خبرگزاری فارس_تبریز؛ کتایون حمیدی: اگر دهه شصتی و یا هفتادی هستید، حتما که کارتون " وَ خداوند لک لکها را دوست دارد" را دیدید و یا حداقل اسماش را شنیدید، اصلا شاید همین الان، آن تیتراژ پایانیاش تداعی شد دور ذهنتان و مرور کرد لحظات کودکیتان را ! «لکلکهای مهربون، بیایید از ابرها بیرون، ما بچهها چشممون، منتظره به راهتون»
خداوند لک لکها را دوست دارد
اما شماهایی که این کارتون را ندید، قصه «خداوند لک لک ها را دوست دارد» داستان لکلکهایی است که به یکی از آبادیهای کشورمان مهاجرت کرده بودند و به خاطر اینکه آنجا با استقبال گرم اهالی روستا مواجه میشوند، تصمیم میگیرند تا روی پشتبام خانه روستاییان زندگی کنند و جوجههایشان را هم همان جا به دنیا بیاورند اما شیطنت یک کودک با برداشتن تخم لکلکها باعث اتفاقات زیادی میان اهالی روستا و لک لکها میشود ولی در نهایت همه چی به خیر و خوشی تمام شده و جوجه لک لکها در همان روستا به دنیا میآیند.
خُب با همه این مقدمهچینیها خواستم بگویم که این روستای لکلکهای قصه را در واقعیت پیدا کردم و قرار است در این گزارش بزنیم به دِل یک قصهای که این دفعه در واقعیت است.
روستای واقعی کارتون « خداوند لک لکها را دوست دارد»
در ۲۰ کیلومتری شهر تبریز، روستایی به نام «مایان سفلی» قرار دارد؛ این روستا برای خود داستان و سوژههای زیادی دارد که میتوان هر روز دستتان را گرفت و بردتان به یکی از آنها! امروز هم از خوشنشینهای روی پشتبام و تیرهای برق روستای مایان؛ یعنی لکلکها میخواهم برایتان تعریف کنم!
اصلا نیازی به پرس و جوی محل لک لکها نیست، زیرا همین که پا به روستا گذاشتید تا چشم کار میکند، پُر است از خانه لکلکها و کافیست فقط کمی سرتان را بالا ببرید و محو شوید در این هنر خداوند.
همه تیرهای برقی و پشت بامهای خانههای چند طبقه در این روستا شدهاند محلی امن برای این لکلکها. لک لکها با پروازشان، روی آسمان آبی این روستا رنگی زیبا میپاشند؛ رنگ طبیعت!
پایین تیر برقی ایستادم تا بلکه یک سکانس از این زیبایی طبیعت را فیلم بگیرم؛ یکی از اهالی روستا از پشت سر صدایم زد: «آمدهاید، از حاجی لک لکهای ما عکس و فیلم بگیرید؟ به آقای عکاس بگوید اگر خواست از روی پشت بام خانه ما میتواند عکسی نزدیکتر و بهتر بگیرد».
این یک پیشنهاد فوقالعادهای هست و کمک خیلی بزرگی برای همکارم والبته خود من خواهم کرد! ولی خارج از این بحث حضور پرندههایی به این بزرگی روی پشت بام خانهتان اذیتتان نمیکند؟ خیره شد به پشت بام خانهاش: « خُب! میهمان هستند، شما میهمان را از خانهتان بیرون میاندازید؟ البته یک ذره میهمانهای ما فرق دارند، پرندهای یک متری با بالهای دو متری».
باغ وحش طبیعی در دِل روستا
به پشت بام خانه آن پیرمرد رفتیم! حالا این میهمانهای یک متری شما سر و صدا هم دارند مثل خروس که از کله سحر قوقولی قوقو میکند یا مراعات حال صاحبخانه را میکند؟ درب پشت بام را باز میکند و با صدای آرامتری میگوید:
«آخ از دست اینها! دقیقا زدید تو خال، خیلی سر و صدا دارند، مخصوصا زمانی که تخم لکلکها جوجه میشود! یک ولولهای میافتد که بیا و ببین اما حس شیرینی است و من خانمم هم با رقص پای لک لکها و سر و صداهایشان از سَرِ شادی، میخندیم؛ اصلا اینجا باغ وحش طبیعی است و نیازی نیست تا آمازون کلی پول خرج کرد و رفت».
هر جا که بلندی است، میتوان لک لکهایی را دید که روی یک پای خود تنهایی ایستادهاند و یا اوج گرفتهاند در آسمان تا یک چیزهایی برای خوردن پیدا کنند و یا هم دارند با منقار غذا به جوجههای تازه متولد شدهشان میدهند.
بیحواس و با چشمهای گرد شده از سر تعجب داشتم دور روستا میچرخیدم؛ همکارم هم دست کمی از من نداشت و دوربین به دست از سر تا پای روستا عکس میگرفت و با هر بار شات، چشمانش برق میزند از شوق و یک "اوف، خودِ خودشِ" میگفت! گاها هم آنقدر عکساش قشنگ از آب در میآمد که بدو بدو میآورد تا سوژه شکاریاش را نشانم دهد.
قورباغه بخت برگشته خانه لک لک
روستای «مایان سفلی»، روستای بزرگی است و پُر است از کوچه پس کوچههای تنگ و دراز! گوشی را در آوردم تا فیلمی از پرواز لکلکها در آسمان را بگیرم که همان لحظه قورباغهای از بالا درست افتاد روی کفشم! چنان جیغی سر دادم که شاید صدایم تا چند روستای دیگر هم رفت! آدمهایی که آن دور و اطراف بودند به قهقه خندیدند؛ صحنه تراژدی_کمدی قشنگی بود؛ یکی از اهالی روستا به طرفم آمد: «نترس دخترجان! اینجا همه نوع حیوان داریم، قورباغه که ترس ندارد، تازه این قورباغهها هم مرده است و زنده نیست! قرار بود غذای لک لک بالای سریات بشه که آن هم انگار قسمتاش نبود».
یعنی از دهاناش افتاد؟ شانهای بالا انداخت:« نه! به نظرم آورده بود تا به بچههایش بدهد تا بخورند که از لانهاش افتاد روی کفش تو؛ البته نگران نباش دیگر برای برداشتن غذایش پایین نمیتواند بیاید».
آهان؛ پس خدا رو شکر از مردم میترسد وگرنه بعد از قورباغه اگر با یک پرنده چند متری مواجه میشدم، قطعا سرجایم خشکم میزد؛ با صدای بلندتری خندید: « اتقافا اصلا ترسی از مردم ندارند، چون سالهاست که همه با هم در کنار هم زندگی میکنیم، آن هم خیلی مسالمتآمیز! ما تمام سعیمان را میکنیم تا هیچ آزاری به آنها نرسانیم و الان هم اگر برای بردن غذایش نمیآید به خاطر این است که اصلا حاجی لکلکها نمیتوانند عین سایر پرندهها درجا فرود بیایند و درجا پرواز کنند، بلکه نوع پروازشان دقیقا مثل هواپیماست که تیک آف و لندینگ میکند».
وقتی جای شکار و شکارچی عوض میشود
یکی دیگر از اهالی روستا جلوتر آمد، همان اول حرفهایش از شور و شوق من و همکارم با دیدن لکلکها گفت: «اینجا آنقدر این مساله عادی است که وقتی شوق شما را میبینم، تعجب میکنم، چیز غیرعادی نیست که! الان در شهرها اگر حیوان و پرندهای نیست، دلیلشان خودمان هستیم، آنقدر که طبیعت را انگولک کردیم و این حیوانات را دور کردیم».
با پلاستیک در دستش قورباغه مرده را برداشت: « حالا دعا کن که مار به جای قورباغه روی سرت میافتاد! چون غذای اصلی این لک لکهای مارهای آبی و قورباغههای دریاچه اطراف روستاست؛ پس خوششانس بودی که قورباغه بود!»
با قیاقه بغ کردهای گفتم: مار!!! قورباغه مرده را پرت کرد به کانال وسط روستا: «خُب بله! غذای اینها مار است ولی گاها مارها را نمیتوانند از هم تشخیص بدهند و گاها مارهای زهرآگین شکار میکنند که خودشان شکار میشوند و یکهو دیدی از بالای لانه مرده یک لک لک روی زمین افتاد».
به سمت انتهایی روستا رفتم، اصلا لک لکها و لانههایشان تمامی ندارد؛ همه جاهای بلند مثل پشت بام خانهها، تانکرهای بزرگ آبی، طبقات آخر ساختمانهای نیمه کاره برای حاجی لک لکهای مایانی است.
کنار ساختمان نیمه کارهای ایستادم که طبقه دوماش لانه زوج لک لکهاست، از همان پایین سر سه جوجه مشخص بود، همکارم با آن پلههای نیمه ساخته بتنی که ریشههای آرماتور از همه جایش بیرون زده بود، بالا رفت تا این مادرانگی را قشنگتر به تصویر بکشد.
ساختمانی که به خاطر لک لکها نیمه کاره ماند
من هم از چند نفر صاحب این ساختمان نیمه کاره بنایی را پرسیدم که آخر سر هم پیدایش کردم؛ آقا حبیب صاحب آن.
آقا این لک لکها مزاحم کارتان نیست؟ از بالای عینک نگاهم کرد: «باور میکنید یکی از دلایلی که کار خوابیده، همین لک لکها هستند؟ داشتیم این ساختمان را درست میکردیم، مدام قیمت مصالح رو به افزایش بود و سعی داشتم تا هر چه سریعتر کار را تمام کنم که متوجه شدم دو تا لکلک زن و شوهر روی بالکن نیمه ساخت خانه لانه میسازند؛ بارها فراری دادیم ولی دوباره از نوع شروع به ساخت لانه میکردند تا اینکه یک روز دیدم چند تا تخم داخل لانهشان است و دیگر بیخیالشان شدم».
جوجههای داخل لانه که هر از گاهی سرشان را از لانه بیرون میکردند را نشانم داد: نمیگویم تنها به خاطر اینهاست ولی وجود این جوجهها هم دلیلی بود تا کار را بخوابانم. انشاالله بعد از مهاجرت اینها مابقی اجرای کار را انجام خواهم داد؛ البته یک روایتی هم هست که میگه، لکلکها روزی رسان هستند و هر جا بروند برکت با خودشان میبرند! بزرگان ما هم میگفتند لکلکها وقتی یهو غیبشان میزند، به مکه برای چرخیدن دور کعبه خدا میروند، به خاطر همین اسمشان را حاجی لک لک گذاشتند؛ اصلا یک روایت دیگر هم مابین عشاق هست که در آن معتقند، هر جا لکلک باشد، آنجا عشق جوانه میزند دلیلش هم این است که لک لک مرد در زمان مهاجرت حتما مهاجرت میکند و جفت خود را تنها میگذازد ولی این لک لک همیشه دلش لک میزند برای لک لک مادهاش و در راه برگشت آنقدری بال میزند که سریع برسد به یارش».
با مایانیهای سُفلایی و بام نشینهای مهاجرشان خداحافظی میکنم، به بام نشینهای که به گفته معاون محیط طبیعی محیط زیست استان از آفریقا برای تخمگذاری و گذراندن تابستان خود میآیند و از مسیر کریدور آفریقا_ آسیا میهمان ۶ ماهه ایران و آذربایجانشرقی هستند، از بام نشینهایی که لک زدن دل برای یار را صرف میکنند و از بام نشینهایی که به راستی خداوند آنها را دوست میدارد.
"پاورقی": «داوود غنیپور، معاون محیط طبیعی اداره کل محیط زیست استان آذربایجانشرقی در خصوص گونههای پرندگان مهاجر در استان چنین توضیح داد: دو گونه مهاجر از پرندگان در ایران داریم که یک گونه برای فرزندآوری و گذراندن تابستان به ایران و استان ما میآیند و گونه دیگر جزو پرندگانی هستند که برای استراحت در مسیر مهاجرت خود چند روزی میمانند.
او در ادامه توضیحات خود گفته است: حس امنیت، تامین غذا و وجود تالاب و دریاچههای کوچک و بزرگ سه دلیل آمدن پرندگان مهاجر است که مایان سفلی به علت تامین این سه حس برای لک لکها شرایط را برای زندگی آنها محیا کرده است که علاوه بر آن در بیشتر روستا و مناطق دیگر استان هم میتوان لک لکها را دید.
غنیپور همچنین یادآور شد: تیرهای برقی و درختان و ساختمانهای بلند بهترین مکان برای ساکن شدن لکلکهاست ولی گاها با ما تماس میگیرند که جوجه لک لک از بالای تیر به زمین افتاده است در حالیکه این موضوع افتادن جوجهها نیست بلکه لک لک مادر به خاطر اینکه توانایی تامین غذای جوجه زیاد را ندارد، ضعیفترین جوجه را از بالا به زمین پرت میکند که داستانهای افتادن بچه از دهان لک لک هم ریشه در این قضیه دارد».
برای دیدن گزارش تصویری اینجا را کلیک کنید
پایان متن/۶۰۰۲۷