گروه بینالملل خبرگزاری فارس – مهدی پورصفا: روابط مسکو و پکن در طول قرن بیستم ترکیبی از همزیستی و دشمنی بوده است. در دوران حاکمیت امپراطوری و دولت ملی «چیانگ چای شک» نگاه چینیها به مسکو یک قدرت استعمارگر بود که همانند سایر قدرتها در فکر دستاندازی به خاک چین است.
بعد از پیروزی چریکهای مائو در چین و تشکیل نظام کمونیستی در این کشور بین پکن و مسکو به عنوان دو قدرت مهم در دنیای آن روز یک رابطه راهبردی برقرار شد. مسکو در آن زمان کمکهای فراوانی به چین برای محکم کردن پایههای حاکمیت خود و مقابله با تهدیدات احتمالی از سوی آمریکاییها کرد. در جریان جنگ کره جتهای میگ 15 ساخت روسیه نقش مهمی در کمک به نیروی هوایی چین برای مقابله با حملات جنگندههای آمریکایی داشتند. زیربنای اصلی برنامه موشکی و هستهای چین نیز در این دوران با کمک روسها ریخته شد.
با این حال بنا به دلایل مختلف که مهمترین آن تفاوت نگاه ایدئولوژیک دو طرف به موضوع کمونیسم بود، این رابطه به سردی گرایید. روسها کمونیسم چینی را نوعی کمونیسم «مارگارینی» میدانستند که با نمونه اصلی آن تفاوت فراوانی دارد. چینیها هم نگاه روسها به کشور خود را نمونه روسی امپریالیسم آمریکایی میدانستند و حتی مائو در دهه 60 میلادی واژه «سوسیالیسم امپریالیسم» را برای توصیف این رفتار روسها بکار برد. اوج این تخاصم مربوط به سال 1969 و درگیری دو طرف بر سر جزیره «دامانسکی» بود. در این درگیری کوچک روسها به ظاهر توانستند چینیها را از این جزیره دور افتاده در خاور دور شوروی و هممرز با چین عقب برانند اما پاسخ چینیها هم استقرار نزدیک به 1 میلیون سرباز در نزدیکی این منطقه بود. البته روسها هم نیروی مهیبی در مرزهای خود با چین مستقر کردند و بر طبق برآوردها نزدیک به 5000 سلاح هستهای اتحاد جماهیر شوروی به صورت مستقیم خاک چین را نشانه رفته بود. این انشقاق فرصت طلایی برای باز کردن جبههای جدید برای آمریکاییها با سفر نیکسون به پکن و دیدار با مائو فراهم کرد.
با گذشت سالها و آغاز دوران گلاسنوست در اتحاد جماهیر شوروی و بهبود روابط دو طرف و امضای تفاهم مرزی 1991 برای رفع اختلافات، روابط طرفین به سمت رشد حرکت کرد اما فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اجازه رشد بیشتر به آن را نداد.
* انرژی، شروع ماجرا بود
بعد از فروپاشی شوروی، مسکو و پکن با تکیه بر نگرانیهای مشترک روابط خود را به تدریج گسترده کردند. هر دو طرف خواهان مرزهایی آرام در آسیای میانه و مبارزه با افراطگرایی و مقابله با نفوذ آمریکا و ناتو بودند؛ رویهای که به تشکیل سازمان پیمان شانگهای و در نهایت فشار بر آمریکا برای خروج از پایگاه «خان آباد» و «ترمذ» در سال 2004 انجامید.
در بعد داخلی، چین که تلاش فراوانی برای نوسازی نیروهای نظامی خود به خرج میداد شروع به امضای قرارداهای بزرگ نظامی با روسیه برای دریافت تکنولوژی نظامی روسی کرد. رابطهای که گاه با کپی برداریهای بدون اجازه چینیها دچار مشکل میشد. اما میتوان گفت عمیقتر شدن رابطه جدی دو طرف به سال 2001 باز میگردد. زمانی که برای اولین بار با رشد بالای اقتصادی چین تولید نفت داخلی این کشور از مصرف آن عقب افتاد و چین مجبور به واردات گسترده نفت از کشورهای مختلف شد.
روسیه به عنوان یک تولیدکننده بزرگ انرژی که اتفاقا در آن زمان با یک بحران بزرگ اقتصادی دست و پنجه نرم میکرد از فروش گسترده نفت و انرژی به پکن استقبال میکرد تا مناطق عقبمانده خاوری خود از جمله سیبری را نوسازی کند.
بالاخره روسیه و چین حداقل یک نقطه راهبردی برای برقراری روابط جدیتر یافته بودند.
* از اتحاد اقتصادی به اتحاد نظامی
با گذشت 20 سال از این تغییر بزرگ هم روسیه و هم چین به نقاط راهبردیتری برای گسترش روابط دست یافتهاند. روسیه با اتخاذ یک برنامه جدی و دقیق توانسته به بزرگترین صادرکننده نفت به چین تبدیل شود.
از آنجا که مهمترین مسیرهای تأمین انرژی از طریق خاورمیانه تحت کنترل نیروهای دریایی آمریکایی قرار دارد، واردات انرژی از طریق مسیر زمینی و مرزهای روسیه گزینهای مطلوب برای چینیها محسوب میشود. هماکنون روزانه بیش از دو میلیون بشکه نفت از تولیدات روسها به چین صادر میشود که اغلب نیز از طریق خطوط آهن و واگن باری منتقل میشود.
در کنار این نباید از نقش مهم خط لوله قدرت سیبری نیز گذشت. این خط لوله قرار است از میادین گازی روسیه در شرق دور به مناطق صنعتی چین در شمال شرقی این کشور گاز برساند. چین برای کاهش نیاز خود به سوخت ذغال سنگ و کاهش گازهای گلخانهای نیاز بالایی به گاز طبیعی دارد. این خط لوله که مجموع طول آن در خاک روسیه و چین به 6 هزار کیلومتر میرسد تا سال 2025 به نهایت قدرت خود میرسد.
در کنار تمام اینها روسیه بخش مهمی از طرح «یک کمربند-یک جاده» چین خواهد بود. از این طریق چین با استفاده از خطوط راه آهن روسیه کالاهای ساخت خود را به دریای بالتیک و از آنجا به کشورهای اروپایی خواهد رساند. به این ترتیب عملاً دیگر نیازی به عبور از تنگههای تحت نظارت آمریکاییها نخواهد بود.
این اتحاد راهبردی اقتصادی بین چین و روسیه فرصتی بیبدیل برای هر دو طرف است تا بتوانند در مقابل فشارهای آمریکا و غرب بایستند.
به صورت موازی چین و روسیه در حال توسعه روابط نظامی نیز هستند. سامانههای فرماندهی و ارتباطی ارتشهای دو طرف در حال افزایش هر چه بیشتر هماهنگی برای واکنش مشترک به تهدیدات هستند. «ولادیمیر پوتین»، رئیسجمهور روسیه طی یک سخنرانی به صراحت به این نکته اشاره کرده که روسیه به چین برای ایجاد یک سامانه نظارت و هشدار زودهنگام موشکهای بالستیک کمک کرده است. در کنار این صحبت از امضای یک قرارداد دفاع مشترک بین دو کشور برای مقابله با تهدیدات نظامی است؛ بحثی که اجرای مداوم مانورهای مشترک بین دو طرف را نیز توجیه میکند.
* تعمیق اتحاد
با در نظر گرفتن تمام این شرایط میتوان گفت که روی کار آمدن دولت بایدن زمینههای اتحاد دو طرف را بیش از گذشته تعمیق خواهد کرد. مواضع دولت بایدن و دستگاه سیاست خارجی آمریکا به خوبی نشان داده که واشنگتن قصد ندارد چین را از اولویت شماره یک تهدیدات خود خارج کند.
اگرچه بایدن بر خلاف ترامپ بر ضرورت «رقابت شدید» به جای مواجهه سخن میگوید اما از هماکنون روشن است که واشنگتن به دنبال متحدان جدید برای مقابله با پکن است. به عنوان مثال آمریکا در حال تبدیل کردن پیمان غیررسمی چهارجانبه بین خود با ژاپن، هند و استرالیا به یک اتحاد نظامی در منطقه اقیانوس هند است. یک نمونه از این اتحاد برگزاری مانوری با حضور نیروهای چهار کشور در خلیج بنگال به منظور حفظ امنیت دریایی بوده است.
روسیه هم با تهدید مشابهی از سوی واشنگتن روبهرو است. بسیاری معتقدند که دولت بایدن تحریمهای جدیتر علیه پروژههای انرژی روسیه به راه خواهد انداخت تا حضور این کشور در بازار انرژی دنیا به خصوص اروپا را محدودتر کرده و زمینه فرسایش قدرت مسکو را فراهم کند.
از سوی دیگر حمایت از مخالفان داخلی روسیه نیز راهبرد دیگر دولت بایدن خواهد بود که به خوبی نشانههای خود را در مجرای بازگشت «الکسی ناوالنی» ناراضی معروف غربگرای روس به مسکو خود را نشان داد. پکن هم به احتمال زیاد با فشار مشابهی از سوی آمریکا در مورد مخالفان داخلی خود از معترضان هنگ کنگی و ... روبهرو خواهد شد. بنابراین نگاهی به تهدیدات آمریکا علیه دوطرف نیز نشان میدهد که همکاری دو جانبه، مسیری غیرقابل چشمپوشی برای دوطرف است؛ مسیری که شاید بتواند در ایجاد یک جهان چندقطبی به خصوص در سالهای پیش رو نقشی حیاتی و مهم ایفا کند؛ چیزی شبیه به یک ائتلاف نانوشته و غیررسمی در برابر آمریکا.
* چالشهای پکن و مسکو برای ادامه این روابط دوستانه
البته در کنار تمام این امیدها چالشهایی نیز میتواند طی این مسیر را با مشکل روبهرو کند. یکی از مشکلات مربوط به فاصله نسبتا زیاد فرهنگی دو کشور است.
از سوی دیگر با وجود تمام زمینههای مشترک، چین و روسیه گاه اولویتهای متفاوتی در روابط با آمریکا برخوردار هستند. آنچه برای چین مهم است ادامه روابط اقتصادی گسترده با دنیا و پیشی گرفتن از آمریکا در حوزه فناوریهای پیشرفته است. در مقابل روسها به عنوان قدرتی اتمی همتراز با آمریکا بیشتر درگیر چالشهای امنیتی با واشنگتن هستند.
دولت بایدن از طریق همین روابط متفاوت میتواند اختلافنظرهایی را بین دو طرف ایجاد کند. از سوی دیگر آمریکا به دنبال بازسازی پیمان «INF» با مشارکت چین برای محدودسازی موشکهای بالستیک است در حالی که پکن قاطعانه چنین محدودیتی را برای خود رد میکند.
تحقق هرکدام از سناریوها بستگی به شرایط متفاوت زمانی و مکانی دارد که گاه پیشبینی آنها بسیار مشکل است اما آنچه با قطعیت بالا میتوان بر آن صحه گذاشت این است که دوران روابط دوستانه پکن و مسکو در دولت بایدن ادامه دارد و چشمانداز جدی برای پایان آن نیز مشاهده نمیشود.
انتهای پیام/