروات را علیه غیرنظامیان مسلمان و صرب بگیرد و این نیروها حتی توسط ایالات متحده کمک هم می شدند.

در سال ۱۹۹۹، آمریکا صربستان را بمباران کرد تا «اسلوبودان میلوسویچ»، رئیس جمهور را مجبور کند نیروها را از ایالت آلبانیایی تبار «کوزوو» که دچار یک جنگ قومی وحشیانه شده بود، عقب بکشد. این بمباران صرب ها را واداشت غیرنظامیان آلبانی تبار را از «کوزوو» بیرون کنند و بکشند، و این بمباران باعث مرگ هزاران نفر از غیرنظامیان صرب حتی در شهرهایی شد که به طور گسترده ای علیه میلوسویچ رای داده بودند. وقتی که بخشی از نیروهای اشغالگر ناتو، آلبانی تبارها را قادر ساختند که برگردند، نیروهای آمریکایی تلاش ناچیزی را جهت ممانعت از وقوع شرارت های مشابه علیه غیرنظامیان صرب و دیگر مردم غیرآلبانیایی تبار انجام داده اند و یا اصلا در این خصوص اقدامی نکرده اند. حتی از نگاه اپوزیسیون دموکراتیک صرب که سال بعد میلوسویچ را برانداختند، آمریکا به عنوان یک بازیگر مغرض دانسته می شد.

ارتش آمریکا حتی زمانی که در ظاهر، انگیزه های دفاعی داشت، حملاتش را با (بمباران) اهداف اشتباهی به پایان رساند. پس از بمب گذاری های سال ۱۹۹۸ در دو سفارت آمریکا در شرق آفریقا، آمریکا نه تنها اردوگاههای آموزشی «اسامه بن لادن» را در «افغانستان» مورد حملات «تلافی جویانه» قرار داد، بلکه یک کارخانه داروسازی که به اشتباه گفته می شد کارخانه جنگ افزار شیمیایی است، را نیز بمباران کرد. بن لادن هم این حملات را در سال ۲۰۰۰ با حمله به یک کشتی نیروی دریایی آمریکا که در «یمن» لنگر گرفته بود، تلافی کرد. پس از حملات تروریستی سال ۲۰۰۱ در ایالات متحده، ارتش آمریکا آماده بمباران دوباره افغانستان می شود، و درصدد برمی آید که احتمالا علیه دیگر حکومت هایی که واشنگتن آنها را متهم به تقویت «تروریسم» ضد آمریکایی می کند، مثل «عراق» و سودان، اقدام کند. چنین مبارزه ای مسلما به یک چرخه خشونت و به بالاگرفتن یک سری از اقدامات تلافی جویانه می انجامید؛ نشانه آن درگیری های (فعلی) خاورمیانه است. افغانستان نیز مثل یوگسلاوی، یک کشور چند قومیتی است و به راحتی می تواند در یک جنگ فاجعه آمیز منطقه ای (داخلی)، از هم تجزیه شود.

در این جنگ تلافی جویانه علیه «تروریسم» و در مقابل ۳۰۰۰ غیرنظامی ای که در ۱۱سپتامبر مرده اند، به طور قریب به یقین، بسیاری از غیرنظامیان (در افغانستان) جان خود را از دست داده و خواهند داد.

مضمون های مشترک

در بسیاری از این مداخلات ارتش آمریکا، برخی از مضمون های مشترک را می توان مشاهده کرد.

نخست؛ این مداخلات برای مردم آمریکا به عنوان مداخلاتی جهت دفاع از زندگی و حقوق جمعیت های غیرنظامی جا انداخته شد. اما تاکتیک های به کار گرفته شده توسط ارتش، اغلب خسارت های کلانی در میان غیرنظامیان برجای گذاشت. طراحان جنگ فرق ناچیزی میان شورشیان و غیرنظامیانی که در مناطق تحت کنترل شورشیان زندگی می کرده اند و یا میان تاسیسات نظامی و زیرساخت های غیرنظامی، مثل خطوط راه آهن، تاسیسات آبی، کارخانجات کشاورزی، تدارکات پزشکی و غیره قائل شده اند. مردم آمریکا همیشه معتقد هستند که در جنگ بعدی، تکنولوژی های جدید نظامی، از تلفات غیرنظامیان طرف دیگر جلوگیری خواهد کرد. اما وقتی که به ناچار مرگ غیرنظامیان رخ می دهد، همیشه با این توضیحات که «تصادفی» و یا «اجتناب ناپذیر» بوده اند، از کنار آنها رد می شوند.

دوم؛ هرچند تقریباً همه مداخلاتی که پس از جنگ جهانی دوم انجام شد، تحت نام «آزادی» و «دموکراسی» صورت گرفت، ولی در حقیقت در قریب به اتفاق آنها از دیکتاتوری هایی دفاع شد که تحت کنترل الیت های طرفدار آمریکا قرار داشتند. چه در ویتنام و آسیای مرکزی و چه در خلیج فارس، آمریکا از «آزادی» دفاع نکرده، بلکه یا از یک دستور کار ایدئولوژیکی (مثل دفاع از سرمایه داری) و یا از یک برنامه اقتصادی (مثل حمایت از سرمایه گذاری شرکت های نفتی) دفاع کرده است. در برخی موارد، وقتی نیروهای ارتش آمریکا یک دیکتاتوری را برانداختند- مثلاً در گرانادا و یا در پاناما- به گونه ای عمل کرده اند که مانع می شد تا مردم قبلاً (قبل از ورود نیروهای آمریکایی) دیکتاتوری متعلق به (کشور) خودشان را براندازند و براساس علائق خود، یک حکومت جدید دموکراتیک را تاسیس کنند.

سوم؛ آمریکا همیشه خشونت های مخالفان خود را تحت عناوین «تروریسم»، «شرارت علیه شهروندان»، و یا «پاکسازی قومی» مورد حمله قرار می دهند، اما همان اقدامات را که توسط آمریکا و یا متحدانش انجام می شود، کوچک جلوه می دهد و یا از آن دفاع می شود. اگر یک کشور این حق را دارد که حکومت حامی و آموزش دهنده تروریست ها را «براندازد، آیا کوبا و یا نیکاراگوئه این حق را داشته اند که دست به بمباران های دفاعی علیه اهداف آمریکایی بزنند تا تروریست های تبعیدی را از بین ببرند؟ براساس استاندارد دوگانه واشنگتن، اقدام یک متحد آمریکا، «دفاعی» و اقدام تلافی جویانه دشمن «تهاجمی» تعریف می شوند.

چهارم؛ آمریکا اغلب از خود به عنوان یک حافظ صلح بی طرف، که به جز خالص ترین انگیزه های بشردوستانه چیزی در سر ندارد، تصویر ارائه می کند. با این حال، آمریکا وقتی که نیروهایش را در کشوری مستقر می کند، به سرعت آن کشور و یا منطقه را به «دوست» و «دشمن» تقسیم و از یک طرف مقابل طرف دیگر حمایت می کند. همانطور که در مواردی چون سومالی و بوسنی (و عراق فعلی) نشان داده شده است. این استراتژی به جای فرو نشاندن درگیری های غیرنظامی، تمایل به شعله ور کردن آنها دارد و بر انزجار در مورد نقش آمریکا می افزاید.

پنجم؛ حتی اگر کسی باشد که اهداف و اصول عقاید آمریکایی را بپذیرد، باز هم مداخله نظامی ایالات متحده اغلب غیرسازنده است.

آمریکا به جای حل ریشه های سیاسی و یا اقتصادی درگیری، تمایل دارد که جناح ها را قطبی کند و بر بی ثباتی کشور (مورد حمله) بیفزاید. کشورهای خاصی ممکن است بارها و بارها در فهرست مداخلات قرن بیستم (آمریکا) قرار گرفته باشند.

ششم؛ اهریمن سازی یک رهبر دشمن توسط آمریکا و یا اقدام نظامی علیه او، به جای اینکه وی را تضعیف کند، به افزایش قدرتش تمایل پیدا می کند.

یکی از خطرناک ترین ایده های قرن بیستم این بود که «انسان هایی مانند ما» نمی توانند مرتکب شرارت علیه غیرنظامیان بشوند، به موارد ذیل توجه کنید:

¤ شهروندان آلمانی و ژاپنی چنین اعتقادی داشتند، ولی ارتش های آنها میلیون ها نفر انسان را قتل عام کرده اند.

¤ شهروندان انگلیس و فرانسه بدان اعتقاد داشتند، ولی ارتش های آنها در آفریقا و آسیا دست به جنگ های استعماری وحشیانه زده اند.

¤ شهروندان روسی بدان معتقد بودند، اما نیروهای ارتش آنها غیرنظامیان را در افغانستان، چچن و جاهای دیگر به قتل رسانده اند.

¤ شهروندان اسرائیلی (رژیم صهیونیستی) چنین اعتقادی داشتند، ولی ارتش آنها فلسطینی ها و لبنانی ها را به خاک و خون کشیدند.

¤ شهروندان آمریکایی این اعتقاد ر ا دارند، اما ارتش آنها صدها هزار نفر را در ویتنام، عراق و مناطق دیگر به قتل رسانده است.

هر کشوری، هر قومیتی، و هر دینی در درون خود، ظرفیت اقدام به خشونت های شدید را داراست. هر گروهی در خود جناحی دارد که نسبت به جناح های دیگر، نابردبار است، و فعالانه در جستجوی اخراج و حتی قتل مخالفان است.

تب جنگ تمایل به تشویق جناح نابردبار دارد، اما این جناح تنها زمانی به اهداف خود می رسد که بقیه اعضای گروه بدان رضایت دهند و یا ساکت بمانند. حملات ۱۱ سپتامبر نه تنها آزمونی برای رفتار شهروندان آمریکایی نسبت به اقلیت های قومی و نژادی در کشور خودشان بود، بلکه آزمونی برای رابطه ما با بقیه جهان نیز بود. ما نباید شدت عمل به خرج دهیم، و علیه غیرنظامیان کشورهای اسلامی اقدام کنیم، بلکه باید در قبال تاریخ و اقدامات خودمان مسئول باشیم و بدانیم که این اقدامات، چرخه خشونت را تقویت کرده (وخواهند کرد).

منبع:-cademic evergreen edu

مترجم: سبحان محقق

منبع خبر "مشرق نیوز" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.