خبرگزاری فارس- خراسان جنوبی؛ هم اسلحه به دست گرفت و هم قلم؛ هم در میدان علم و آگاهی جنگید و هم در میدان مقابله با دشمن.
هم خاک میدان تحریریه را خورد هم خاک میدان جنگ، هم دست به قلم شد و هم دست به اسلحه برای دفاع از وطن.
تا از تاریخ بنگارد و تاریخ هم از او و رشادتهایش. آری او اولین شهید خبرنگار خراسان جنوبی بود که در ۱۸ سالگی شهد نوشین شهادت را نوشید تا باز تاریخ بنویسد از شهید محمدرضا فرهادی همان طور که او تاریخ را نوشت تا بماند برای همیشه به یادگار.
امروز به بهانه اولین یادواره شهید محمدرضا فرهادی، اولین شهید خبرنگار خراسان جنوبی در گفتوگو با خواهر شهید یادی میکنیم از این شهید عرصه خبر و رسانه استان خراسان جنوبی.
اولین پرده از زندگی شهید فرهادی
۱۷ شهریور ۱۳۴۶ با قدوم مبارکش و این که تنها فرزند پسر خانواده بود شور و شعف خاصی را به خانواده فرهادی هدیه کرد. آن قدر این هدیه برای خانواده گرانقدر و دوست داشتنی بود که پدر بعد از دعای عرفه تاریخ تولدش را به ساعت و دقیقه آن هم با خودکار قرمز نوشت تا برای همیشه به یادگار بماند. شاید که نه به طور حتم حکمتی در کار بود نوشتن این تاریخ دقیق، چرا که پدر کمتر از دو سال بعد زنده بود.
بعد از فوت پدر سرپرستی محمدرضا را مادر عهده دار شد. دوران ابتدایی را در دبستان حجت ۱۷ شهریور گذراند، تمایزش را با دیگر همسن و سالانش معلمانش به خوبی در دوران تحصیل متوجه شده بودند.
همیشه تا بانگ الله اکبر در بلندگوی مسجد جامع علوی شهر می پیچید او جزء اولینها بود برای اقامه نماز اول وقت.
اتمام دوره ابتدای و ورود به دوران راهنمایی شهید فرهادی نیز مصادف بود با شروع انقلاب و همین جنب و جوش انقلابی سبب میشد تا او هم شبها دیرتر به خانه آمده و سبب شود تا مادر پیگیر باشد که محمدرضا با چه کسانی رفت و آمد دارد و کجا می رود.
اما شهید فرهادی همیشه به دنبال این بود که گرهای از دردمندی باز کند به واسطه همین اغلب اوقات با خانواده محروم و مستضعف همراه می شد.
خانه ای که جان پناه انقلابیون بود
پس از گذران دوران راهنمایی که در مدرسه فرزان بیرجند گذاشت وارد هنرستان ابوذر این شهر شد و در این دوران بود که با انقلاب و انقلابیون آشنا شد و از هر کاری که برای ادای دینش به انقلاب از عهدهاش بر میآمد دریغ نکرد و آن طور که پروین فرهادی خواهر این شهید خبرنگار خراسان جنوبی، گفت: «زمانی که ماموران حکومت ستم شاهی به مردم در خیابان حکیم نزاری بیرجند حمله میکند محمدرضا در منزل را برای آنها باز میکرد و به آن ها پناه میداد».
بعد از آن وارد انجمن انقلاب اسلامی شد و زمانی که خانواده از وی دلیل حضور در این انجمن را پرسید شهید بزرگوار این گونه پاسخ داد که «اینجا خلوصی دیدم که در هیچ مدرسه دیگری ندیدم».
پرده دوم خبرنگاری شهید فرهادی
همین ورود، ورودش را به عرصه خبر و خبرنگاری رقم زد چرا که محمدرضا اخبار این انجمن را به تهران و برای روزنامه آینده سازان ارسال میکرد و این اقدام شهید را هم خانواده بعد از شهادتش متوجه شدند.
خصوصیات اخلاقی شهید را خواهرش این طور فهرست کرد: «اهمیت دادن به نماز اول وقت، همیشه مراقب بود حق الناسی بر گردنش نباشد، روح سالم و...».
اهمیت دادن به حق الناس آن قدر برای شهید اهمیت داشت که یک روز خواهر و برادری با هم رفتیم نانوایی آن روز نانها دیگر تمام شده اما نانوا گفت: سهم نانهای مرا ببرید و وقتی رسیدیم خانه دیدم نگران دلیلش را پرسیدم پاسخ داد: انتظار نداشتم نان نانوا را بدون این که در صف بمانیم بگیری و آن شب خودش از نان بیات خورد و حاضر نشد سهم نانوا را بخورد.
شهید همیشه به این موضوع مهم تاکید داشت که آلودگی جسمی آلودگی روح را به دنبال دارد و می گفت: روح خود را سالم نگه دارید و بر نفسانیات خویش حاکم باشید.
پرده سوم ایستادن در صف اول اعزام به جبهه
هنوز هنرستان به پایان نرسانده بود که همیشه جلوی صف برای اعزامهای جبهه حاضر بود و به مادر اصرار میکرد که اجازه حضورش را بدهد اما ما همیشه میگفتیم: «تو عصای دست مادر هستی و چون مردی در خانه نیست تو اکنون مرد خانهای» او هم پذیرفت.
اما زمانی که امام(ره) پیامی داد که حضور در جبهه از اهم واجبات است دیگر حرف هیچ کس به گوشش بدهکار نبود و عازم جبهههای حق علیه باطل شد.
رفتنش به میدان جنگ هم بدون خداحافظی بود و زمانی که به او زنگ زدیم دلیل بدون خداحافظی رفتنش را جویا شدیم گفت: «به خاطر علاقه شدیدی که به مادر داشتم نمی خواستم ناراحتش کنم اما اکنون تصمیم دارم برگردم و با او خداحافظی کنم». برای همین دو روز بعد از مشهد برای خداحافظی برگشت جالب این بود که مادر خودش ساک محمدرضا را آماده کرده بود. زمانی دلیلش را از مادر پرسیدم گفت: «اگر اجازه ندهم پاسخی برای آخرت و حضرت فاطمه زهرا(س) ندارم».
پرده آخر، آخرین دیدار
مادر از خانه تا میدان امام خمینی(ره) پشت سر محمدرضا می رفت به قد رعنا پسرش نگاه میکرد، چرا که آخرین دیدار بود و مادر هم او رو به خدا سپرد تا جلوی ائمه اظهار و خدا رو سفید باشد.
فرزند پنجم تک پسر خانواده بود و مادر همه همتش را همانند خواهرانش بر تربیت محمدرضا گذاشته بود طوری که وقتی خبر شهادتش آمد همه دوستانش بر خضوع و تواضعش غبطه میخوردند.
با این که آن زمان امکانات سمعی و بصری نبود اما محمدرضا در کنار آقای مهرور اخبار را منتشر میکرد، خبرهایی که او برای روزنامه آینده سازان به وسیله تلگراف مخابره میکرد و عکس هایی که میگرفته هنوز به یادگار مانده است.
هرگاه خانواده بعد از شهادتش به مشکلی بر میخورند به سر مزارش می آیند و با شهید درد دل میکنند تا مشکلشان رفع شود.
شهید فرهادی در ۱۸ سالگی و اولین اعزام به جبههها شهد شیرین شهادت را نوشید.
شهید محمدرضا فرهادی پنجم خرداد سال ۶۵ در منطقه عملیاتی فاو در رقابت با همرزمان شهیدش نمره قبولی گرفت و مهر شهادت و سعادت بر کارنامه زندگیش ثبت شد. او تنها پسر خانواده فرهادی بود که با وجود سن کم، دفاع از دین و کشور را بر دل مشغولیهای جوانی برگزید و مادرش را به رضایت حضرت زهرا(س) امیدوار کرد.
پایان پیام/۶۹۰۷۵/ب