پدری که فرزندش را پس از شهادت شناخت+عکس

خبرگزاری فارس پنج شنبه 15 تیر 1402 - 09:13

خبرگزاری فارس - شهرستان دشتستان، زینب رنج کش: به مناسبت روز پاسداشت اهل قلم و نویسنده به دنبال سوژه‌ای بودم که در دشتستان بدرخشد، از این رو به دنبال انجمن اهل قلم بودم که یک سوژه خاص بیابم اما موفق نمی‌شدم و این جست‌جویم ادامه داشت تا اینکه با اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان دشتستان در این مورد مشورت کردم و آن‌ها نیز لیستی از نویسندگان خوش نام دشتستان در اختیارم گذاشتند که همراه با آثارشان بود و انتخاب برایم بسیار مشکل بود. 

در بین لیست چشمم به یک نام مانده بود و دوست داشتم در مورد او بیشتر بدانم. متوجه شدم او جانباز است. به فکر فرو رفتم و به این فکر کردم که از وقتی وارد حرفه خبرنگاری شده‌ام گویی شغلم پیوندی عجیب با جنگ ایران و عراق خورده بود و با بسیاری از جانبازان و رزمندگان دفاع مقدس به گفت‌وگو نشسته بودم که این خود برایم افتخاری بود وقتی لیست را برای سردبیر فرستادم او نیز تاکید کرد شخصیتی باشد که آثاری فاخر داشته باشد و بنظرم شخص مورد نظرم مناسب آمد. 

با او تماس گرفته بودم تا او را در بنیاد حفظ آثار و ارزش‌های دفاع مقدس ببینم. وارد سالن که شدم با چهره‌ای خندان منتظرم بود از همان ابتدا مرا به دفتری راهنمایی کرد و خود اجازه خواست تا نماز عصرش را بخواند و بعد از نماز آمد و گفتگو را آغاز کردیم. 

او خود را اینگونه معرفی کرد: مصطفی شهریاری متولد ۱۳۴۳ شهر آبپخش و ساکن شهر برازجان هستم. ۳۸ ماه در جبهه بوده‌ام و جانباز دوران دفاع مقدس هستم که بیش از ۱۵ اثر در مورد دفاع مقدس، کربلا، آبپخش و…دارم که دو کتابم نیز اکنون در نوبت و زیر چاپ است. 

۱۵ ساله بودم که به جبهه رفتم
مصطفی شهریاری از رفتن به جبهه‌اش می‌گوید: کمتر از ۱۵ سال داشتم که به فرمان رهبرم به جبهه اعزام شدم یازده مرحله به جبهه و مدت ۳۸ ماه به جبهه رفتم عضو گردان تخریب شدم. 

اولین فعالیت فرهنگی مصطفی شهریاری

با لبخند از اولین فعالیت‌های فرهنگی خود می‌گوید: بعد از آن نیز وارد حوزه فرهنگی شدیم و کار فرهنگی شروع کردم و قبل از جنگ وارد انجمن اسلامی روستا شدم و آن موقع جوانانی را گرد هم جمع کردیم و به فعالیت‌های مذهبی و مناسبتی آن زمان پرداختیم و بعد در سال ۱۳۶۰ این انجمن تبدیل به اتحادیه انجمن‌های روستا‌ها شد و کم کم انجمن‌های مختلف در روستا‌ها را زیر نظر اتحادیه شکل گرفت و من نیز جزو پنج نفر اصلی این انجمن بودم که کارهای فرهنگی روستا در مناسبات مختلف را زیر نظر ما انجام می‌گرفت.

اگر بخواهم از اولین فعالیت فرهنگی خود بگویم باید به همین انجمن اسلامی اشاره کنم زیرا تمام شعار‌ها و مقالات و نمایشنامه‌ها را به کمک اعضای انجمن می‌نوشتیم و همه این افراد اکنون به جایی رسیده‌اند و به نوعی دستی برآتش دارند. 

ماجرای اولین کتاب
شهریاری در حالی‌که شوق در نگاهش پشت آن قاب عینک سوسو می‌زند از اولین کتابش می‌گوید: در تهران دانشجو بودم پروژه‌ای داشتم که استاد به همه پس داده بود من نیز روی این مقاله خیلی کار می‌کردم و گویی به جانم بسته بود چون در مورد شهر محل تولدم آبپخش بود که برایم ارزشمند بود استاد موقع تحویل پروژه‌ها از من پروژه را تحویل گرفت و بعد به هیچکس پروژه‌اش را پس نداد. یک روز مرا خواست و مقاله‌ام را به من تحویل داد وقتی دلیل این کار را از او جویا شدم او گفت: این مقاله اگر پیش من بماند سرنوشتش قطعا در کنج کتابخانه من خاک خوردن است و این پروژه حیف است که خاک بخورد این را بگیر و گسترشش بده و آن را به کتابی تبدیل کن. 

او می‌گوید: باورم نمی‌شد چنین چیزی را می‌شنیدم و اصلا اعتماد به نفس کتاب نوشتن نداشتم و البته من این مقاله را با مصاحبه‌های مختلف نوشته بودم با تعدادی از افراد آبپخش مثل یک گزارشگر گفت‌وگو کرده بودم و نظرات مردم را جمع آوری کرده بودم که استاد از این سبک خیلی خوشش آمده بود و از من خواست بگویم چه کسی به من در نوشتن آن کمک کرده در حالی که فقط از یکی از اساتید تاریخ‌شناس آن موقع‌ام کمک گرفته بودم و او به من گفته بود اگر اینطور مقاله بنویسی خیلی خوب می‌شود و من نیز همین کار را کردم. 

شهریاری در مورد استقبال از اولین کتابش می‌گوید: القصه تاریخچه شهر آبپخش را کامل کردم و تبدیل شد به کتابی به نام آبپخش نگین سبز دشتستان، جالب این بود که فکر نمی‌کردم استقبال از این کتاب خیلی خوب باشد و خودم را نویسنده نمی‌دیدم اما استقبال از آن فوق العاده بود. نوشتن این کتاب پنج سال طول کشید شاید برایتان عجیب باشد که چرا اینقدر طول کشید باید بگویم من جرعت نوشتن نداشتم زیرا همانطور که گفتم خودم را نویسنده نمی‌دیدم و این شد که نوشتنش این همه سال زمان برد. 

 

ماجرای فروش اولین کتاب

این نویسنده از ماجرای فروش اولین کتابش می‌گوید: وقتی نوشتنش تمام شد به انتشارات موعود اسلام در قم سپردم تا آن را چاپ کند که بعد حتی گفتند این نوشته نیاز به ویراستاری هم ندارد موقعی که می‌خواستند تیراژ بزنند قرار بود هزار عدد بزنند و من باید پول همان را می‌دادم. یک روز خانه بودم با من تماس گرفتند و گفتند که تعدادی کارتن کتاب دارید که در گاراژ یا ترمینال یا اتوبوسرانی است بیا و تحویل بگیر وقتی تحویل گرفتم دهانم باز مانده بود به جای هزار تیراژ سه هزار زده بودند من هم با انتشارات تماس گرفتم که نمی‌توانم پول ۲هزار تیراژ دیگر را بدهم اصلا کجا بفروشم؟ چه کسی از من سه هزار کتاب می‌خرد؟ 

ناشر می‌گفت که بفروش همان هزار جلد خودت بفرش هرچه از هزار تا فراتر فروختی منفعتش برای ما خواهد بود نیاز نیست خودت پولی به ما اضافه‌تر پرداخت کنی. 

شهریاری انگار به آن روز‌ها رفته بود در حالیکه چشم‌ها و لب‌هایش از خوشحالی می‌درخشید گفت: شاید باورتان نشود من توانستم در مدت بسیار کوتاهی این کتاب را به مردم بفروشم و استقبال از آن کتاب فوق العاده بود و خوشحال بودم که نویسنده کتابی شده‌ام که دوستش دارم، این برایم شد مشوق راه که ادامه دهم اما بخاطر مشغله شغلی‌ام نتوانستم پشت سر هم کتاب بنویسم و مداومت داشته باشد تا اینکه بازنشست شدم. 

این نویسنده از انگیزه خود در مورد درباره دفاع مقدس نوشتن، می‌گوید: من خود رزمنده و جانباز هستم در میدان نبرد بوده‌ام رشادت‌ها دیده‌ام جانبازی‌ها و گم‌گشته‌ها دیده‌ام چشم انتظاری‌ها دیده‌ام و من رسالت خود را در این دیدم که همه را سینه به سینه انتقال دهم و رسالت قلمم را در انتقال دیده‌های دفاع مقدسی‌ام دیدم و تصمیم گرفتم بیشتر نوشته‌هایم در مورد دفاع مقدس باشد و اگر در مورد یک شهید بنویسم از شهری دیگر تاریخچه آن شهر را هم می‌نویسم و قبلا آن را بررسی می‌کنم و یک جور تاریخی و مذهبی است و سعی می‌کنم یک پکیج و بسته‌ای کامل از اطلاعات منطقه‌ای تاریخی و مذهبی به خواننده دهم. 

نویسندگان نیازمند حمایت هستند
شهریاری از دغدغه نویسنده‌ها می‌گوید: دغدغه یک نویسنده امروز حمایت از طرف مردم و مسؤولان است گاهی یک نویسنده نیاز به حمایت معنوی دارد امیدوارم که روزی برسد نویسندگان از طرف مردم و مسؤولان حمایت شوند. دومین دغدغه یک نویسنده دغدغه مالی است که متاسفانه بسیار در بین نویسندگان دیده می‌شود هر کتاب ممکن است بین ۲۰ تا حتی ۱۰۰ میلیون تومان به چاپ برسد. 

آثار مصطفی شهریاری
او در خصوص آثار خود اظهار کرد: کتاب شوق بندگی در مورد شهید اسماعیل روا است، لحظه پرواز در مورد غلامرضا کشتکار است ولی در مورد حماسه مجنون هم هست زیرا دشتستان یکی از نقش‌های اصلی و مهم در دفاع مقدس را داشته است. کتاب دیگری به نام زندانی قصر هست که ۲۰ درصد آن در مورد دفاع مقدس و الباقی آن در خصوص انقلاب اسلامی است و زندان قصر تهران و هم اکنون این شخص در برازجان و قم زندگی می‌کند که از کودکی‌اش تا زمانی که حکم اعدام در زندان حکومت پهلوی گرفت را روایت می‌کند، عبدالله تناور نام اوست و این کتاب در نوبت چاپ است. 

شهریاری می‌گوید: قهرمان قلعه دیدگاه، در مورد شهید غلامرضا کرامت است، بادگیر خونین، یوسف گمگشته شیاکو نیز در مورد یک شهید جاویدالاثر، نیم قرن انتظار در مورد رفتنم به کربلا پس از ۵۰ سال انتظار است، حنظله دفاع مقدس در مورد شهید احمد اسدی است. 

تخریب‌چیان دشتستان
دو جلد کتاب در مورد «نقش تخریب‌چیان دشتستان در دفاع مقدس» نیز نوشتم، بنظرتان چرا این کتاب را نوشتم؟ زیرا می‌گویند دشتستان شهرستان شجاعان تخریب‌چی است.  چون از ۳۰۰ تخریبچی استان بوشهر ۲۵۰ تخریب‌چی از دشتستان بوده است که مهمتر از آن، این است که از بین ۶۴ شهید تخریب‌چی استان بوشهر، ۵۸ شهید آن دشتستانی بوده است، در این کتاب به بررسی این اتفاق پرداخته است. 

او می‌گوید: کتاب «قصه‌های تلخ و شیرین» قصه زندگی یک فرمانده سپاه است. کتاب دهکده ایثار که اکنون روی آن کار می‌کنیم روستایی در استان بوشهر است که در کشور نمونه است، روستایی به نام روستای سربست و تاریخی و دفاع مقدسی است. 

«مسیر ملکوت» کتاب جیبی است. شب‌های کانال زوجی نیز کتاب دیگری است در مورد دو کانال کنار هم که یکی از بچه‌های رزمنده در آن به شهادت رسید. کتاب دیگر به نام نقش دشتستان و دشتی در حماسه ذوالفقاری، ذوالفقاری نام منطقه‌ای در آبادان است که اولین پیروزی دفاع مقدس در آن رخ داده بود و من درباره‌اش نوشتم و…

با خانواده شهدا برای نوشتن کتابم دیدار می‌کردم
این نویسنده از نحوه جمع آوری اطلاعات برای کتاب‌هایش می‌گوید: در مورد جمع آوری اطلاعات در خصوص زندگی نامه‌ها بیشتر خانواده شهدا خود به ما کمک می‌کنند و با آن‌ها دیدار می‌کردم و حتی با حضور در محل شهادت آن‌ها در جبهه اطلاعات کسب می‌کنم. از دوستان و هم رزمانشان نیز کمک می‌گیرم مصاحبه می‌کنم، اداراتی مثل ارشاد یا بنیاد شهید اداره حفظ آثار نیز کمک می‌کنند. 

سختی‌های نویسندگی
او از سختی نوشتن می‌گوید: نوشتن کتاب سخت است اما شیرین است چندین بار پالایش می‌شود چندین بار ممکن است به تهران برود و تا چاپ شود برای نوشتن کتاب باید دقت کرد گاهی برای نوشتن یک کتاب تاریخی در مورد یک روستا بارها به آنجا می‌روم گاهی چندروز در روستا زندگی می‌کنم و تحقیق و تفحص می‌کنیم و این ممکن است سخت باشد اما ناممکن نیست. با افرادی که در مورد آن منطقه نوشته‌اند یا نویسنده هستند و یا تاریخ‌دان هستند مصاحبه می‌کنیم. 

یوسف گم‌گشته شیاکو
شهریاری می‌گوید: نوشتن در مورد وقایع رخ داده سخت است چون تخیلی نیست یک بار در مورد شهیدی نوشتم که پدرش پس از خواندن آن گریه می‌کرد و می‌گفت من پسرم را اینگونه که شما نوشته‌اید نشناخته بودم و حالا پس از این همه سال او را تازه شناختم، در مورد شهید مهدویان است این کتاب همان «یوسف گم‌گشته شیاکو» است. پدرش سنش بالا رفته است اما می‌گوید کتاب را زیر سرم می‌گذارم و می‌خوابم هرگاه دلم برایش تنگ می‌شود چند صفحه از این کتاب را می‌خوانم و دلتنگیم برطرف می‌شود. 

جایگاه نویسنده در جامعه

او در مورد جایگاه نویسنده می‌گوید: عموم مردم نویسنده را به عنوان یک شخصیت خیلی خوب می‌شناسند و بین مردم محبوبیت دارم و حالا اگر این نویسنده قلم خوبی داشته باشد که قطعا بیشتر محبوب می‌شود و اگر بخواهیم آن را بررسی کنیم از نظر ماهوی قرآن به قلم اشاره کرده است و این دیگر ارزش قلم نویسند ده برابر می‌شود زیرا مردم این را می‌بینند و گویی رسالت قلم نویسنده خود گواه آن است وقتی ثبت وقایع برای آیندگان صورت می‌پذیرد رسالت آن تکمیل می‌شود ما نویسندگان مختلفی داریم که نقد‌های اجتماعی می‌کنند و مشکلی از مشکلات مردم را مطرح کرده و گاها حل می‌شود و یا یکی نویسنده وقایع تاریخی یا مذهبی هستند که از گذشته نقل می‌کنند برای آیندگان تا هم عبرت بگیرند و هم قدردان باشند و هم گذشته‌شان را بشناسند و افتخار کنند و بقیه نویسندگان که هرکدام رسالتی برای قلمشان دارند. 

قدرت قلم
شهریاری در حالیکه با تحکم حرف می‌زند انگشتانش را در هم قلاب می‌کند و می‌گوید: قلم می‌تواند حق را ناحق نشان دهد ظلم را حق نشان دهد یا ندای مظلومیت را برگوش مردم برساند یا حتی می‌تواند ظالم را طور دیگر نشان دهد نباید در این موارد قدرت قلم را دست کم گرفت برای همین مردم برای قلم ارزش قائلند. 

درآمد قلم برای یک نویسنده متعهد خوب نیست

او از درآمد نویسندگان می‌گوید: درآمد یک نویسنده متعهد و ارزشی خوب نیست خیلی کم پیش می‌آید که درآمد یک نویسنده‌ خوب، زیاد باشد و اگر نویسنده‌ای بخواهد اقتصادی کار کند از ارزش‌های نویسندگی و اخلاقیات ممکن است بیاید بیرون، ممکن است یک روز خانی به تو بگوید بیا و در مورد شجره من بنویس و پول خوبی هم به تو بدهد اما تو در ازای آن پول نمی‌توانی از ظلم‌هایی که او و خانواده‌اش به مردم کرده‌اند بنویسی زیرا تو از او پول گرفته‌ای تا او را به عنوان خانی خوب معرفی کنی نه اینکه عیب‌هایش را بگویی پس از ارزش‌هایت کم می‌شود. 

حضرت زینب الگوی من بود
او در مورد علاقه‌اش می گوید: من عاشق دفاع مقدس بودم و عاشق انقلاب می‌توانستم در مورد چیز‌های دیگری بنویسم و چه بسا که درآمد بیشتری داشته باشم اما حضرت زینب(س) را الگوی خود قرار دادم که پس از نبرد امام حسین(ع) در کربلا پیام آوری کرد و مردم را نسبت به ظلم آگاه کرد. وظیفه خودم دیدم از دفاع مقدس بنویسم و فقط من نویسنده دفاع مقدس نبودم اما این علاقه شخصی من بود و برایم این مسائل مهم بود. 

سخن پایانی: هرکس می‌خواهد سعادتمند شود، برود و برای شهدا کاری کند. 

پایان خبر/

منبع خبر "خبرگزاری فارس" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.