به گزارش ـ«مبلغ»- حسین ثنایی پژوهشگر ادب دینی به مناسبت نکوداشت صائب تبریزی نوشته است:
دهم تیرماه سال روز نکوداشت مقام شاعر فرانگر و تشبیه گستر زبان فارسی صائب تبریزی است. در میان ادیبان فارسی زبان، این مضمون پرداز تمامیت ناپذیر،هم در مفردسرایی و تک بیت گویی و هم در تشبیه گری و نغز پروری، پرشهره و نامبردار است و تنوع معانی و بهره گیری از گونه ها و قالب های مختلف زبانی در سروه هایش چشمگیر است.
او بین عرض ادب و ارادت به ساحت پیشوایان و پاکان و نقد و نظر، بل جامه پوشانی فضاحت بر قامت ناراست مدعیان زهد و مناعت و بازیگران مست خوی سیاست و تزویرگران خوش زبان بد طینت و ریافروشان و کاسبان دکان معنویت و زورمندان متخاصم عدالت و زراندوزان تهی از مغز و معرفت فرق می نهد.
وی در اولین قصیده، چنان از پیشوای نخست شیعه سخن می راند که فقط از یک شیفته سرگشته بر می آید و در آن جز آن که مقام معرفت خویش را در باب امام علیه السلام بازمی نمایاند، به زیباترین سخن، حس عشق و ارادت خویش را بازتاب می دهد:
در بیابان طلب، یک العطش گوی تو خضر
در حریم قدس، یک پروانه ات روح الامین
بلکه چگونه می توان فرشتگان را "مدبرات امر" دانست و بر این سخن صائب خرده گرفت که:
تا نگرداند نظر حیدر، نگردد آسمان
تا نگوید یا علی، گردون نخیزد از زمین
و به سخن امام(ع) اشاره و استناد می کند که" نقطه بسم الله" است، نقطه با ( ب) و می دانیم که تمایز دهنده، همین نقطه است که تعین بخشی می کند و اگر نقطه نباشد، چگونه می توان بین ب و ت و ث و پ که یکسان نگاشته می شوند، فرق نهاد؟! اما صائب بالاتر از این، این نقطه بسم الله را نه فارق الحروف و الکلم که فرقان موجودات می خواند و می گوید:
نقطه بسم اللهی فرقان موجودات را
در سواد توست علم اولین و آخرین
به راستی اگر ب در بسم الله برای ابتدا باشد، علی مظهر" یا اول "تواند بود و اگر برای استعانت، علی(ع) مظهر اسم" معین" خداست.
و سرانجام می گوید چنان که پوشاندن پرده کعبه بر اندام بت ها، شایسته نیست، نمی توان لقب امیرالمومنین را بر دیگران نهاد؛
چون لباس کعبه بر اندام بت زیبنده نیست
جز تو بر شخص دگر نام امیرالمومنین
همین صائب با این میزان از ارادت به پیشوای پرواپیشه، بر واعظان ناپارسایی که صدای دین در حنجره می گردانند و بر خنجر ستم ورزی، دم تمایل و تعاون می جنبانند، می شورد و آن مواعظ را با آواز خوانی مغنیان و رقاصان همرتبه می یابد:
واعظ نه تو را پایه گفتار بلند است
آواز تو از گنبد دستار بلند است(غزل۲۱۲۴)
در این بیت از تقابل " قدرت منطق" و " منطق قدرت"، به خوبی رونمایی شده است؛
واعظان و زاهدانی که هرچند دستی در تدبیر ملک نداشته باشند، چون برابر نابرابری ها سخن نمی کنند و دادی بر بیداد نمی کشند، به پشه هایی شبیه اند که شب زنده داری شان با مکیدن خون خلق همراه است.
پشه با شب زنده داری خون مردم می خورد
زینهار از زاهد شب زنده دار اندیشه کن(غزل۶۰۷۵)
ظلم بزرگ ما به ادیبان و شاعران اندیشه آفرین آن است که به تناسب تعلقات خود، نیمرخ مطلوب خویش را از آنان انعکاس می دهیم و البته نه این نوشته کوتاه مجال رخ تابانی دارد و نه کاتب بی بضاعت توان رخ گیری.