به گزارش اقتصادنیوز ، اوکراین در حال پیشروی در جنگ و انجام ضدحملات جدید علیه نظامیان روسیه است. اگر ضدحملات اوکراین موفقیتآمیز باشد، چه اثری بر روسیه و سرنوشت جنگ خواهند داشت؟ آیا باعث اتمام جنگ میشوند؟ عدهای معتقدند که همینگونه خواهد شد اما عدهای دیگر بر این نظرند که جنگ روسیه برای پوتین یک جنگ شخصی است و معانی دیگری دارد و به این زودیها و سادگیها از آن دست نخواهد کشید.
ماکسیم ساموروکوف، همکار مرکز اوراسیا روسیه کارنگی، با انتشار یادداشتی با عنوان «چرا پوتین هرگز با تنشزدایی موافقت نخواهد کرد» این موضوع را مورد بررسی قرار داده است. اقتصادنیوز، این یادداشت را در دو بخش ترجمه کرده که بخش اول آن پیش از این با عنوان «چرا پوتین علاقهای به پایان دادن به جنگ اوکراین ندارد؟» منتشر شده و در ادامه بخش دوم و پایانی آن ارائه میشود:
اهداف پوتین تنها به این موارد داخلی محدود نیست و او جاهطلبیهای خارجیای نیز داشته است. برای مثال، جنگ اوکراین و دخالت مینسک در آن باعث شد که انزوای بلاروس از جهان غرب بیشتر از گذشته شود و این کشور عملاً به سمت ادغام با روسیه پیش برود، آن هم بدون این که فشار خاصی روی روسیه باشد و یا روسیه اساساً برای رسیدن به این هدف تلاش خاصی کرده باشد.
همچنین این جنگ باعث شد که پوتین بتواند گاز را بر روی اروپا ببندد و اروپا را از گاز ارزان و در دسترس روسیه محروم سازد. پوتین فکر میکند که این مسئله برای مدتهای زیادی برای اروپا دردسر ایجاد خواهد کرد و حتی بر اتحاد میان اروپا و آمریکا نیز اثر منفی خواهد گذاشت و آن را تنشآلود خواهد کرد.
جنگ اوکراین باعث شد که آمریکا و اروپا تحریمهای سنگینی علیه روسیه وضع کند. با توجه به این که این تحریمها به پشتوانۀ دلار و یورو انجام و اجرا میشوند، پوتین فکر میکند که این مسئله سبب میشود که دیگر کشورهای دنیا نیز به خطرات دلار و یورو پی ببرند، زیرا آمریکا و اروپا ممکن است که این تحریمها را علیه هر کشور دیگری نیز اعمال کنند. همچنین این جنگ باعث بروز اختلافی جدی و جدید میان چین و غرب شده است و این کشور را، و همچنین سایر کشورهای در حال توسعه را، ترغیب کرده است که در برابر اروپا و آمریکا قاطعانهتر عمل کنند.
اما واقعیت این است که کار پوتین برای رسیدن به همۀ این اهداف داخلی و خارجی چندان هم ساده نیست و تضمینی برای موفقیت او وجود ندارد. درواقع، هزینۀ رسیدن به این اهداف خیلی برای روسیه زیاد و سنگین است. اما نکته اینجاست که پوتین از تاریخ روسیه این درس را گرفته است که اگر بخواهد بر کشوری چنین وسیع و بینظم چیره شود و اهداف خود را در آن پی بگیرد، بهناچار باید هزینۀ گزاف آن را نیز بپردازد. زیانها و هزینهها در طول زمان جبران و یا فراموش خواهند شد اما موفقیتها و دستاوردها باقی خواهند ماند
نکتۀ دیگر اینکه خود پوتین از توقف سریع جنگ سود چندانی ندارد، به خصوص اگر ضدحملۀ اوکراین موفقیتآمیز باشد. مطمئناً پایاندادن به جنگ جان هزاران نفر را نجات میدهد، فشار بر اقتصاد و جامعۀ روسیه را به میزان قابلتوجهی کاهش میدهد، و به روسیه اجازه میدهد که موقعیت بینالمللی خود را تثبیت کند و غیره. اما برای شخص پوتین، توقف درگیریها برای موقعیت او در سیاست داخلی و تاریخ روسیه فاجعه خواهد بود.
درست است که رژیم روسیه نسبت به قبل خود سرکوبگرتر شده است، اما در صورت پایانیافتن جنگ، باز هم نمیتواند جلوی سؤالات و اعتراضات احتمالی مردم را بگیرد. سوالات زیادی در مورد اهداف تهاجم، هزینۀ بالای آن، و اینکه آیا نتیجۀ این جنگ میتواند هزینهاش را توجیه کند یا نه وجود دارد.
علاوه بر این، پس از پایان جنگ، پوتین باید در شرایطی با این سؤالات روبرو شود که دیگر نمیتوان با استناد به شرایط استثنایی جنگ، سرکوب شدیدتر را توجیه کرد.
بنابراین پوتین به برداشت تحریفشدۀ خود از واقعیت پایبند خواهد بود و به دنبال دلایل و راههایی برای تشدید بیشتر جنگ صلیبیِ اعتیادآورِ خود علیه نظم جهانی کنونی است؛ کاملاً صرف نظر از این که روسیه چقدر در این جنگ فرسوده شده است.
پوتین حتی در مورد نیات خود هم چیزی نگفته است: تصمیمات کلیدی او در ماههای گذشته —از تشدید سیستم نظامی تا سرمایهگذاری گسترده در تولید تسلیحات— بهوضوح نشان میدهد که او کشورش را برای یک جنگ طولانی آماده میکند. بنابراین ضدحملۀ اوکراین حتی اگر موفقیتآمیز هم باشد، بعید است که بتواند بر تصمیم پوتین مبنی بر ادامۀ جنگ تأثیر خاصی بگذارد. پوتین آمادۀ یک جنگ طولانی است.
به نظر میرسد هیچکس در روسیه نمیتواند جلوی پوتین را بگیرد، اما این بدان معنا نیست که روسها مشتاق هستند که بعد از پوتین نیز راه و تعهدات او را ادامه دهند. البته بعد از پوتین نیز بعید است که روسیه صاحب ساختار و رهبری دموکراتیک شود، چه رسد به این که صاحب رهبری غربگرا شود، و بنابراین گروهی از سرسپردگان فعلیاش جایگزین او خواهند شد که جهانبینی مشابهی با او، ازجمله نسبت به غرب و اوکراین، دارند.
اما نکتهای که وجود دارد این است که رهبری بعد از پوتین احتمالاً دیگر فردی نخواهد بود. این یک الگوی ثابت در تاریخ روسیه و شوروی بوده است که حاکمان خودکامۀ خشن رقبای بالقوۀ خود را چنان کاملاً پاکسازی می کردند که پس از خودشان دیگر کسی که بتواند رهبری فردی را در دست بگیرد وجود نداشت. دربارۀ پوتین نیز همین است و کسی را باقی نگذاشته که پس از خودش رهبری روسیه را عهدهدار شود. بنابراین تصمیمگیر اصلی بعد از او، گروهی از رهبران و افراد مؤثر خواهند بود و نه یک نفر. همین امر این احتمال را بالا میبرد که گروه حاکمان روسیه بعد از پوتین، با توجه به جمعیبودن، احتیاط بیشتری را لحاظ کنند و تصمیمات دقیقتر و فکرشدهتری بگیرند و نسبت به مسائل مختلف، ازجمله جنگ اوکراین، واکنش منطقیتری بروز دهند.
این تفاوت میان رهبری فردیِ فعلی در روسیه و رهبریِ احتمالاً جمعی آن در فردای پوتین ممکن است تعیینکننده باشد. با توجه به وضعیت کنونیِ تنشهای فزاینده، باید به این سؤال فکر کنیم که چه کسی در روسیه احتمالاً دکمۀ جنگ هستهای را فشار میدهد؟ یک خودکامۀ تنها و شیفتۀ عظمت تاریخی، یا گروهی از الیگارشهای خاکستری که در دعواهای داخلی خود گرفتار شدهاند؟ پاسخ نادرست ممکن است به قیمت سیاره ما تمام شود.