هیچکدام از ما فالبین و کفبین (fortune teller) نیستیم تا بتوانیم از آینده با اطمینان بگوییم. باوجوداین، تئوری انتظارات عقلایی فرض را بر این میگیرد که در طول زمان، شوکها (تکانهها) یا وقایع غیرانتظاری و نامترقبه، یکدیگر را خنثی و تعدیل میکنند. بنابراین بهطور میانگین و متوسط، انتظارات اکثریت مردم درباره آینده بهطور دقیق و درستی، منطقی و معقول و واقعبینانه است.
پیشبینیهای ما چرا دقیق و منطقی و معقول است؟ زیرا اکثریت مردم انتظارات خود را بر پایه عقلانیت شکل میدهند. ما «تمام» دادههای در دسترس خود را به «بهترین» نحو ممکن بهکار میگیریم. همچنین دو منبع ارزشمند برای درسآموزی در اختیار داریم: یکی «اشتباهات» و دیگری «تجربیات» (از محورهای مهم این نظریه آن است که دولتها و ملتها برای ظهور و بروز عقلانیت در رفتار خود باید خطای سریالی نداشته باشند!)
اگر در پی تعریفی برای «تئوری انتظارات عقلایی» هستید، شاید تعریف زیر یکی از بهترینها بر آن نظریه باشد: «در اقتصاد، آن تئوری که میگوید، فعالان صحنه اقتصاد تصمیمات خود را بر پایه انتظاراتشان از آینده که بر پایه و از مشاهدات و تجربه گذشته آنان شکل میگیرند، «تئوری انتظارات عقلایی» نامیده میشود.»
پولگرایان بر این باورند که تورم بالا و چهارنعل وقتی ظهور و بروز میکند که عرضه پول در اقتصاد و جامعه از رشد تولید ناخالص داخلی (GDP) سریعتر و بیشتر بسط و افزایش پیدا کند. پولگرایان میگویند اگر ما بتوانیم عرضه پول را کنترل و مدیریت کنیم، بقیه عناصر و قسمتهای یک اقتصاد خودشان از خودشان مراقبت و نگهداری میکنند.
ایدههای علمی و ارزشمند او درباره سیاستهای پولی بانک مرکزی و مباحثی چون «خنثایی پول» و رستگاری فعالان اقتصادی در سایه بهینه (بهترین)سازی اهداف و انتظارات از یادگارهای ماندگار لوکاس است.
با انتظارات عقلایی، ما یاد میگیریم و میآموزیم که با تغییرات سیاستهای دولت به صورت پیشدستی (anticipate) برخورد و به قول فعالان بازارهای مالی آنها را پیشخور کنیم و از اینرو، اعمال و رفتار خود را بر پایه سازگاری با آثار آن سیاستها قرار دهیم. برای آنکه سیاست دولت به خوبی و بهطور کامل جواب دهد، تعدیلات و تغییرات اقتصاد کلانی آن باید مصون از پیشبینی مردم و جامعه رخ دهد. به عبارت دیگر، دولت باید عامه مردم را گول بزند و بفریبد. (fool the public)
نظریه انتظارات عقلایی آن است که انتظارات جاری ما در اقتصاد معادل و همسنگ آن چیزی است که ما فکر میکنیم آن اقتصاد در آینده چنان وضعی را خواهد داشت. این امر در تقابل با آن ایدهای است که میگوید سیاست دولت تصمیمگیریهای ما را تحت تاثیر قرار میدهد.
برای مثال، اگر دولت با سیاست مالی انبساطی خود سال گذشته تورم بالایی را بر مردم تحمیل کرده باشد، آنها مسبب آن اوضاع و احوال را مدنظر دارند. بهویژه، آن عامل را در انتظارات خود از آینده بهکار میگیرند.
اگر دولت مزبور در سال دوم انگیزههای مالی بیشتری را تعقیب کند، بیکاری ممکن است بههیچ وجه کاهش پیدا نکند! چرا؟ زیرا مردم انتظارات خود را درباره تورم بلافاصله و فورا در پاسخ و عکسالعمل به سیاست دولت تعدیل میکنند.
اگر دولت وقتی مردم انتظار تورم پایینی را دارند عرضه پول را بسط و توسعه دهد، ارزش و مقدار بدهی واقعی دولت کاهش مییابد؛ زیرا تورم رشد میکند و از بازدهی اسمی اوراق قرضه که دولت قول پرداخت آن را داده است، بیشتر میشود.
به هر حال، در آینده، آحاد ملت برای خرید اوراق قرضه دولتی از خود اکراه بیشتر نشان میدهند. این اکراه آنان به خاطر آن است که آنها به عامل ریسک تورم آینده و آتی بهای بیشتری دادهاند. به این شکل که سیاستگذار نمیتواند همیشه عاملان اقتصادی را بفریبد. از این منظر لوکاس هنگام دریافت جایزه نوبل اقتصاد، در سال1995 گفت: «عمدهترین یافتههای تحقیقات ما که از دهه1970 ظهور و بروز پیدا کردند، آن است که تغییرات پیشبینیشده (anticipated) در رشد پول تفاوتهای زیادی با تغییرات پیشبینینشده آن دارند.» در واقع امروزه همه اقتصاددانان اظهار میکنند که انتظارات عقلایی رابرت لوکاس (15مه2023 - 15 سپتامبر 1437) قسمتی از جریان اصلی تفکر اقتصادی بشر است. بنابراین باز باید پذیرفت که مرگ نمیتواند حریف یک «ذهن زیبا» و خلاق شود، همانطور که درباره «جان نش» نشد.