حاشیه‌نگاری اجلاسیه کنگره ۲ هزار شهید دیار سربداران/ این ملت، شکست‌ناپذیر است

خبرگزاری فارس جمعه 12 خرداد 1402 - 17:39

به گزارش خبرنگار فارس از سبزوار، در حالی که   به طرف سالن هندبال شهید حمیدرضا الداغی سبزوار، محل برگزاری کنگره ملی بزرگداشت ۲۰۰۰ شهید سبزوار می‌‌روم با خودم فکر می‌کنم سبزوار تنها شهری در تاریخ کشورمان است که محل برگزاری کنگره شهدایش به نام شهیدی مزین شده که تنها چند هفته از شهادتش گذشته است و هنوز تا چهلم شهید یک هفته‌ای مانده.  وارد سالن که می‌شوم از انتظامات سراغ مادر شهید الداغی را  می‌گیرم. باید بروید ابتدای سالن ردیف اول گوشه سمت چپ نشسته‌اند. 

همه شهدا پسران و برادران ما هستند

 

تا رسیدن به ردیف اول با مادران، خواهران، همسران و دختران شهدا احوالپرسی می‌کنم و پای شنیدن خاطراتشان می‌نشینم. در بین جمعیت کم نیستند تعداد خانم‌هایی که قاب عکس شهیدی را در دستان شان دارند و وقتی می‌پرسم چه نسبتی با شهید دارید؟ می‌گویند: نسبت خونی نداریم اما همه شهدا پسران و برادران ما هستند. با شنیدن این پاسخ به یاد فرمایش امام خمینی(ره) می‌افتم که فرمودند:شهدا چشم و چراغ این ملتند.

این ها الگویند...

 

 روی سن، مشروح سخنان مقام معظم رهبری در دیدار با نمایندگان کنگره ملی بزرگداشت شهدای نیشابور و سبزوار در حال پخش است:«شهید شوشتری یک جور، شهید برونسی یک‌جور، شهید باغانی یک‌جور و شهید حمیدرضا الداغی یک‌جور، که شهادتش افکار عمومی کشور را تکان داد، این‌ها الگویند.» همزمان با پخش سخنان مقام معظم رهبری، خانمی محجبه ایستاده روی سن، سخنان آقا را به زبان اشاره برای ناشنوایان حاضر در کنگره ترجمه می کند. برایم جالب است مسئولان برگزار کننده مراسم، ناشنوایان جمع را نادیده نگرفتند. بعد از پخش سخنرانی رهبری مراسمی هنری برگزار می‌شود.

یتیم نوازی سردار

 

 من آن قدر غرق شنیدن سخنان شیرین و خاطرات خانواده‌های شهدا می‌شوم که گذر زمان را متوجه نمی‌شوم شانس می‌آورم که برای لحظه‌ای صدای مجری را می‌‌شنوم که  دختر اولین شهید مدافع حرم سبزوار را برای خواندن پیام خوشامدگویی روی سن دعوت می‌کند. دختری ریز نقش با روسری لیمویی و چادری عبایی بر سر، روی سن می‌آید و شمرده و گویا متن خوشامدگویی را می‌خواند. هنوز متن به پایان نرسیده، سردار سلامی بی‌هیچ تشریفاتی  روی سن می‌آید دست نوازش را روی سر دخترک می‌کشد و چیزی به او می‌گوید که لبان دختر شهید به لبخند شیرینی باز می‌شود. دخترک دسته‌گلی را که از قبل آماده کرده تقدیم سردار می‌‌کند. سردار خم می‌شود همانطور که دست نوازشش روی سر دختر اولین مدافع شهید حرم است با او گفت و گو می‌کند‌ هیچ کدام از ما نمی‌دانیم و نمی‌‌شنویم سردار چه می‌گوید اما یتیم‌نوازی و دیدن شادی دختر، همه را خوشحال می‌کند.

مادری که هنوز چهلم فرزندش نرسیده اما پیر شده است...

 

 به یکباره با طنین صدای صلوات جمعیت، سخنرانی سردار سلامی آغاز می‌شود.  دل کندن از شنیدن خاطرات مادران و دختران شهدا که بعد از پایان پخش سخنرانی رهبر انقلاب، استقبال بیشتری برای گفتگو نشان می‌دهند سخت است اما چاره‌ای نیست. خودم را به ردیف اول می‌رسانم و کنار مادر شهید حمیدرضا الداغی می‌نشینم. شنیده‌اید که می‌گویند فلانی یک شبه پیر شده؟ این مثل دقیقا گویای حال مادر شهید حمیدرضا الداغی  است. کنارش می‌نشینم و با او به سخنان سردار سلامی گوش می‌دهم.

 این جمله فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را می شنوم: شهدای ما یقین داشتند اگر به میدان نروند، آرزوهای زیبای خود را در قربانگاه اعتلای اسلام نکنند...

عروس من، شهادت است

 

 خاطره‌ای که خواهر شهید محمدرضا طررزقی ساعتی قبل برایم تعریف می‌کرد در ذهنم تداعی می‌شود؛ مادرم همیشه به برادرم می‌گفت لازم نیست این قدر بری جنگ، ببین همه پسرعموهات، پسرعمه‌هات درس می‌خونند، کار و کسبی دارند براشون زن می‌گیرند اونوقت تو، هیچی! وقتی از جنگ بیایی نه زنی، نه زندگی...

برادرم در جواب مادرم می‌گفت: من عروسی برات میارم که همه فامیل انگشت به دهن بمونند! همین جمله بود تا بعد از شهادت محمدرضا که در وصیت نامه‌اش دیدیم نوشته: عروسی من در جبهه، عروس من، شهادت می‌باشد و نام فرزند من آزادی است و من از همین‌ جا فرزندم آزادی را به شما می‌سپارم. نباشید از آن  کسانی که فذالک الذی یدع الیتیم. این شد که ما فهمیدیم منظور برادرم از عروس همان شهادت بوده! 

دلتنگ پسرانم هستم اما مثل حضرت زینب صبر می کنم

 

 سردار سلامی در ادامه سخنرانی‌اش تاکید می‌کند: خداوند صبر خود را بر این بندگان تجلی کرده است. این ملت شکست‌ناپذیر است. شهیدان سربلندی که سردادند تا این مردم، سربرابر دشمن خم نکنند. یاد مادر ۲ شهیدی می‌افتم که با افتخار می‌گفت: دلتنگ پسرانم می‌شوم اما مثل حضرت زینب بر مصیبت صبر می‌کنم و خدا را شاکرم. حین سخنرانی وقتی سردار سلامی می‌گوید: شهید الداغی آن جوان رعنا با احساس جوانمردی و با روح و غیرت ابالفضلی که در وجودش موج می‌زند در دفاع از ناموس این سرزمین، جان خود را به تیغ زد.

قلبم درد می کند، همان جایی که حمیدرضا ضربه خورد

 

مادر شهید الداغی با چشمانی تر در حالی که دست راستش را به طرف قلبش می‌‌برد، می‌گوید:  قلبم، همان جایی که حمیدرضا ضربه خورده، همین جا درد می‌کند‌. دستش را روی قلبش فشار می‌دهد و می‌گوید: دقیقا همین جا درد می‌کند . دکتر قلب رفتم من عمل قلب باز داشتم.

دکتر میگه این احساس توئه که درد می‌کند، نه قلبت... جوون به این رشیدی رو از دست دادن آسون  نیست. فقط یک مادر می‌دونه من چی میگم. رفتن حمیدرضا رو باور ندارم. گفتم روی سنگ قبرش بنویسند من دلم تنگ صدایی است که نیست، واقعا نیست. بغضش می‌ترکد و هق‌هق گریه اجازه حرف زدن را به او نمی‌دهد. سخنرانی سردار تمام شده. من تا آرام شدن مادر شهید الداغی کنارش می‌مانم. بعد از گذشت لحظاتی می‌گوید: هر چه می گذره دلتنگی حمیدرضا برای همه ما بیشتر میشه. پسرم یه آدم عادی بود، خدا بزرگش کرد.

برای دلتنگی و ندیدن مقام معظم رهبری، گریه می کنم

 

بعد از خداحافظی با مادر شهید الداغی همراه با بقیه به طرف درهای خروجی سالن راه می‌افتم که خانم مسنی برگه‌ای که تصویر رهبر انقلاب رویش است را به طرفم می‌گیرد و می‌گوید من مادر شهید محمد هفت چینگی هستم. پسرم روحانی بود و در اهواز به شهادت رسید. من خیلی ناراحتم، خیلی گریه کردم.  کسی ما را نبرد، خیلی انتظار دارم هنوز هم گریه می‌کنم، آقا را که پشت تلوزیون می‌بینم یا عکس آقا را که می‌بینم گریه می‌کنم و آرام می‌شوم، همین یک ساعت قبل هم که سخنرانی آقا پخش شد خیلی گریه کردم. می گویم چرا مادر جان؟

می گوید کسی ما را نبرد دیدار آقا، من قابل به آقا نبودم، خدایا مگر من چه گناهی کردم که مرا پیش آقا نمی‌برند؟ من با آقا آرام می‌شوم. کسی به فکر ما نیست، تو می‌توانی! برایم کاری کن، بگو من زینب هفت چینگی، مادر شهید محمد هفت‌چینگی را به دیدار آقا ببرند. دستم را می‌گیرد و با تمنای بسیار می‌گوید خانه‌مان روستاست. از روستا آمدم سبزوار سفارشم را بکن مرا ببرند. دستم را به طرف صورتش می‌برم قطرات اشک را از گونه‌هایش پاک می‌کنم و قول می دهم خواسته او را بیان کنم. می گوید حواسم بود امروز در مراسم، کنار خانواده‌های شهدا، می‌نشستی و با آن‌ها حرف میزدی! 

بغض آلود می‌گویم من هم مثل شما هنوز سعادت دیدار آقا نصیبم نشده، شما مادری، از پسر شهیدت بخواه که این سعادت را نصیب هر دوی ما و بقیه عاشقان زیارت آقا بکند.

پایان پیام/

منبع خبر "خبرگزاری فارس" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.