40 کیلومتر مانده به بیروت، به یک پست «ایست بازرسی» میرسند؛ افراد مسلح به آنها ایست میدهند و سرنشینان را پیاده میکنند؛ آنها انگار در «ایست البرباره» انتظار بنز سفارت را میکشیدند؛ آنها «شبهنظامیان مارونی حزب کتائب» یا همان نیروهای «فالانژ» به رهبری «سمیر جعجع» بودند. هر 5 سرنشین خودروی سفارت، از سوی این نیروها به اسارت گرفته میشوند و 24 ساعت بعد از این اقدام، فقط گارد لبنانی حفاظت سفارت ایران، آزاد شد و 4 ایرانی در بند ماندند.
«احمد متوسلیان» فرمانده تیپ 27 محمد رسولالله تهران، «محسن موسوی» کاردار سفارت ایران در بیروت، «تقی رستگار مقدم» مسوول واحد آموزش تیپ ۲۷ و «کاظم اخوان» عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) سرنشینهای ایرانی خودرو بودند؛ سرنشینهایی که دیگر هیچ خبری از آنها نشد و لقب «جاویدالاثر» به آنها اطلاق شد. آنها به سفارت ایران در بیروت میرفتند؛ بابت اینکه سفارت ایران در این شهر تحت محاصره فالانژها و نیروهای اسراییل بود و در صورت سقوط و ورودشان به ساختمان سفارت، به گفته کاردار ایران، «تمام اسناد محرمانه به دستشان میافتد.» همین گفتههای موسوی باعث شد تا متوسلیان و رستگار مقدم که در پادگان «الزبدانی» در جنوب استان دمشق در سوریه برای آموزش نیروها مستقر بودند، به همراه خبرنگار «ایرنا» جاده بیروت را پیش بگیرند؛ جادهای که این 4 نفر را هرگز به مقصد نرساند.
اعزام برای مقابله با اسراییل
حضور این دو نظامی ایران در سوریه به تصمیماتی بازمیگردد که پس از آزادسازی خرمشهر از سوی شورای عالی دفاع اتخاذ شد. حدود 2 هفته پس از آزادسازی خرمشهر، ارتش اسراییل به بهانه ترور سفیرش در لندن ازسوی یک عضو سابق گروه فلسطینی مستقر در لبنان، حملهای همهجانبه و گسترده به خاک این کشور ترتیب داد و سپس دمشق زیر آتش اسراییل رفت. پس از آغاز این حملات بود که در ایران نیروهای انقلابی به حمایت از لبنان برخاستند.
تصمیم شورای عالی دفاع بر اعزام هیات بلندپایه به دمشق
17 خرداد ماه جلسه شورای عالی دفاع با حضور آیتالله خامنهای رییسجمهوری وقت، هاشمی رفسنجانی رییس مجلس، میرحسین موسوی نخستوزیر، سیداحمد خمینی، تیمسار ظهیرنژاد رییس ستاد ارتش، ناخدا افضلی فرمانده نیروی دریایی، احمد عزیزی جانشین وزیر امور خارجه، علی شمخانی قائممقام فرمانده کل سپاه و کمال خرازی سرپرست ستاد تبلیغات جنگ در محل مجلس شورای اسلامی برگزار شد. آنجا تصمیم گرفته شد که یک هیات بلندپایه متشکل از مسوولان سیاسی و فرماندهان نظامی برای بررسی اوضاع به سوریه بروند.
موضوع آنقدر برای شورای عالی دفاع مهم بود که باعث شد، نفراتی که باید به سوریه میرفتند 5 ساعت در همان محل جلسه منتظر شدند تا هواپیما برای سفر به سوریه آماده شود؛ «علیاکبر ولایتی» وزیر امور خارجه، سرهنگ «محمد سلیمی» وزیر دفاع، «محسن رضایی» فرمانده کل سپاه، سرهنگ «علی صیادشیرازی» فرمانده نیروی زمینی ارتش، «علیاکبر محتشمیپور» سفیر ایران در سوریه، «محسن رفیقدوست» مسوول تدارکات سپاه، «احمد متوسلیان» فرمانده تیپ ۲۷، «غلامعلی رشید» و چند نفر دیگر از مسوولان اطلاعات عملیات قرارگاه مرکزی کربلا، کسانی بودند که راهی دمشق شدند.
چرا تیپ 27 محمد رسولالله؟
محسن رضایی، فرمانده کل وقت سپاه درباره سفر به دمشق گفته که «ما میخواستیم با اعزام نیروی کمکی، در حقیقت صداقت خودمان را به جهان اسلام نشان بدهیم تا بعد از آن، از کشورهای اسلامی بخواهیم که آنها هم با ما همراه شوند. قبل از اعزام هر نیرویی، اول خودمان به سوریه رفتیم، منطقه را از نزدیک دیدیم، دقیقا آنجا را وارسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که بهترین تیپی که میشود اعزام کرد، تیپ ۲۷ محمد رسولالله (ص) است؛ هم به دلیل رزمندگی بچههای این تیپ که در دو عملیات فتحالمبین و بیتالمقدس دیده بودیم و هم اینکه این بچهها توی پایتخت زندگی میکردند و با مسائل سیاسی اعم از سیاست داخلی و خارجی بیشتر آشنا بودند.»
او تاکید میکند که «باید در آنجا، هم به دمشق میرفتیم و هم به بیروت و این برای ما خیلی مهم بود که نیروهایی که به آنجا وارد میشوند، باید از لحاظ مسائل سیاسی، اطلاعات بیشتری داشته باشند، معارف بیشتری داشته باشند و از لحاظ رزمندگی هم بتوانند آنجا خوب بجنگند.» رضایی در ادامه توانایی «کارهای چریکی» و «جنگ پارتیزانی» را به عنوان ویژگی نیروهای اعزامی معرفی کرده و افزوده «تیپ ۲۷ هر سه این ویژگی یعنی رزمندگی، سطح بالای آگاهی سیاسی و آشنایی با شیوه جنگهای چریکی را داشت. چرا؟ چون اولا حاج احمد و حاج همت (فرمانده و جانشین تیپ) در کردستان جنگیده؛ هم جنگ چریکی را در غرب دیده بودند، هم با دشمن در جبهههای جنوب به شیوه کلاسیک جنگیده بودند. این ویژگیها باعث شد که ما تیپ ۲۷ را برای این ماموریت انتخاب کنیم.»
نیروهایمان را اعزام خواهیم کرد
در همان روز پیام آیتالله خامنهای رییسجمهوری وقت خطاب به حافظ اسد رییسجمهوری سوریه منتشر شد: «جمهوری اسلامی ایران با وجود اینکه در جنگ است اعلام میکند که در حد توان، قوای خویش را وقف دفع حملات رژیم اشغالگر قدس به جنوب لبنان خواهد کرد.»
هاشمی رفسنجانی رییس مجلس نیز پس از جلسه شورای عالی دفاع موضعی مانند موضع رییسجمهوری وقت درباره اعزام نیرو اتخاذ کرد: «ما هیچ محدودیتی برای اعزام نیرو به جنوب لبنان قائل نیستیم و از آنجا که دشمن اصلی، اسراییل است و داوطلب بسیار زیاد است. ارتش و سپاه پاسداران نیز میل زیادی برای نبرد با اشغالگران قدس دارند و ما منتظر هستیم که ببینیم چه مقدار به حضور نیروهای ما در منطقه نیاز است، به هر اندازهای که نیاز باشد ما اعزام خواهیم کرد.»
آقای خامنهای به احمد گفت «بروید جلوی اسراییلیها را سد کنید»
محسن رضایی فرمانده کل وقت سپاه، همان 17 خرداد ماه همراه احمد متوسلیان به ملاقات آیتالله خامنهای رفت؛ او این دیدار را اینگونه روایت میکند: «برادرمان حاج احمد را بردم خدمت مقام معظم رهبری که در آن زمان مسوول شورای عالی دفاع بودند. در آن ملاقات من خدمت آقا گفتم که ایشان یعنی حاج احمد کاملا آماده قبول این ماموریت است، منتها مایل است که از زبان شما بشنود که باید این کار را انجام بدهد.
وقتی آقا به حاج احمد گفتند که شما انتخاب شدهاید تا به عنوان نماینده نظام جمهوری اسلامی ایران به آنجا بروید، حاج احمد خیلی تحت تاثیر قرار گرفت. خود آقا هم تاکنون بارها آن جملاتی را که حاج احمد در آن ملاقات به کار برد به ما یادآور شدهاند. حاج احمد در آن ملاقات خدمت آقا عرض کرد: یعنی خداوند متعال ما را انتخاب کرده که برویم و با اسراییلیها بجنگیم؟ آقا فرمودند: بله؛ شما نماینده نظام هستید، بروید آنجا و جلوی اسراییلیها را سد کنید.» در همان روزها، یعنی 22 خرداد آیتالله خامنهای در گفتوگو با یک خبرنگار هلندی بر همان مواضع پیام به حافظ اسد تاکید کرد: «من طی نامهای به آقای حافظ اسد رییسجمهور سوریه، ضمن محکوم کردن این عمل که برخلاف همه قراردادهای بینالمللی و برخلاف همه موازین اخلاقی مورد قبول مردم جهان است، اعلام کردم که آماده هستیم تا یگانهایی از نیروهای زرهی و پیاده خود را به لبنان بفرستیم و بعد هم بلافاصله اقدام کردیم به فرستادن فرماندهان درجه یک به سوریه...»
اعزام قوای محمد رسولالله
به هر شکل، همین هم شد؛ ایران که خود در حال جنگ بود، زبدهترین نیروهای خود را راهی سوریه کرد.
نیروهای تیپ 27 محمد رسولالله به «قوای محمد رسولالله» معروف شده بودند؛ آنها در سه مرحله عازم سوریه شدند. به روایت «مرکز اسناد انقلاب اسلامی»، در مرحله اول «احمد متوسلیان به همراه تعدادی از نیروها عازم شد. در حقیقت آنها رفتند تا به عنوان جلودار قوای اعزامی ایران در دمشق، زمینه را برای اعزام دیگر نیروها آماده کنند. پس از آن، مرحله دوم اعزام انجام گرفت و سپس حجم زیادی از نیروهای رزمنده به کمک نیروی هوایی ارتش، راهی سوریه شدند. سرپرستی مجموعه سوم را محمد ابراهیم همت برعهده داشت.»
همزمان با ورود نیروهای ایرانی به دمشق، اسراییل به صورت یکطرفه آتشبس اعلام کرد.
مرحله اول اعزام نیروها، 21 خرداد ماه انجام شد؛ اما یک روز قبل از آن، احمد متوسلیان نیروهایش را به پادگان امام حسین (ع) فراخواند. بنا به گفته سردار «سعید قاسمی» که آن زمان مسوول واحد اطلاعات عملیات تیپ ۲۷ بود، تعداد نیروها «قریب به هزار نفر» بودند؛ «حدود 800 نفر از نیروهای کادر سپاه و مابقی، بچههای تکاور تیپ ۵۸ ذوالفقار ارتش.» احمد متوسلیان خطاب به نیروهایش گفت که «این راه، راهی بیبازگشت است. کسی که با ما میآید، باید تا آخر خط همراه باشد. اگر در آنجا عملیاتی انجام بدهیم، ممکن است حتی جنازه هیچ یک از شهدای ما به ایران برنگردد.» او در ادامه به مسیر هوایی تهران به دمشق اشاره کرد و گفت: «تنها دالان هوایی تهران به دمشق از فراز ترکیه میگذرد و این کشور، به علت عضویت در پیمان نظامی ناتو و روابط گرمی که با اسراییلیها دارد، به محض اطلاع از حضور قوای نظامی جمهوری اسلامی در دمشق، قطعا این تنها دالان هوایی را هم به روی هواپیماهای ما خواهد بست. شاید ما اولین و آخرین مجموعه رزمندگان باشیم که به سوریه خواهیم رفت؛ بنابراین برادرانی با ما بیایند که تا آخر پای کار خواهند بود.»
تعجب سوریها
از اعزام نیروی ایران وسط جنگ با عراق
همزمان که نیروهای ایرانی در راه دمشق بودند، فرماندهانی که برای بررسی اوضاع به سوریه رفته بودند، در راه تهران بودند.
علی صیاد شیرازی در خاطراتش به تعجب مقامات سوری از تلاش ایران برای اعزام نیرو اشاره میکند: «از طرف آقای حافظ اسد به استقبال ما آمدند ما در آنجا گفتیم ما میخواهیم برای تقویت حزبالله و نیروهای مبارز لبنان نیرو بیاوریم تا کمک کنند و این توطئه را بشکنند آنها با تعجب گفتند: شما الان در جنگ هستید چگونه میشود به اینجا بیایید؟ گفتیم: شما در اینجا به ما پادگان بدهید ما میخواهیم نیرو بیاوریم.»
خون از دماغ کسی بیاید مسوولیتش با من نیست
پس از رسیدن به تهران، محسن رضایی و علی صیاد شیرازی به دیدار امام رفتند. صیاد شیرازی در بخش دیگری از خاطراتش نوشته: «رفتیم سراغ حضرت امام گزارش بدهیم که در آنجا چه کردهایم و باید چه بکنیم. حضرت امام، به گزارش گوش دادند و بعد یکباره فرمودند: «این نیروهایی که بردید آنجا، اگر خون از دماغشان بیاید، من مسوولیتش را قبول نمیکنم. بگویید سریع برگردند.» من تا آن روز دستوری به این قاطعیت و صریح، مستقیما از امام نشنیده بودم که فرمانده کل قوا به ما مستقیم دستور بدهند که چه بکنیم. فرمودند بگویید سریع برگردند. ما اصلا تعجب کردیم که چطور شد؟ به سرعت رفتیم بیرون و دیگر به هیچکس مراجعه نکردیم و گفتیم باید این دستور را اجرا کنیم. بلافاصله با سوریه تماس گرفتیم و گفتیم: گردان سریع آماده حرکت شود و برگردد. گردان سریع برگشت که شاید 48 ساعت نشد.»
لغو حمله به نیروهای اسراییلی
علی صیاد شیرازی در مصاحبهای که پس از جلسه با امام انجام داد، به روایتی مفصل از سخنان بنیانگذار انقلاب در این جلسه پرداخته بود: «امام فرمودند آیا سوریه در مقابل 300 هزار نیروی اسراییلی حاضر به استقرار و وارد عمل کردن 100 هزار نیرو هست؟ جواب منفی بود. ایشان نیز فرمودند که به فرض اینکه شما با نیروی اندک خود بتوانید به مواضع اسراییل حمله کرده و قسمت کوچکی را هم تصرف کنید، فکر میکنید با این عده کم در مقابل حملات و پاتکهای متقابل اسراییل میتوانید مقاومت کنید؟ جواب ما دوباره منفی بود.... فدا کردن نیروهای ما در آنجا بیش از این قابل قبول نیست و دستور بدهید یک نفر هم به نیروها اضافه نشود، نیروهایی هم که رفتهاند در همانجا بمانند، چون ما نیروهایمان را برای این به لبنان و سوریه اعزام کردیم که نیروهای بقیه دولتهای اسلامی نیز به ما بپیوندند و این نیروها با هم علیه اسراییل بجنگند نه اینکه ما خودمان جلو بیفتیم و کسی هم با ما نیاید.» او در ادامه افزوده بود که «به خاطر فرمایشات امام بلافاصله تجدیدنظر کردیم و تقاضای جلسه شورای عالی دفاع دادیم و امروز برگزار شد.... نیروهای ما در لبنان و سوریه مستقر شدند و حتی تا پریشب شناساییهای لازم نیز از مواضع اسراییلیها انجام دادند و از ما اجازه عملیات مشترک با سوریه علیه اسراییل را خواستند، لیکن ما اجازه ندادیم و صبر کردیم تا در این باره منطقیتر تصمیم بگیریم.... با توجه به عدم اعزام نیرو از سوی هیچ کدام از کشورهای اسلامی، نیروهای ایران فعلا ماموریت دارند در آنجا بمانند و هیچگونه عملیاتی انجام ندهند.»
روایت داستان یک بقال
«غلامعلی رشید» از فرماندهان ارشد سپاه نیز در کتاب امام و دفاع مقدس به روایت جلسه با امام پرداخته است: «در بازگشت به تهران از فرودگاه تهران، مستقیما به خدمت حضرت امام رفتیم. به نظرم میرسد که جلسه شورای عالی دفاع هم برقرار بود. حضرت آیتالله خامنهای و آقای هاشمی هم حضور داشتند. اوایل مغرب بود و قرار بود که در اتاق حضرت امام جلسه شروع شود که دیدیم حضرت امام دارند برای نماز آماده میشوند. بعد از اتمام نماز، حضرت امام روی همان سجاده به طرف جمع برگشته و گفتند همینجا بحث کنیم. جمع ما در یک نیم دایرهای بر گرد حضرت امام حلقه زدیم و توسط برادر رضایی گزارش مفصلی از سفر داده شد.»
«رشید» در ادامه روایت خود، به مثالی اشاره میکند که امام از آن برای برحذر داشتن فرماندهان از اعزام نیرو استفاده میکند: «پس از اتمام توضیحات برادر رضایی، حضرت امام فرمودند که من وارد مسائل ریز اجرایی نمی شوم و یک توصیهای دارم که خوب است روی آن فکر کنید. آن بزرگوار مطالب خود را با ذکر مثالی بدین شرح بیان فرمودند؛ در محلهای از اصفهان بقالی بود که مشتریانش همه اهل همان محله بوده و همگی با هم دوست و رفیق بودند و امور بهطور عادی جریان داشت تا اینکه یک روز صبح زود یکی از مشتریها میبیند دزدی قصد سرقت از بقالی دارد. با وی گلاویز می شود. بقال هم بعدا میآید. زمانی که کشمکش طولانی میشود و بقال میبیند که این دعوا مزاحم کسب و کار روزانهاش شده است، دست رد بر سینه هر دو طرف، هم دزد و هم مشتری خودش، نهاده و میگوید که از اینجا بروید و مزاحم کسب و کار ما نشوید. امام ادامه دادند: «حالا مواظب باشید این داستان آنجا در مورد شما اجرا نشود. یعنی اینطور نباشد که شما بین زمین و آسمان در لبنان رها شده و پشتیبانی و عقبه نداشته باشید. کمک کردن درست، اما از راهش. راه شما زمینی است که باید از سه، چهار کشور عبور کنید. شما که به لحاظ جغرافیایی به لبنان وصل نیستید و مشکل ارتباط زمینی دارید. اگر بخواهید بجنگید، کار آسانی نمیباشد، زیرا در تداوم پشتیبانی گرفتار خواهید بود.»
امام اطلاع داشت یا خیر؟
رشید معتقد است که «این هیات با کسب اجازه از حضرت امام (س) به آنجا رفته و بعدها هم با اجازه آن بزرگوار همکاری را ادامه دادند. بنابراین ایشان حضور ما در لبنان را نفی نکرده، بلکه به طریقی محدوده آن را مشخص ساختند.» اما سایرین نظر دیگری دارند؛ اعزام نیروها بدون اطلاع و اجازه امام.
سالها بعد هاشمی رفسنجانی رییس مجلس وقت در گفتوگو با «جعفر شیرعلینیا» در کتاب «تاریخ مصور جنگ»، در این باره گفته که «از اعزام نیرو بیاطلاع بودیم. زمانی مطلع شدیم که نیروها اعزام شده بودند. البته در حد اینکه بروند و به حزبالله کمک کنند. اینها که بروند و برای فتح فلسطین آماده شوند را نمیدانستیم.»
این درحالی است که اعضای شورای عالی دفاع ازجمله هاشمی رفسنجانی و آیتالله خامنهای تا پیش از اظهارنظر امام، بر اعزام نیرو به سوریه و لبنان برای جنگ با ارتش اسراییل تاکید داشتند. حتی همان زمان، میرحسین موسوی نخستوزیر وقت، اعلام کرده بود که «بودجه مقابله با اسراییل در هیات دولت تصویب شده و آماده ارسال به مجلس است.» همچنین سردار عباس برقی از رزمندگان تیپ 27 نیز در مصاحبهای گفته که «نیروها بدون اجازه امام به سوریه رفته بودند و امام از ماجرا خبری نداشت.» حتی محسن رضایی فرمانده کل وقت سپاه نیز، در کتاب «جنگ به روایت فرمانده» تاکید دارد که «این کار (اعزام نیرو) در آن زمان براساس مصوبه شورای عالی دفاع بود ولی بعد متوجه شدیم که حضرت امام (ره) راضی نبودند که این کار صورت گیرد و من در جلسه بعدی شورای عالی دفاع به عنوان فرمانده سپاه به طور رسمی عذرخواهی کردم که ما نمیدانستیم حضرت امام (ره) راضی نیستند.»
با این وجود، اسماعیل کوثری از فرماندهان پیشین لشکر 27 محمد رسولالله، در مصاحبهای عدم اطلاع امام را رد میکند، البته با این برهان و دلیل که مگر میشود امام از چنین کاری خبر نداشته باشد: «هر کسی که میگوید امام در جریان فرستادن نیرو به جنوب لبنان نبوده درست نیست، زیرا مگر میشود از این موضوع به این مهمی بیاطلاع بوده باشد.»
ارایه استراتژی «راه قدس از کربلا میگذرد»
نهایتا چند روز پس از این اتفاقات و در آخرین روزهای خرداد 1361، امام خمینی در دیدار با «ائمه جماعات و وعاظ تهران و قم» رسما با اعزام نیرو به لبنان مخالفت کرد: «امریکا میدانست که ما و ملت ما نسبت به لبنان حساسیت داریم و نسبت به اسراییل هم از آن طرف حساسیت داریم. این دام را امریکا درست کرد.... باید همه ملت ما و همه دولتمردان ما توجه به این معنا داشته باشند که در عین حال که ما لبنان را با ایران از حیث مصالح و مفاسد جدا نمیدانیم، لکن نباید کاری بکنیم که نتوانیم هم لبنان را و هم ایران را نجات بدهیم، از این کار اجتناب کنیم.» بنیانگذار انقلاب اسلامی در ادامه تاکید کرد که «اگر امروز تمام نظرها متوجه به لبنان بشود و تمام قدرتها و گویندگان از لبنان بگویند و تمام نویسندگان از لبنان بگویند، این، توفیقی است برای امریکا که ایران جنگ خودش را فراموش کرد و هم عراق را از دست میدهد و هم لبنان را. نه میتواند در عراق کاری بکند و نه میتواند در لبنان.»
در این سخنرانی بود که استراتژی «راه قدس از کربلا میگذرد» مطرح شد که بر همان اساس این استراتژی به شکل شعار نیز درآمد: «ما راهمان این است که باید از راه شکست عراق دنبال لبنان برویم، نه مستقلا. ما میخواهیم که قدس را نجات بدهیم، لکن بدون نجات کشور عراق از این حزب منحوس نمیتوانیم. ما لبنان را از خود میدانیم، لکن مقدمه اینکه لبنان را ما نجات بدهیم این است که عراق را نجات بدهیم. ما مقدمه را رها نکنیم و بیربط برویم سراغ ذیالمقدمه و همه چیز خودمان را صرف کنیم در آن و عراق برای خودش محکم کند جای خودش را.»
تشکیل شورای عالی دفاع بعد از اظهارات امام
یکی، دو روز بعد از این سخنرانی، شورای عالی دفاع با حضور آیتالله خامنهای، هاشمی رفسنجانی، میرحسین موسوی، تیمسار ظهیرنژاد رییس ستاد مشترک ارتش، محسن رضایی فرمانده کل سپاه، سرهنگ سلیمی وزیر دفاع، ناخدا افضلی فرمانده نیروی دریایی، علیاکبر ولایتی وزیر خارجه، محمد غرضی وزیر نفت و کمال خرازی مسوول ستاد تبلیغات جنگ برگزار شد.
آیتالله خامنهای بعد از این جلسه در گفتوگویی که رسانهها منتشر کردند، بر مواضع اعلام شده از سوی امام تاکید کرد: «وظیفه جنگ با اسراییل را همانطور که امام فرمودند یک وظیفه شرعی و دینی میدانیم. تحلیل ما این است که آمدند آن جنگ را راه انداختند که شاید ما عمده قوایمان را به آنجا ببریم و البته ما هرگز چنین کاری را نمیکنیم و هرگز عمده قوایمان را به لبنان نمیبریم و تا وقتی که این جنگ را در اینجا با عراق تمام نکنیم عمده نیروهایمان را به آنجا منتقل نخواهیم کرد. البته اگر این جنگ فیصله یافت، قطعا قسمت عمده نیروهایمان را آنجا خواهیم برد و مساله آنجا را هم فیصله خواهیم داد. لکن آن مقدار از نیروهایمان که مقرر شده است که در لبنان باشند، آنها در جنگ شرکت میکنند و مسلما ضربات کاری هم وارد خواهند آورد.» اکبر هاشمی رفسنجانی رییس مجلس نیز طی نطقی در جلسه علنی مجلس، مانند آیتالله خامنهای مواضع امام را توضیح داد: «امام توجه خاصی به تقدم جنگ در مرزهای ایران به جنگ در لبنان داشتند... در تحلیل نهایی هم پذیرفتهایم که حداقل یکی از اهداف مهم تجاوز اسراییل به لبنان و شاید مهمترین اهدافش همین بوده که جنگ در مرزهای ایران و پیروزیهای ایران را تحتالشعاع قرار دهند. این شعار که «راه قدس از کربلا میگذرد» مورد قبول همه ماست و معتقدیم که بدون حل مشکل حزب بعث عفلقی عراق و بدون برداشتن این مانع در به هم پیوستن جبهه شرقی، کار عمدهای در مرزهای اسراییل از ناحیه ما نمیتواند صورت بگیرد. ما در عراق جز حقوقمان نمیخواهیم و از حقوقمان که حقوق اسلام و حقوق محرومان منطقه و مسلمانان داخل عراق است هم نمیتوانیم صرفنظر کنیم.»
جاده بیپایان
دیگر مشخص شده بود که به واسطه اینکه سوریه علاقهای به جنگیدن با اسراییل نداشت و کشورهای اسلامی هم مشارکتی در جنگ مشترک با اسراییل نداشتند، نیروهای ایران هم نباید علیه اسراییل اقدام کنند. حتی سوریها از این عدم اقدام ایران خوشحال هم بودند؛ اکبر هاشمی رفسنجانی رییس مجلس وقت در خاطرات 8 تیر 1361 نوشته که «سفیر سوریه آمد و از اینکه ما به جنگ با عراق اولویت دادهایم و با اعزام نیرو به آنها فشاری برای ادامه جنگ وارد نمیشود، خوشحال بود و میگفت اسراییل سلاحهای ناشناخته جدیدی به کار گرفته و فعلا نمیخواهیم با آن بجنگیم.» سوم تیر ماه وقتی احمد متوسلیان دوباره از دمشق به تهران آمد تا گزارش کار ارایه دهد، به او ابلاغ شد که آخرین نیروهای ایران نیز باید از سوریه و لبنان خارج شوند و تنها تعدادی برای آموزش بمانند. متوسلیان با این دستور راهی دمشق شد و پس از آن باقیمانده نیروهای ایرانی عازم تهران شدند. اما خود متوسلیان و چند نیروی دیگر در پادگان «الزبدانی» باقی ماندند و چند روز مانده به بازگشتش به تهران، برای جلوگیری از تصرف سفارت ایران در بیروت توسط فالانژها و ارتش اسراییل، از پادگان «الزبدانی» به سمت بیروت حرکت کرد؛ از محلی که تا بیروت کمتر از دو ساعت رانندگی راه بود اما این جاده برای متوسلیان و سه همراهش پایان نداشت.
23302