هرساله با نزدیک شدن به زمان برگزاری انتخابات، صحبت از ایجاد شکاف در میان هر دو جریان اصلی سیاسی کشور بالا می گیرد اما امسال این شکاف ها معنای تازه ای یافته است. جبهه اصلاح طلبی بعد از حرف و حدیث های بسیار، بالاخره درحال سازماندهی مجدد است. شکاف در میان گروه ها و احزاب حاضر در این جبهه امری غیر قابل اجتناب است. آنها اگر در تشکیل جبهه ای واحد در برابر رقیب سنتی به اتفاق می رسیدند این بار و بعد از اعتراضات پاییز گذشته و قدرت گرفتن اپوزیسیون و نیز دو انتخابات پیشین، رسیدن به ائتلاف، برای آنها سخت و حتی غیرممکن شده است. این جبهه طیف متکثری را در زیر یک چتر گرد آورده که یک سر آن نزدیک به تحولطلبان پهلو می زند و سر دیگر قرابتی با بخش میانه رو اصولگرایی دارد. پس انشقاق و شکاف در آن چیزی بیشتر از طبیعی که ناگزیر است. هرچند شکاف در جبهه اصلاح طلبی تغییرات موثری در ساختار سیاسی ایجاد نکرده و تنها می تواند نمایه بیرونی عرصه سیاست ورزی ایران را تحت تاثیر قرار دهد.
اما شکاف در جریان اصولگرایی جنسی متفاوت و خاصیت دیگری دارد. جریان اصولگرایی در اتحادی ایدئولوژِیک در مدارهایی حول مرکزیت شکل گرفته که اختلافات درونی آنها شاکله سیاست ورزی داخلی و خارجی را تحت الشعاع خود قرارداده و ماشین جنگ قدرت را به حرکت درمی آورد. ماحصل این منازعه حتی آینده سیاسی کشور را رقم می زند و به نظر می رسد با تضعیف و تا حدودی حذف رقیب خارجی، رقابت های داخلی وارد مرحله جدیدی شده است.
انتخابات اسفند ماه قطع به یقین جریان اصولگرایی را دچار دگردیسی جدی خواهد کرد. بخش تندرو این جریان تقریبا تکلیف روشنی دارد. آنان به دنبال نرمالیزه کردن عدم مشارکت سیاسی هستند تا تشکیل «حکومت اسلامی» به جای «جمهوری اسلامی» را که توسط بزرگانشان تئوریزه شده، تحقق بخشند. پایگاه این جبهه در قشر مذهبی تر و سنتی تر جامعه قرار گرفته که تندروها می توانند شکل تجسم یافته آمال آنان باشند تا بتوانند جامعه حامی خود را به سمت ایده آل مورد نظرشان رهنمون شوند. این ایده آلیست گرایی، رادیکال شدن را هم در درون تقویت کرده و میانه روی را پس زده و تفوق آنها را هم رقم می زند. همچنین تندروها مسئولیتی در قبال میزان مشارکت سیاسی مردم ندارند و شعاری هم نمی دهند. در واقع هیچ کدام از جریان های سیاسی کشور نمی توانند مسئولیت و یا تاثیری در مشارکت سیاسی داشته باشند.
این امر تنها در دست ۱۲ عضو شورای نگهبان است که اگر نفوذپذیری آنان را از لابی های جریان های همسو، صفر فرض کنیم، این شورا، عملکرد خود را منطبق بر قانون ارزیابی کرده که حاصل آن نمی تواند "ظلم" به کسی باشد؛ بدین ترتیب میتوان پیشبینی کرد که اگر این بار هم بر خلاف خواست رهبری مشارکت پائین باشد، می شود توقع داشت تا قانون در جهت تقویت جمهوریت و مشارکت مردم بر اساس اصل ۵۶ قانون اساسی تغییر کند. سرنوشت میانه روها اما این بار به حضور اصلاح طلبان و مشارکت سیاسی بسته است. اگر آنان بتوانند اصلاح طلبان را قانع کرده تا در انتخابات شرکت کنند، شانس بقا دارند. اگر تا کنون اصلاح طلبان تلاش می کردند تا با نزدیک شدن به اصولگرایان میانهرو، کشور را از افتادن به دست تندروها حفظ کنند، این بار اصولگرایان میانهرو هستند که می دانند نتیجه تسلط تندروها بر فضای سیاسی کشور آنان را هم از مدار قدرت خارج خواهد کرد. میانه روها مجبورند روی طناب نازکی حرکت کنند. از این منظر سه وضعیت پیش روی میانه روهای اصولگراست؛
در حالت اول اگر اصلاح طلبان در انتخابات شرکت نکنند نیامدن و حذف اصلاح طلبان انشقاق در جبهه اصولگرایی را اجتناب ناپذیر می کند. "شریان" دلیلی برای تحمل "شانا" نخواهد داشت. در صورت وضعیتی که "شریان" می داند در نبود اصلاح طلبان یکه تاز انتخابات است، به راحتی نمی توان اقناعشان کرد تا سهمی برای پدرخوانده های سنتی قائل باشند. آنان عمدتا نسل جوانند و حریص و جویای نام و صفشان هم هر روز طویل تر می شود و می خواهند رویای از دست رفته "جامعه النبی" را که اخلافشان نتوانستند محقق کنند اینان به منصه ظهور بنشانند که همین کافی است تا پیرمردان محافظه کار را به سرعت پس زنند. پس میانه روها باید آن رقیب سنتی را فعال کنند تا نیاز به آنها در تندروها تشدید شود. ظاهرا خود میانه روها، از وزن کم خود در پایگاه مردمی اصولگرایان آگاهند که اگر می دانستند که در برابر تندروها پیروزند، نیازی به آمدن اصلاح طلبان نداشتند. برخی چهره های شاخص این جریان در اظهار نظرهای خود تمایل داشته اند تا اصلاح طلبان با چهره های معتدل تر خود به میدان بیایند و غیر مستقیم اعلام می کنند که مایلند تا چیزی مثل مجلس دهم اتفاق بیفتد اما اگر اصلاح طلبان نیایند، آنها با شکست در برابر رقیبان داخلی، تقریبا دیگر از عرصه سیاست حذف می شوند چرا که دیگر نمی توان جلوی پیشروی تندروها را گرفت.
حالت دوم اصلاح طلبان با فهرست جناحی در انتخابات شرکت کنند با آمدن اصلاح طلبان، تندروها راهی جز ائتلاف با میانه روهای داخلی ندارند. باز به دلیل ائتلاف در جبهه اصولگرایی نتیجه انتخابات هر چه که باشد هنوز شانسی برای میانه روها هست.
حالت سوم و بهترین حالت آن است که میانه روها بتوانند با اصلاح طلبان ائتلاف کنند. مسلما ائتلافشان با اصلاح طلبان به شکل عیان به پروژه "لاریجانی شدن" منتج خواهد شد و باید پذیرای چنین سرنوشتی باشند. اما همزمان باید تلاش کنند تا در فهرست تندروها هم باقی بمانند در این شرایط اصلاح طلبان چه برنده باشند و چه بازنده، میانه روها که در همه فهرست های اصولگرایی و اصلاح طلبی حاضرند می توانند به تسخیر درصد بیشتری از کرسی های سبز امید داشته باشند.
اما همین امر وضعیت را برای اصلاح طلبان هم تغییر خواهد داد. اصلاح طلبان فرصت خواهند یافت تا به بازی قدرت بازگردند و کشور را از بن بست فعلی خارج کنند. اما از آنجا که حضور اصلاح طلبان را، میزان مشارکت مردم تعیین می کند آنان نمی توانند با نگاه پراگماتیکال حزبی همانند تمام تشکیلات حزبی در جوامع دموکراتیک، عمل کنند. جایی که حزبی مانند "ظفر" در ترکیه، با ۵درصد رای می تواند تغییرات جدی در عرصه سیاست ایفا کند. در واقع نگاه مردمی به احزاب اصلاح طلب نه به عملکردشان که به میزان ناامیدی از کلیت سیستم سیاسی باز می گردد و آنان هم به تبع مردم ناامید، امیدی برای مشارکت نخواهند داشت... می توان گفت برای میانه روها ابر و باد و مه و خورشید و فلک باید به کار آید تا بتوان نقشی تازه در انداخت.
روزنامه نگار*
۲۱۶۲۱۶