منظر خیرحبیبالهی، از مبارزین و فعالان سیاسی قبل از انقلاب اسلامی یا حضور در برنامه سرچشمه، در پاسخ به سؤالی درمورد سابقه فعالیتهای سیاسی در دانشگاه اظهار داشت: من به محض ورود به دانشکده اقتصاد یکسری کتاب و جزوه های مارکسیستی و کتابهای «انگلس» و «مارکس» به دستم رسید، چون فعالیت جناح چپ خیلی زیاد بود و مذهبیها در دانشگاه کم بودند.
وی با بیان اینکه من کتابهایشان را خواندم و نقد و بررسی هم کردم وسراغ این آمدم که ببینم سرمایهداری و مارکسیسم و اسلام چه میگویند، اظهار داشت: من به دنبال اقتصاد اسلامی بودم که کتاب شهید صدر را پیدا کردم و بعد از آن سراغ آیات قرآنی اقتصاد رفتم و مقداری روی اهلبیت کار کردم.
این فعال انقلابی و سیاسی قبل از انقلاب با اشاره به اینکه آن موقع مجاهدین تبلیغ میکردند که حتما باید مسلح و وارد گروهها بشویم و من کتاب «مهدی موعود» علامه مجلسی را یک لحظه باز کردم و در آن کتاب به آن قطر، دقیقا جواب سؤالم را یافتم و آن این بود که «در آخرالزمان مسلحانه نباید حرکت کرد»، گفت: بعد برایم تعارض ایجاد شد که پس چرا اینها مسلح شدهاند و بر مبنای فتوای چه کسی است؟ که البته آنموقع به دروغ میگفتند ما برمبنای فتوای آیتالله خمینی(ره) حرکت مسلحانه میکنیم.
وی افزود: بعداً فهمیدم که اینها تراب حق شناس را پیش امام فرستاده اند که از ایشان اجازه حرکت مسلحانه را بگیرند و امام فرمودهاند «اگر مسلحانه حرکت کنید بزودی هلاک میشوید و من اجازه این کار را نمیدهم».
خیرحبیبالهی درپاسخ به سوالی درمورد سابقه بازداشت و زندانی شدنش در رژیم پهلوی بیان داشت: به خاطر اینکه رفاه برای اینها یک مدرسه مسئلهدار شده بود، ما را بیشتر به این خاطر گرفتند که ببینند توران بازرگان که فراری شده و بقیه که مخفی شدهاند کجا هستند.
این فعال انقلابی و سیاسی قبل از انقلاب با بیان اینکه می شود گفت چند نفر از معلمان و شاگردان را دریک شب گرفتند و معلوم بود که ما مدتها تحت تعقیب بودیم و گرفتند تا اطلاعاتی درمورد «پوران بازرگان» گیر بیاورند، خاطرنشان کرد: هرکدام ما در یک شهر بودیم و من تازه از مشهد برگشته بودم و اینها همان شب به خانه ما آمدند و تمام خانه را ریز به ریز گشتند و نوع گشتشان آنقدر بود که داخل لوله جالباسی من را گشتند و من هم داخل آن لیسانسم را لوله کرده و گذاشته بودم. اینها فکر کردند که گنج پیدا کردهاند و تعجب کردند، چون آنموقع میگفتند بیسوادها وارد این مسائل میشوند.
وی با بیان اینکه ما یک سطل اعلامیه و نوار داشتیم و زمانی که اینها به خانه آمدند، چون حس کرده بودیم تحت تعقیب هستیم تمام اینها را در یک سطل ریخته بودیم، اظهار داشت: اعلامیه خطی تکثیر میکردیم و اینها وقتی آمدند، مادرم این سطل را برمیدارند و به حمام میروند و در حمام را می بندند و آب را هم باز میکنند و این اعلامیهها دست اینها نیفتاد و چیزی گیرشان نیامد. دفتر یادداشت من روی میز بود که به فضل خدا ندیدند و اگر ورق میزدند، خیلی بد میشد چون همه یادداشتها و تفکراتم و شمارهها درون آن بود.
این فعال انقلابی و سیاسی قبل از انقلاب با بیان اینکه خواهر آقای حداد عادل خانم «سوسن حدادعادل» را آوردند و نگه داشتند و بقیه را آزاد کردند چون جسارتهایی در برخورد و بازجوییها داشت، خاطرنشان کرد: میگفت من خواستم اینها را هدایت کنم و از من پرسیدند تو چه فکر میکنی؟ و من گفتم ظلم پایدار نمی ماند و ممکن است فردا یا صدسال دیگر بساطتان برچیده شود و طرف گفته بود «انشاءلله صدسال دیگر برچیده می شود». میگفت من همینطور که صحبت میکردم، غول بازجویی که معروف به حسینی بود وارد شد و به بازجو گفت «این جوجه چه کسی هست»؟ و او گفت «این جوجه سرپرست یک گروه مجاهد است». میگفت یقه من را گرفت و از صندلی بلند و پخش زمین کرد.
خیرحبیبالهی با اشاره به اینکه چند بار من را بازجویی کردند، اظهار داشت: یکی دو روز بعد از بازداشت بلاتکلیف گذاشتند و بعد به بازجویی بردند و بازجوی من هم یکی از توبه کرده های ۵۵ساله حزب توده بود و نقش پدر را ایفا میکرد و میخواست خاطره بدی ایجاد نکند. جلوی ما ورقه میگذاشتند و سؤالات تکراری بود و ما هم جواب تکراری میدادیم. جالب اینکه او از من که سوال میکرد، من هم سوال و جواب میکردم و او می گفت من باید بازجویی کنم.
وی افزود: بازجو میگفت تا به انتهای یکسری از سوالها نرسم تو را رها نمیکنم و من را وادار به یکسری کارها نکن. اینکه گاهی صداهای شکنجه را بشنوید بدتر از خود شکنجه است چون وقتی در کمیته مشترک یک نفر را می زدند، صدا در تمام بندها میپییچید و وقتی صداهای جیغ یک زن را میشنویم و وقتی یک خانواده را در آنجا آش و لاش میکنند و می زدند و بیهوش میشد و معلوم بود که میزنند تا به هوش بیاورند و سرش را در آن حوض وسط میکردند خوب حس میکردیم.
این مبارز انقلابی ادامه داد: خود اینها میگفتند ما شبها به شکار انسان میرویم و یک زن به اسم «دخی» بود و ماموریتش این بود که اگر کسی وسایل بهداشتی بخواهد به او بدهد. به سلول ما میآمد و هم خبر میآورد و هم خبر میبرد و میگفت سلول بغلی شما را که بسیار شکنجه و اعدام شد من لو دادهام. میگفت من با اینها در ماشین مینشینم و به بیرون میرویم و بچههای زندان را باآدمهای بیرون تشخیص میدهم و اینگونه به شکار انسان میرویم و شبها به شکار خانوادهها میرفتند به طوری که یک شب یکی از افراد مرتبط با ما را آورده بودند و آنقدر او را زدند که بیهوش شد.
وی افزود: آیات قران را میخواندند و او را میزدند چون در نوشتههایش آیات قرآن را نوشته بود و تا صبح این برنامه ادامه داشت و اگر ما هم در زندان حرکتی میکردیم ما را هم میزدند و ناچار بودیم درازکش و بیحرکت باشیم چون دائم میآمدند و در را باز میکردند و ما ۳۰ یا ۳۵ روز در کمیته بودیم و از آنجا به زندان قصر منتقل شدیم.
خیرحبیبالهی بیان داشت: بند ما در زندان قصر قبل از ما بند زنان مواد مخدری بود و وقتی خانمهای سیاسی را پیش آنها برده بودند، دیده بودند که اخلاق آنها برمیگردد و در نتیجه آنها را به ساختمان مجهزی با سه اتاق کوچک بردند که حدود ۶۰ نفر در آن بودند.
این فعال انقلابی و سیاسی قبل از انقلاب درمورد ارشدیت و رهبریت زنان سیاسی در زندان نیز تصریح کرد: هرکدام از ما برای خودمان حال و هوایی داشتیم و مثلا سوسن حدادعادل هم که شاگرد من بود با ما به زندان قصر آمد و بچه بسیار پرنشاط و سرو صدا و در عین حال خیلی لاغر و باریکی بود و از شدت درد بعضی وقتها عضلاتش را میبستیم.
17۲۷۲۱۵