این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان درباره مسئله کتابخوانی کودکان و نوجوانان و راهکارهایی که برای کتابخوان کردن بچهها وجود دارد، اظهار کرد: برای کتابخوانی راههای مختلفی وجود دارد؛ اما به شرطی که انجام شود. به نظرم بزرگترها باید کتاب بخوانند؛ تا زمانی که بزرگترها کتاب نخوانند، کتابخوانی عادت نمیشود. بچهها را کموبیش میشود کتابخوان کرد؛ ولی اول از همه کتابخوانی باید از خانواده شروع شود و کودک ببیند بزرگترها هم کتاب میخوانند.
او در ادامه مدرسههای را یکی از عوامل مؤثر بر کتابخوانی خواند و گفت: مدرسهها باید بخش ویژهای برای کتابخوانی باز کنند با عنوان ساعت کتابخوانی یا درس کتابخوانی یا هر عنوان دیگری و هفتهای دو سه بار زنگ کتابخواندن داشته باشند که میتواند در کتابخانه مدرسه اتفاق بیفتد و یا سر کلاس درس. در این ساعتها بچهها میتوانند کتابهایی را که میخوانند یا قصههایی را که برایشان خوانده میشود، نقد کنند.
نویسنده «دماغ مترسک»، «دنیا پر از مورچه شده» و «خرگوشک و عروسکش» امانت گرفتن و خواندن کتاب را یکی از راههای کتابخوان کردن عنوان کرد و یادآور شود: باید بچهها را تشویق کنیم عضو کتابخانه شوند. واقعیت این است هزینه خرید کتاب در کنار مشکلات اقتصادی در شرایط الان سخت است؛ بنابراین بچهها و بزرگترها میتوانند عضو کتابخانه باشند. البته برخی از بچهها عضو هستند؛ اما این موضوع بهصورت پراکنده است و در میان همه عمومیت پیدا نکرده است و عمومیتپیداکردن آن میتواند خیلی کمک کند.
مجید راستی ادامه داد: از طرف دیگر میشود اخبار کتاب را هر روز به شکلی منعکس شود. بهادادن به کتاب به هر شکل ممکن مهم است. کتاب باید از طریق فروشگاههای کوچک پراکندهای در سطح شهر، کتابفروشیها و به هر شکل دیگری در دسترس کودکان قرار بگیرد. در کنار همه اینها مسئولان مملکت در رفتار و گفتار و عملکردشان نشان دهند که کتابخوان هستند و ما باور کنیم. همچنین به کسانی که کارهای فرهنگی میکنند، بهای واقعی داده شود و از آنها نترسند.
نویسنده «قصههای علی کوچولو» درباره اینکه بچهها عادت به کتابخوانی را از چه کتابهایی باید شروع کنند، اظهار کرد: با هر کتابی؛ کتابخواندن اینگونه نیست که برویم از فلان کتاب شروع کنیم و یکییکی جلو بیاییم. این موضوع، شکل غلطی را ایجاد میکند. کودک باید بتواند کتاب بخواند و در دسترسش باشد. ما به جایی نرسیدهایم که انتخاب کنیم، آنهایی که کتابخوان هستند خودشان انتخاب میکنند؛ مثلاً از یک نویسنده کتاب خوبی خواندهاند و بعد سراغ کتابهای دیگرش میروند، آنها را پیدا کرده و میخوانند.
او سپس افزود: در کشورمان زمانی که کتاب چاپ میکنیم، عنوان کتاب درشت چاپ میشود و نه نام نویسنده، درحالیکه در کشورهایی که کتابخوانی جزء عادت و فرهنگشان شده، اسم نویسنده را درشت میزنند و بعد عنوان کتاب میآید. ما برای رسیدن به آن مرحله خیلی فاصله داریم؛ بنابراین باید بچهها را تشویق کنیم کتاب بخوانند و شرایط کتابخواندن را هم برایشان فراهم کنیم، بعد آن زمان شاهد رشد و رونق کتاب خواهیم بود.
مجید راستی با بیان اینکه تلویزیون میتواند خیلی به کتابخوانی کمک کند، گفت: البته به شرطی که کار واقعی بکند و شعاری نباشد؛ این همه سریال میبینید که در تلویزیون و رسانههای تصویری ساخته میشود؛ اما چقدر کتابخانه و کتاب در این سریالها دیدهاید؟ همه چیز هست الا کتابخانه. مثلاً میبینید دوربین به سمت خانه شخصی میرود، مجسمه و تابلو و مبلهای گرانقیمت را نشان میدهند؛ اما کتابخانه نیست، گویی افراد مرفه و حتی متوسط با کتاب غریبهاند درحالیکه نباید اینطور باشد. این امر نشاندهنده این است که یک اشکال اساسی وجود دارد. هر سریال خارجی که ببینید به نحوی ردپای کتاب چشمگیر و طبیعی است.
او با بیان اینکه رفتارها بهگونهای شده که انگار نیازی به کتابفروشی و کتابخوانی و کتابدوستی نیست، گفت: چه اشکالی دارد که تلویزیون برنامهای بگذارد و خبر انتشار کتابها را بدهد و بگوید این عنوان کتابها در این هفته چاپ شده؟ یا با نویسنده مصاحبه کنند؟ ما با میوهفروشها بیشتر مصاحبه میکنیم تا آدمهایی که کتابخوان هستند. چرا اخبار با مردم مصاحبه نمیکند که کدام کتابها را خواندهاند و چرا این کتابها را انتخاب کردهاند و چه کتابهایی را به مخاطبان پیشنهاد میدهند؟ اینها از مواردی است که میتوان بهمرور جا انداخت.
این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان خاطرنشان کرد: اگر میخواهید بچهها را به کتابخواندن تشویق کنید، بزرگترها باید به سمت کتاب بروند، زمانی دانشآموزان بهویژه دبیرستانیها از خانه تا مدرسه، چند کتاب بهنحویکه دیده شود، بغل میکردند و میخواستند بگویند کتابخوان و درسخوان هستیم، الان در مترو چند درصد مسافران با گوشی بازی میکنند و چند نفر کتاب دستشان است؟ تلویزیون و رادیو و مطبوعات هرکدام به سهم خود میتوانند قدمی برای کتاب و کتابخوانی بردارند و حتی تابلوهای تبلیغاتی هم باید سهمی داشته باشند و به شکل واقعی به کتاب بها بدهند؛ مثلاً شهرداریها ویترینی داشته باشند که کتابها را برای مخاطبان به نمایش بگذارند. اینها پیشنهادهایی است که من دارم و میتوان بر روی آنها فکر کرد.
۵۷۵۷