به گزارش خبرگزاری فارس از سبزوار، حضرت آیتالله خامنهای در دیدار نهم خردادماه با اعضای ستاد مرکزی کنگره ملی شهدای سبزوار از الگو بودن شهدا سخن به میان آوردند و در جایی گفتند: «یک جوان پرشور مؤمن از جان گذشته سبزواری، شهید ناصر باغانی، وصیتنامه دارد. او یک جوان در سنین حدود ۲۰ سال است. جا دارد که انسان آن وصیتنامه را ۱۰ بار بخواند، ۲۰ بار بخواند! بنده مکرر خواندهام...»
اشاره مقام معظم رهبری به جوان شهیدی است که شاید هنوز خیلی هایمان او را نشناسیم اما وصیت نامه و دلنوشته های عاشقانه اش بارها مورد توجه مقام معظم رهبری قرار گرفته است.
پیام رهبرانقلاب: نوشته جات شهید عزیز را مکرر خوانده ام
رهبر انقلاب در اسفند سال ۱۳۶۶ به مناسبت اولین سالگرد شهادت دانشجوی شهید ناصرالدین باغانی در پیامی از وصیت نامه ها و دلنوشته های عاشقانه این شهید سبزواری تمجید کرده بودند و چندروز پیش هم برای دومین بار از عاشقانه های شهید سبزواری گفتند و به جوانان تاکید کردند: انسان آن وصیتنامه را ۱۰ بار بخواند، ۲۰ بار بخواند. ایشان در پیامی در سال ۱۳۶۶ درباره شهید باغانی نوشته اند:
نوشتهجات شهید عزیز را مکرر، خوانده و هر بار بهره و فیض تازهای از آن گرفتهام. این را باید بزرگترین فرآورده انقلاب بدانیم که مردانی در سنین جوانی و در میدان نبرد، معرفت و بصیرت پیران طریقت را پس از سالها سلوک و ریاضت به دست آورده و به کار بستهاند و این تحقق وعدهی الهی است که: «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا...» جوانانی از این قبیل شایسته است که الگوی جوان مسلمان و راهنمای همگان باشند.
این عزیزان عمر کوتاه و کم آلوده به گناه خود را با عبادت و مجاهدتی مخلصانه، روح بها بخشیدند. خداوند هم به پاداش این عمل صالح، سرچشمههای معرفت و محبت را بر دل و جان پاک آنان گسترد و سرانجام هم از ساغر شهادت سرخوش و به فیض لقاء الله سرافرازشان کرد. گوارا باد بر آنان و روزی باد بر آرزومندان.
بخشی از وصیت نامه پر احساس شهید باغانی: سخنم را درباره عشق آغاز میکنم
سخنم را درباره عشق آغاز میکنم. ما را به جرم عشق مواخذه میکنند. گویا نمیدانند که عشق گناه ما نیست. اما کدام عشق؟
خداوندا! معبودا! عاشقا! مرا که آفریدی عشق به پستان مادر را به من یاد دادی، اما بزرگتر شدم و دیگر عشق اولیه مرا ارضا نمیکرد پس عشق به پدر و مادر را در من به ودیعت نهادی. مدتی گذشت، دیگر عشق را آموخته بودم اما به چه چیز عشق ورزیدن را نه، به دنیا عشق ورزیدم به مال و منال دنیا عشق ورزیدم.
به مدرسه عشق ورزیدم. به دانشگاه عشق ورزیدم اما همه اینها بعدِ مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد یعنی عشق به تو. (یَومَ لا یَنْفَعُ مال وَلا بَنُون) فهمیدم که وقتی شرایط عوض شود یَفِرّالْمرءَ مِنْ اَخیهِ و صاحِبَتهِ و بَنیهِ و اُمّهِ وَاَبیهِ، پس به عشق تو دل بستم بعد از چندی که با تو معاشقه کردم یکباره به خود آمدم و دیدم که من کوچکتر از آن هستم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر از آن هستی که معشوق من قرار گیری.
فهمیدم در این مدت که فکر میکردم عاشق تو هستم اشتباه میکردهام، این تو بودی که عاشق من بودهای و من را میکشاندهای، اگر من عاشق تو بودم باید یکسره به دنبال تو میآمدم ولیکن وقتی توجه میکنم میبینم که گاهی اوقات در دام شیطان افتادهام ولی باز مستقیم آمدهام.
حال میفهمم که این تو بودهای که به دنبال بندهات بودهای و هرگاه او صید شیطان شده، تو دام شیطان را پاره کردهای و هر شب به انتظار او نشستهای تا بلکه یک شب او را ببینی، حالا میفهمم که تو عاشق صادق بندهات هستی، بنده را چه، که عاشق تو بشود (عَنقا شکار کرکس نشود دام باز گیر) آری تو عاشق من بودی و هر شب مرا بیدار میکردی و به انتظار یک صدا از جانب معشوق مینشستی. اما من بدبخت ناز میکردم و شب خلوت را از دست میدادم و میخوابیدم! اما تو دست برنداشتی و آنقدر به این کار ادامه دادی تا بالاخره منِ گریزپای را به چنگ آوردی و من فکر میکردم که با پای خود آمدهام.»
شهادت، خلوت عاشق و معشوق است
شهید باغانی در بخش دیگری از وصیت نامه خود از شهادت سخن به میان آورده و گفته است: «اما شهادت چیست؟ شهادت خلوت عاشق و معشوق است. شهادت تفسیر بردار نیست. ای آنان که در زندان تن اسیرید به تفسیر شهادت نیندیشید که از درک قصه شهادت عاجزید.
فقط شهید میتواند شهادت را درک کند. شهید کسی نیست که ناگهان در خون بغلتد و نام شهید را بر خود بگیرد. شهید در آن دنیا قبل از این که در خون بتپد شهید است و شما همچنان که شهیدان را در این دنیا نمیتوانید بشناسید و بفهمید بعد از وصلشان نیز هرگز نمیتوانید درکشان کنید. شهید را شهید درک میکند. اگر شهید باشید شهید را میشناسید وگرنه آئینه زنگار گرفته چیزی را منعکس نمیکند که نمیکند. برخیزید و... فکری به حال خود کنید…»
پایان پیام/