خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: پیش از شروع ایام دهه فجر امسال، پرونده کوچکی در بخش کتاب و ادبیات خبرگزاری مهر باز کردیم تا به تصویر واضح و شفافتری از مفهوم داستان انقلاب برسیم. بههمیندلیل عنوان پرونده را «انقلاب در داستان معاصر» گذاشتم و تلاش کردیم از خلال گفتگو با داستاننویسانی که یا درباره انقلاب نوشتهاند و یا دغدغه پرداختن به مسائل اجتماعی دارند، به تصویر مورد نظر برسیم.
طبیعی است که گفتگو با ۵ نفر داستاننویس و منتقد، همه وسعت مساله را در بر نمیگیرد اما در حد وسع و زمانی که هرسال برای تفکر درباره اینمساله وجود دارد، و همچنین در حد و اندازهای که نویسندگان موافقت و مشارکت داشتند، اینمساله را مورد بررسی و کنکاش قرار دادیم؛ اینکه داستان انقلاب در داستاننویسی معاصرمان چه جایگاهی دارد؟ آیا برخی از نویسندگان به آن پرداختهاند و اگر نپرداختهاند، دلیل عدم پرداختشان چه بوده؟ آیا مساله از نظر آنها ظرفیت داستاننویسی و قصهگویی را نداشته؟ آیا آنها حوصله و انگیزه پرداختن به آن را نداشتهاند؟ آیا از ممیزی و سانسور نگران بودهاند و ...
از دید برخی از داستاننویسان که برای گفتگو درباره این موضوع روی خوش نشان دادند، به این جمعبندی رسیدهایم که در سالهای انقلاب همه نویسندگان و گونههای فکری اعم از موافقان و مخالفان یا دوستان و منتقدان فعلی حکومت در برهه انقلاب، موافق این تحول بزرگ بودهاند اما مشکل بزرگ داستان ما، نداشتن اقلیم مشخص برای پرورش شخصیت و قهرمان داستان است. همچنین نمیتوان انقلاب را بهعنوان یکحادثه اجتماعی نادیده گرفت اما نوشتن درباره آن باعث میشود نویسنده از هر طرف مورد هجمه برچسبها و اتهاماتی قرار بگیرد؛ اینکه حکومتی است و در منقبت انقلاب مینویسد و یا اینکه از مسیر انقلاب منحرف شده و سعی بر دشمنی دارد.
بعضی از نویسندگانی هم که تا اینجا با آنها گپ زدهایم، تقسیمبندی نویسندگان به خودی و غیرخودی و حکومتی و غیرحکومتی را از اساس، اشتباه میدانند و معتقدند نمیتوان انقلاب را به عنوان حادثهای که کشور و جامعهاش را تحت تاثیر قرار داده، نادیده گرفت. بنابراین اگر نویسنده خط فکری و موضوعی مشخصی داشته باشد، بر اساس وجدان خود به موضوعات و حوادث جامعه خود میپردازد و نسبت به وجدان و وظیفه اجتماعی خود مسئول است.
متن گفتگوهای انجامشده در این پرونده با سعید تشکری، شهریار عباسی، ابراهیم اکبری دیزگاه و هادی خورشاهیان در چهارپیوند زیر قابل دسترسی و مطالعه هستند:
* ۱- «ادبیات معاصرمان اقلیم و قهرمان ندارد / در نقطه بیهویتی ایستادهایم»
* ۲- قصهنوشتن از انقلاب و جنگ باعث میشود از هر طرف مورد حمله واقع شوی
* ۳- تقسیمبندی نویسندگان به حکومتی و غیر نشان از عدمتوسعهیافتگی است
* ۴- همه دغدغهدارها از انقلاب نوشتهاند/ انقلاب شعار اقتصادی هم داشت
و حالا پنجمین و آخرین قسمت از اینپرونده در گفتگو با مهدی سعیدی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاد دانشگاهی که کتاب «ادبیات داستانی جنگ در ایران» را در کارنامه دارد، پیش روی مخاطبان قرار میگیرد:
* آقای سعیدی میخواهیم از بحثهای پیشین به یکجمعبندی برسیم. ارزیابی شما از مساله چیست؟ اینکه بالاخره مفهوم ادبیات انقلاب یا داستان انقلاب، مهجور است یا نه؟ آیا مسائلی مثل ممیزی و سانسور، مانع راهش بودهاند یا نه؟ اینکه نادیده گرفته شده یا نه؟
مهمترین نکتهای که در اینمیان وجود دارد این است که تکلیف خودمان را با اینعنوان روشن کنیم.
* با ادبیات انقلاب؟
بله. و بپرسیم آیا ادبیات انقلاب داریم یا ادبیات عصر انقلاب؟ یا ادبیات دربارۀ انقلاب؟ اگر قائل به ادبیات انقلاب یا جریان ادبی انقلاب هستیم، این ادبیات به معنای ژانر ادبی قابل تعریف است یانه؟ خب بعضی از منتقدان قائل به چنینچیزی نیستند و بعضیها هم هستند. یعنی برخی معتقدند ادبیات انقلاب وجود دارد و برخی هم میگویند وجود ندارد و آنچه هست ادبیات عصر انقلاب است یا به عبارت دیگر داستانهایی یا ادبیاتی که پدید آمده ذیل ادبیات سیاسی و درباره انقلاب قرار میگیرد و ادبیات انقلاب بخشی از ادبیات سیاسی است. همچنین یک مسئله هم این است که وقتی صحبت از ادبیات انقلاب میشود باید برای این ادبیات به نقطه شروعی قائل شویم. یعنی مطابق این نظر آیا آنچه پیش از انقلاب درباره مبارزات سیاسی منجر به انقلاب نوشته شده هم ادبیات انقلاب هست یا نیست.
* بیایید فرض را روی اینحالت بگذاریم که قائل به ادبیات انقلاب هستیم.
اگر قائل به ادبیات انقلاب یا به عبارت دقیقتر جریان ادبی انقلاب باشیم، باید ویژگیهایی را برای آن احصاء کنیم و بگوییم جریان ادبی انقلاب چنین ویژگیهایی دارد. ببینید اینجا مسئله ژانر ادبی و دانش تاریخ ادبیات نگاری به کمک ما میآید و ما برمبنای دانش تاریخادبیات نگاری میگوییم جریان ادبیات انقلاب وجود دارد. برای اینکه در جریانشناسی ادبی وقتی میتوان مدعی وجود جریانی شد که آن جریان چهار ویژگی داشته باشد.
* این ویژگیها کداماند؟
اول اینکه هر جریان ادبی باید زمینه سیاسی و اجتماعی مشخصی داشته باشد. برای ادبیات انقلاب میتوان زمینه سیاسی و اجتماعی مشخصی را نشان داد و گفت که این اتفاقات زمینه سیاسی و اجتماعی پیدایش آثار است. دوم اینکه هر جریان ادبی باید کانونها و محافلِ پشتیبان و حامیان مشخص و نویسندگان شاخصی داشته باشد. اصولاً جریان ادبی به کمک همین کانونها و نویسندگان شکل میگیرد. این کانونها ممکن است جمعهای ادبی، سازمانها یا برخی مجلات و نشریات و حتی ناشران باشند. درباره ادبیات انقلاب میشود به کانونهای حامی مثلِ حوزه هنری، سازمان تبلیغات و نویسندگان جمع مسجد جوادالائمه و برخی نهادهای دیگر اشاره کرد. این نهادها و سازمانها هم نویسندگان را گردهم آوردهاند، هم به نشر کتابها و آثار این نویسندگان پرداختهاند و هم با انتشار مجلات و نشریات مرتبط، کارهای این نویسندگان را تبلیغ و معرفی کردهاند. همچنین نویسندگانی مثل رضا رهگذر، سید مهدی شجاعی، محسن مخملباف، امیرحسین فردی از نویسندگان مهم این جریان هستند.
وجه و ویژگی سوم جریان ادبی، کوششها برای قاعدهسازی و نظریهپردازی یا سعی در تثبیت جریان است. خب درباره جریان ادبیِ ادبیات انقلاب هم چنین چیزی دیده میشود. مثلاً نویسندگانی که در حوزه هنری هستند میکوشند برای ادبیات انقلاب نظریهپردازی کنند. از جمله محسن مخملباف درکتابهایی مثل مقدمهای بر هنر اسلامی و یادداشتهائی درباره قصهنویسی و نمایشنامهنویسی همین کار را میکند. یا امثال مرحوم امیرحسین فردی و رضا رهگذر هم در همین زمینه کوشش کردهاند. آنها حتی با برگزاری کلاسهای داستاننویسی به تربیت داستاننویس پرداختهاند. من در جایی به تفصیل دربارۀ این کانونها و نویسندگان صحبت کردهام و خوانندگان علاقهمند را به کتاب سیمای سیاسی، اجتماعی و دینی داستان نویسی جنگ ارجاع میدهم. ویژگی چهارم جریان ادبی این است که میشود برای آن نقطه شروع، چگونگی استمرار و گسترش جریان را مشخص کرد. دربارۀ ادبیات انقلاب هم ماجرا همین است. میشود آثاری را نشان داد که شروع این جریان هستند و نحوه گسترش و استمرار این جریان هم مشخص و قابل رصد است.
* ادبیات انقلاب در سیر خود چه ویژگیها یا مسائل دیگری دارد؟
یکی از نکتههای مهم مرتبط با ادبیات انقلاب، بحث تعهد ادبی است. تعهد ادبی در ادبیات ایران پیشینه طولانی دارد. شاید نخستین بار به شکل منسجم در نخستین کنگره نویسندگان ایرانی در سال ۱۳۲۵ بحث تعهد ادبی طرح میشود. از منظر نویسندگان آنزمان، بحث تعهد چیزی است که جریان چپ در زمینه سیاسی و اجتماعی به دنبال آن است. بعد از انقلاب، گونهای نو از نویسندگان پدید آمدند که آثارشان در ادامه ادبیات متعهدی پدید آمد که پیش از انقلاب در ادبیات معاصر آغاز شده بود. با این تفاوت که در ادبیات متعهد پیش از انقلاب، اغلب تعهد به اجتماع و سیاست مطرح بود، اما در تعهد پس از انقلاب، ارزشهای اسلامی و انقلابی نمود بیشتری پیدا کرد.
پس از انقلاب، بخشی از جریان داستاننویسی سعی کرد از سلطه جریان چپ و تعهدی که تعریف میکرد خارج شود و به نوعی رئالیسم بومی همراه با آرمانهای دینی برسد. این نگاه مدعی بود که به آرمانهای عمیق و باطنی دین ناظر است. دقیقتر عرض کنم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تحت تأثیر اندیشههای علی شریعتی و جلال آل احمد و روشنفکران دینی و رهبران انقلاب، دین به شکلی نهادینه شد که خود را از حیطه ارزشهای فردی به ارزشهای اجتماعی رساند و غیر از مسئولیتهای فردی، به مسئولیتهای اجتماعی نیز قائل شد. این نگاه دینی مدعی بود که میتواند انسانِ بماهو انسان را کاملتر ببیند. در این مسیر، نویسندگانی از جمله، امیرحسین فردی، قاسمعلی فراست، محسن مخملباف، سید مهدی شجاعی، داود غفارزادگان، محمدرضا کاتب، رضا رهگذر، ابراهیم حسنبیگی، رضا امیرخانی، محمد بُکایی و... داستان نوشتند.
نکته دیگر اینکه با آغاز جنگ حرکت ادبیات متعهد، شتاب بیشتری گرفت و گونه جدید ادبیات داستانی که تولد یافته بود، به پختگی نسبی رسید و جنگ به مسئله اصلی ادبیات انقلاب و نویسندگان ادبیات انقلاب، تبدیل شد. در واقع بخشی از ادبیات جنگ بار ادبیات انقلاب اسلامی را هم بر دوش گرفت.
اینها بخشی از مسئله است تا اینجا هر چه گفتم درباره جریان ادبیات انقلاب مصداق داشت. اما آثار بسیار دیگری هم درباره انقلاب نوشته شده است که از حیث مضمون و درونمایه با آنچه ادبیات انقلاب میخوانیم متفاوت است. بخشی از این آثار را نویسندگان حرفهای در داخل ایران منتشر کردهاند. برخی از آثار احمد محمود، اسماعیل فصیح، دانشور و خیلیهای دیگر از این دست است. بخش دیگری از آنچه دربارۀ انقلاب نوشته شده هم آثاری است که به زبان فارسی و در خارج از کشور منتشر شده است
* فکر کنم اینجای بحث میتوان اشاراتی به ممیزی و سانسور داشت!
آنبحث سانسور و ممیزی که میتوانست برای نویسندگان داخلی ایجاد مشکل کند، درباره ایننویسندگان مقیم خارج اصلاً وجود نداشت. بنابراین آنها در نوشتن دیدگاه و متن مورد نظرشان آزادتر بودند. آنها هم روایتهای داستانی بسیاری دربارۀ انقلاب دارند؛ بهویژه در دهه ۶۰ عمده نویسندگان مهاجر ما داستان سیاسی مینوشتند. اما نکته جالب توجه این است که در آغاز، آزادی انتشار سبب انتشار آثار مستحکم ادبی نشده است. در برخی از آثار سیاسی دهه ۶۰ و تا نیمه دهه۷۰ مهاجران، پیام اجتماعی و سیاسی، از ارزش زیباییشناسانۀ اثر پُر رنگتر است. دلیل آن هم این است که برای نویسندگانی که مهاجرت میکردند امکان نشر اثر فراهم نبود و همچنین مخاطب هم نداشتند. آنها برای اینکه بتوانند کارهایشان را منتشر کنند به سمت گروههای سیاسی رفتند. گروههای سیاسی، امکانات نشر داشتند و مخاطب فارسی زبان هم در میان همین گروهها بود. حتی نخستین داستانهای مهاجران ذیل نشریات سیاسی منتشر شده است و این وابستگی به گروههای سیاسی سبب شد که کارهای اولیه مهاجران سیایتزده باشد.
اما کم کم از اواخر دهه ۶۰ و هم پس از آن میتوان روایتهایی را نشان داد که در آنها به ادبیت متن نیز اهمیت داده میشود. برخی از آثار تحلیلی مهم درباره انقلاب را مهاجران در اواخر دهه شصت به بعد نوشتهاند. دلیل آن هم این است که نویسندگان از گروههای سیاسی جدا شدند و استقلال نسبی پیدا کردند. بهویژه وقتی با گذشت زمان، نویسندگان هویت فردی خویش را باز مییابند و با استقلال نسبی از نشریات و گروههای سیاسی، به کار نوشتن ادامه میدهند، داستاننویسی سیاسی نیز از اعتراض صرف به سمت روایتهای تحلیلی میرود و در کنار تحلیل و تفسیر ایران معاصر و بهویژه انقلاب اسلامی به ادبیت متن و صناعت داستاننویسی نیز توجه میکند. در اینباره پیدایش دولت اصلاحات و روابط جدید با دنیا هم اثرگذار بود.
* یعنی رمانها و داستانهای آندوره در آنجغرافیا، اینگونه هستند!
بله. همینطور است. در ادبیات مهاجرت سه جریان ادبی پررنگ است. اول، جریان سیاسی، دوم، جریان هویتاندیش و سوم، داستان نویسی زنان. من در مقالاتی به این مباحث پرداحتهام. از ابتدای دهه ۶۰ تا اواسط دهه ۷۰ که دولت اصلاحات روی کار آمد، جریان سیاسی پررنگ است. موضوع اینگونه، داستانها سیاست و تحلیل انقلاب بود که اصلا چهطور انقلاب پیروز شد و چگونه جمهوری اسلامی پدید آمد. نویسندگان مهاجر از اواسط دهه ۷۰ به سمت نوشتن دربارۀ مسائل اجتماعی و هویتی رفتند.
* از نویسندگان مهاجر که بگذریم وضعیت ادبیات انقلاب یا نوشتن درباره انقلاب در دهههای بعد از ۶۰ چهطور است؟
خب ببینید ادبیات انقلاب کمابیش نویسندگان و مخاطبان خودش را داشته و اکنون هم دارد. همان بحث نخست ما درباره جریانشناسی ادبی نشان میدهد که هم نویسندگان و هم کانونهای حامی و پشتیبان ادبیات انقلاب فعال هستند و کارهایی را منتشر میکنند. انبوهی از کارهایی که حوزه هنری، شهرستان ادب و برخی نهادهای دیگر منتشر میکنند گواه این نکته است. در کارهای مربوط به دهه اول پس از انقلاب، موضوع و درونمایه آثار، همانطور که گفتم بیشتر شکلگیری انقلاب و مبارزات انقلابی بود؛ مبارزاتی که منجر به پیروزی انقلاب شدند. خیلی از نویسندگان نیز تازه کار نویسندگی را شروع کرده بودند، برای همین برخی از آثار آنها هم از حیث ادبی ضعیف بود. اما کم کم در دهههای بعد داستانهایی نوشته شد که ارزش ادبی بیشتری دارند. منظورم این است که ارزش ادبی بعضی از کارهای بعدی بیشتر است. البته در کنار نویسندگان جریان انقلاب، نویسندگان دیگری نیز دربارۀ انقلاب انقلاب نوشتند.
* درباره شکلگیری و پیدایش انقلاب.
بله. آثار سیاسی و داستانهایی نوشته شدند که بهسمت تحلیل حوادث انقلاب و پس از انقلاب رفتند. جنگ، کوی دانشگاه، حوادث ۸۸ و مسائل اجتماعی و ... موضوع چنین داستانهایی بود. در آثار این نویسندگان وجه تحلیلی روایتها بیشتر است. مثلاً کارهای سیمین دانشور در دهه هفتاد یعنی رمانهای ساربان سرگردان و جزیره سرگردانی از کارهای خوبی است که وجه تحلیلی دارد و مسائل قبل و بعد از انقلاب را طرح و تحلیل کرده یا برخی از کارهای خانم بلقیس سلیمانی در دهه ۸۰ و ۹۰ مثل «بازی آخر بانو»، «خاله بازی» و «مارون» درباره حوادث پس از انقلاب قابل ذکر هستند. درباره حوادث بعد انقلاب همچنین میشود به کارهایی مثل «نیمه غایب» حسین سناپور، «تو به اصفهان بازخواهی گشت» مصطفی انصافی و «عیار ناتمام» از هادی معصوم دوست و خسرو شکوری فر اشاره کرد.