وقتی طیف فوقالذکر میگویند رئیسجمهور فاقد اختیار است، یعنی سه کار را نمیتواند انجام دهد: ۱- اختیار تغییر نوع نظام سیاسی را ندارد. ۲- یکطرفه نمیتواند مقابل غرب زانو بزند. ۳- اختیار وارد کردن اپوزیسیون (توسعه سیاسی) را به قدرت و حکومت ندارد.
وقتی از رئیسجمهور شجاع حرف میزنند یا اکثر کاندیداها به دلشان نمینشیند، منظور اقدام در آن سه مقوله است و عبور از خاتمی هم به خاطر همین سه اصل کلید خورد.
اما کاش یکپارچه میگفتند رئیس جمهور فاقد اختیار است. اظهارنظر طیف ذکر شده در این باره شتر گاو پلنگی است که میتوان علت آن را خلط شدن واقعگرایی در سیاستورزی سکولار و روشنفکری برونگرا دانست. حتی آنان که قرابت فکری حداکثری با هم دارند، در این موضوع بعضاً به تضاد ۱۸۰ درجه میرسند، اما، چون بر فیل روشنفکری سوار هستند، ابایی از تناقضنمایی هم ندارند.
اصلاحطلبان بارها از دوران خاتمی به عنوان نقطه عطف یاد کردهاند. حال آنکه رئیسجمهور را فاقد اختیار میدانند. واقعیت تلخ این است که جماعت مذکور خود را «پدر دموکراسی» در ایران میدانند و فرضشان این است که رأی از سرچشمه یا به سوی ما جاری است یا در انسداد و انحراف است. در همین انتخابات ۱۳۹۸ با اینکه شخصی شناخته شده (مجید انصاری) سرلیست تهرانشان بود رأیشان به ۷۰ هزار نفر نرسید، حال آنکه در طیف مقابل رأی سرلیست نسبت به چهار سال قبل بیش از ۲۰۰ هزار رأی رشد داشت. وقتی پایگاه رأی این جماعت پای صندوق نمیآید، علت را عملکرد مجلس و دولت و خود نمیدانند و مستقیماً علت را به رد صلاحیت سکولارهای جریان ارجاع میدهند. وقتی صحبت از فیلتر نظام میکنند، حواسشان نیست که با همین فیلتر مجلس ششم را مطلق و برخی مجالس را نسبی در اختیار گرفتهاند.