انسانها در هر دوره ای گمشده ای دارند.
گمشده ها، نیازهای اصیل و فطری انسانها در زندگی فردی و اجتماعی آنان هستند.
فرموده اند که حکمت، گمشده انسان است. گاهی و شاید در همه ی عصرها، آرامش گمشده انسان باشد. گاهی اخلاق گمشده انسان می شود. و زمان هایی نیز که فضیلت ها فراموش می شوند، همه آنچه گفته شد، گمشده انسان می شوند.
آنچه گمشده انسانهاست، رنگ و ماهیت فطری دارد. آنها ریشه اند، اصالت اند. درون انسان در جستجوی آنهاست تا رشدکند، تا آرام بگیرد، و حظ حقیقی را بچشد.
این انسانها هستند که عامل فراموشی فضیلتها بشمار می روند. و البته همین انسانها هستند که وقتی درمسیر فطرت_الهی قرار می گیرند، فضایل را در زندگی خود و جامعه، جاری می سازند.
برای رسیدن به آرامش ناچاریم به ریشه ها، اصالتها، فضیلت ها و مکارم_اخلاقی بازگردیم و یکدیگر را به رعایت آنها سفارش کنیم.
جمع گرایی، مردم داری، توجه به رنج دیگران، همدلی، قرض الحسنه، کمک به امور مردم، تعلیم و تٱلم، خوش رویی، خوش زبانی، عیادت، تقدم سلام، مراقبت از زبان، مراقبت از چشم، حیا، عفت، توجه به حلال و حرام خدا، کسب و کار پاک، دوری از ربا، عدم تجسس در احوال دیگران، صله رحم، تشییع، علم آموزی، وقف، احترام به بزرگان، خانواده دوستی، سخن ناب و بی اذیت، همسایه داری، برقراری صلح و صفا بین آدمها، زکات، انفاق، غصه دیگران را خوردن، دستگیری از ضعیف، عدل و قسط و... از فضیلت های فردی و جمعی است که بعضی فراموش شده و برخی کم رنگ.
برای کسب آرامش، لازم نیست راهی دور برویم، کافی است به ندای فطرت پاسخ بدهیم و از خودمان شروع کنیم.
به عنوان نمونه، در متون دینی و نیز در ادبیات روانشناختی، یکی از راه های پراهمیت کسب آرامش، خدمت به مردم است. شادکامی، با خدمت به مردم همبستگی مثبت و بالایی دارد.
طبیعی است رجوع به مرام و رفتار فردگرایانه ، روز به روز مارا از دیگران دور می سازد. در فردگرایی، دیگران مهم نیستند، آنچه مهم است منافع شخصی «من» است. به همین دلیل روز به روز آدمها از یکدیگر دور می شوند.
البته این نکته را فراموش نکنیم که فرهنگ ایرانی و اسلامی ما مشحون از سلوک و تعالیمی است که ما را به توجه به دیگران دعوت می کند. این اقبال ماست که در چنین فرهنگی نفس می کشیم، اما بااین حال، نگرانی همچنان وجود دارد. راه، پاسداری از فضیلت ها و نیز بازگشت به فضیلت هاست.
کتاب فضیلت های فراموش شده
این کتاب که به قلم مرحوم حسینعلی_راشد و مقدمه استاد جلال_رفیع به نگارش در آمده است، بهانه ای شد تا اینها را بنویسم.