به گزارش«مبلغ»- حسن انصاری عضو مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی و پژوهشگر تاریخ اسلام در کانال شخصی خود نوشت:
من معتقدم یکی از مهمترین راه های اصلاح اندیشه و فهم ما از دین و مذهب شناخت دین و منابع دینی در بستر تاریخی آن است. این شناخت درک ما را از تحول تاریخی فهم های دینی ارتقا می دهد. اگر خواهان اجتهاد در اصول و فروعیم و اگر می خواهیم درک درستی از دیالکتیک "نص" و "تاریخ" و سهم مقتضیات زمان و مکان در فهم فقیهان و متکلمان از دین و منابع دینی داشته باشیم چاره ای نداریم الا اینکه به تاریخ مراجعه کنیم. قرآن را در بستر تاریخی عصر نزول و سیره پیامبر اکرم (ص) ببینیم و تعامل صحابه و تابعین و نسل های بعدی را در مواجه با قرآن و وحی، پیامبر و سنتش، معنای شریعت و نسبت آن با امر دولت و قدرت دینی بفهمیم. شناخت خود را از عوامل بروز و تحول دانش های دینی به ویژه آنچه در نسبت با امر شریعت و قدرت دینی شکل گرفت مانند فقه و مذاهب آن، دانش اصول و همچنین مکاتب تفسیری به درستی اصلاح کنیم. تحول فکر و فهم دینی را بفهمیم. همه اینها نیازمند تخصص در تاریخ است. آشنایی عمیق با منابع تاریخی و متون است. باید به شکل تخصصی در تاریخ کار کرد. در حوزه های علوم دینی ما امروزه کسانی هستند که به ارزش مطالعات تاریخی پی برده اند و از آن در بحث های فقهی و اصولی و رجالی خود بهره می برند (از اعلام معاصر اینجا یادی نمی کنم. اما از درگذشتگان باید از استادم آیة الله علامه شیخ محمد رضا جعفری نام ببرم که دانشی عمیق در حوزه تاریخ تفکر دینی و متون داشت). در سنت دانشگاهی ما در هشتاد سال گذشته آشنایان با تاریخ تفکر کم نبوده اند. عباس زریاب نمونه برجسته آنان بود. ما در مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی چندین سال شاهد دقت ورزی های او در فهم سیره و تاریخ اسلام بودیم. عباس زریاب تاریخ اسلام و تفکر اسلامی را خوب می شناخت. در عین حال تاریخ ایران را به خوبی می دانست. به درستی می دانست عوامل سازنده فرهنگ ما و ایران امروز ما کدامند. تاریخ ایران را به عنوان یک کل و یک وحدت در عین کثرت از دوران هخامنشی به امروز می شناخت و ایران را در پرتوی این چارچوب می فهمید. تاریخ ایران را به مثابه "تاریخ ملی" می شناخت. می دانست که ایران فارغ از جغرافیای سیاسی اش یک تاریخ پیوسته فرهنگی دارد که ریشه و سابقه اش به چند هزار سال فرهنگ و دولت ملی می رسد. به همین جهت هم قدر فرهنگ ملی ایران را می دانست و قدر دان فرهنگ دینی و مذهبی آن بود. می دانست صفویه سنگ بنای دولت ملی نوین در ایران را گذاشتند.
روشنفکری دینی از اصلاح دینی زیاد سخن می گوید. اما به نظر من این سنت فکری از فقر تاریخی نگری رنج می برد؛ بینشی که لازمه هر گونه تفکر نقادانه و اصلاحی در عرصه دین و فهم دینی است. روشنفکران دینی در کشورهای عربی به دلائل مختلف از این جهت وضع بهتری دارند. شاید دلیلش این است که معمولا نمایندگان روشنفکری دینی در آن کشورها تحصیلات اصلی شان در حوزه تاریخ و یا مطالعات اسلامی بوده (نمونه هایی مانند محمد ارکون را داریم که خود استاد مطالعات اسلامی در سوربون بود). روشنفکری دینی ما از فقه و سیره و دانش کلام و تفسیر سخن می راند و از برداشت های سنتی از این علوم انتقاد می کند اما ارزیابی هایش عموما در بستر فهمی تاریخی از این دانش ها نیست. سببش روشن است: تخصص در تاریخ دست کم تاکنون مورد اهتمام و دغدغه روشنفکری دینی نبوده. نمی توان از تاریخ فقه و یا علوم دینی حرف زد اما تخصص لازم و شناخت عمیق از منابع تاریخی و متون و تحول فکر دینی بر پایه شناختی متن محور از مکاتب و آدم ها در تاریخ فکر و فقه نداشت. اگر از سیره پیامبر اکرم (ص) حرف می زنیم و درباره امامت و خلافت و نسبت دین و سیاست و تشیع و غلو و اعتدال دینی و حدیث و نسبت فقه و تصوف و از ولایت و ... سخن می گوییم باید تاریخ این مفاهیم و این سنت ها را به درستی بشناسیم. با استحسانات ذوقی نمی شود داوری کرد. باید وارد میدان شد و متون و نسخه ها را خواند. خوب هم خواند. باید مجتهدانه و در عین حال فروتنانه وارد این میدان شد. روشنفکری دینی اگر داعیه اصلاح دینی دارد نمی تواند این اندیشه را در فضایی انتزاعی دنبال کند. باید از آسمان انتزاعیات فرود آمد و بر زمین "مطالعات تاریخی" ایستاد.