رویداد۲۴ نوشت: «انقلاب ِ اول، استبداد را به هم زد و حکومت اسلامی تشکیل شد. امام با حضور آن تفکرات لیبرالی و فکرهایی که معتقد بود با آمریکا باید دوست بود و حساسیت روی آمریکا و شیطان بزرگ نداشتند و طبیعی بود انقلاب آسیب میدید و آمریکا با نام و نشان دیگری بر میگشت و خطر برای انقلاب وجود داشت لذا با تسخیر لانه جاسوسی این خطر عظیم بهطور ریشهای حل و بساط آمریکا از کشورمان برچیده شد.» مهدی کروبی/ ۱۳ آبان ۱۳۶۹
«بدون تردید تسخیر لانه جاسوسی شیطان بزرگ توسط فرزندان امت مسلمان ایران باب تازهای را در مبارزات ضد استعماری ملل تحت ستم گشوده که تاریخ و نسلهای آینده از ثمرات آن بی بهره نخواهند ماند. گرامی داشت سالروز این حرکت قهرمانانه تاکیدی بر استمرار سیاست ضد استعماری نه شرقی و نه غربی، به ویژه نفی ارزشهای ناشی از سلطه امپریالیسم آمریکا و استمرار مبارزه با زورمندان و چپاولگران خواهد بود.» میرحسین موسوی، ۱۲ آبان ۱۳۶۱
اغلب متفکران اروپایی دستکم از قرن هجدهم میلادی میگفتند که آمریکا «سرزمین آینده» است و تمدن و علم اروپایی در ایالات متحده آمریکا به اوج خواهید رسید. در ایران، اما اهمیت این سرزمین نویافته چندان شناخته نشد. نخستین سفیر ایران در ایالات متحده «حاج حسینقلی صدرالسلطنه» معروف به حاجی واشینگتن بود.
زمانی که حکومت قاجار به دلیل بحران مالی تصمیم به تعطیل کردن کردن سفارت خود در واشینگتن گرفت، حاجی واشینگتن در نامهای پیشگویانه و با لحنی آکنده از اندوه خطاب به دولتمردان نوشت: «بنده این مطلب را لابدم [ناگزیرم] بنویسم و هر خیالی هم که میکنید مختارید. محض دولتخواهی عرض میکنم که اگر ملاحظ حرفه میکنید سفارت برلن و وینه و لندن و پاریس را اگر موقوف میکنید بکنید و سفارت ینگۀ دنیا (آمریکا) را موقوف نکنید. من بدم و به کار نمیخورم؟ دیگری را بفرستید. از واشنگتن و سفارت آمریکا صرفنظر نکنید، دوستی با این مملکت را فوز عظیم بشمارید.»
روابط ایران و آمریکا اما همچنان پرماجرا باقی ماند. در دوران مشروطه بسیاری از مبلغان آمریکایی به مشروطهخواهان پیوستند و گاه مانند «هوارد باسکرویل» به شهادت رسیدند. آمریکاییهایی مانند «ساموئل مارتین جردن» آموزش مدرن را به ایران آوردند (خیابان جردن در تهران به نام همین فرد نامگذاری شده است) و در دوران پهلوی آمریکا تبدیل به یکی از شرکای اصلی دولت ایران شد. اما کودتای ۲۸ مرداد و جنگ سرد، همچنین گسترش چپگرایی در ایران و منطقه مناسبات را دگرگون کرد و آمریکا را در برابر مردم و در کنار دولت شاه نشاند.
در نتیجه این تحولات آمریکا پس از انقلاب بدل به دشمنی متافیزیکی شد که در واقع اصلیترین نمود سیاست خارجی حکومت انقلابی است. شاید حاجی واشنگتن خواب چنین تحولاتی را نیز نمیدید و رویای وی مبنی بر فوز عظیم شمردن آمریکا حداقل تا کنون شکستخورده و فوز عظیم به شیطان بزرگ بدل شده است.
نقطه اوج بحرانی شدن رابطه آمریکا و ایران پس از اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام صورت گرفت. چپگرایان و محافظهکاران هر دو در مقطع نخست انقلاب علیه دولت بازرگان متحد شده بودند و او را لیبرال و سازشکار مینامیدند. دیدار بازرگان با «مایکل سالیوان» سفیر وقت آمریکا در ایران و همچنین دیدار ابراهیم یزدی با «سایروس ونس» وزیر امور خارجه وقت آمریکا به اتهام سازشکاری دولت بازرگان دامن زد. اما مهمترین ضربه برای وجهه بازرگان دیدار وی با «زبیگنیو برژینسکی» معاون امنیت ملی آمریکا بود که در سالروز استقلال الجزایر صورت گرفت. به این ترتیب سفارت آمریکا لانه جاسوسی نام گرفت و مهندس بازرگان و یارانش در مظان اتهام جاسوسی قرار گرفتند.
دانشجویان پیرو خط امام تحت تاثیر گفتمان چپ، عبارت «خط» را برای اشاره به گرایش ایدئولوژیک خود برگزیده بودند. داشتن خط مشخص به معنی مشخص کردن موضع ایدئولوژیک بود و کسی که در خط آنها نبود را لیبرال و سازشکار و نهایتا جاسوس مینامیدند. عمده این دانشجویان که بعدها به بزرگان جریان اصلاحات بدل شدند، برای استرداد شاه به ایران تلاش فراوان کردند و وقتی ایالات متحده مجوز ورود شاه به آمریکا برای مداوای بیماری سرطان را صادر کرد، به سفارت آمریکا حمله کردند و بهاین ترتیب بحرانی بهوجود آمد که تا کنون دامنگیر سیاست خارجی ایران است.
این دانشجویان عصر جدیدی از خصومت بینالمللی را در ایران آغاز کردند که بدل به خط قاطع روابط خارجی ایران در دو دوره پیش و پس از انقلاب شد. از آن تاریخ به بعد، ایالات متحده آمریکا «شیطان بزرگ» نام گرفت و در تبلیغات و گفتار رسمی دولتمردان چنین خطاب شد.
تعبیر «شیطان بزرگ» را آیتالله خمینی نخستین بار در آبان ۱۳۵۷ به کار برد. برخی گفتهاند چنین عبارتی بیشتر استعاری است تا دینی. استفاده از استعارههای فرهنگی و مذهبی در عالم سیاست امری رایج است. برای مثال جورج بوش در گفتاری معروف سه کشور ایران، عراق و کره شمالی را «محور شرارت» نامید؛ رونالد ریگان نیز به اتحاد جماهیر شوروی لقب «امپراتوری شر» داده بود. این موارد نشانگر استفاده از چارچوب مفهومی مسیحیت، مبتنی بر نبرد مسیح (خیر) و دجال (شر)، هستند، اما در سطح استعاری مطرح میشوند و دلالت مذهبی و هستیشناختی ندارند.
عباس امانت عبارت «شیطان بزرگ» را واژهای متعلق به فضای تبلیغاتی جنگ سرد میداند و نه واژهای دینی. چرا که لفظ «شیطان» در قرآن اشاره به فرشتهای مطرود دارد که تنها قادر به وسوسه افراد است و قدرتهای عینی و مهیب ندارد. اما معنای عبارت شیطان بزرگ از هرچه ریشه گرفته باشد، در آن مقطع نقشی ایدئولوژیک و دینی یافت و در بافتی دینی معنا پیدا کرد. شیطان خواندن آمریکا در قاموس ادبیات اسلامی، از ناسزاهای جنگ سرد فراتر رفت. این اصطلاح نشانگر اوج «دیگریسازی» بود و گویی در نبردی کیهانی، نیروهای حق علیه قوای باطلی که در جهان چیره شده بودند به کار میافتاد. این دوگانه در سرزمینی ظاهر شد که از روزگار باستان باوری زرتشتی به جنگ ابدی بین خیر و شر را در خود پرورانده بود.
عباس امانت حالات و کنشهای دانشجویان خط امام را با قزلباشهای دولت صفوی مقایسه میکند، همانهایی که تحت تاثیر رهبرشان به لعن و نفرین اهل سنت و عثمانی پرداختند. امانت مینویسد: «لعنت کردن خلفای راشدین و عناصر دینی اهل سنت، ریشه در آسیب پذیری دولت نوپا و شیعه مذهب صفوی داشت؛ دولتی که در مقابل قدرت نظامی امپراتوری عثمانیِ قرون شانزدهم و هفدهم احساس ضعف میکرد. این کار پایگاه اجتماعی دولت صفوی را مستحکم کرد و بدان اجازه داد تا رقبای بالفعل و بالقوه خود را حذف کند. تشیع در بزنگاههای بحرانی، برای تعریف هویت خود بر عواملی تکیه کرده که واجد وحدت اجتماعی، رهبری کاریزماتیک، روایت مظلومیت، و نوعی دیگریِ خارجیِ واقعی یا وهمی باشد. در انقلاب اسلامی، این دیگریِ بیگانه به شکل آمریکای شیطانی ظاهر و برای نهاد روحانیت نوعی مشروعیت تولید کرد.»
دلالت الهیاتی و متافیزیکی «شیطان بزرگ» به گونهای بود که حتی به عرصههای اخلاقی و فرهنگی نیز بسط پیدا کرد. برای مثال هاشمی رفسنجانی در خطبههای نماز جمعه سال ۱۳۶۱ زمانی که میخواهد درباره اسراف و اشرافیت سخن بگوید مطلب خود را چنین بیان میکند: «اعتدال جزو اصول اساسی خط مشی زندگی جامعه اسلامی و انسانهای مسلمان است، سرمایهدارهای دنیا اخوان آمریکا و جریان استکباری سرمایهداری اخوانالشیاطین هستند. اسراف وسیله نابود کردن و فقر و نکبت جامعه است. مسرفین جزو برادران شیاطیناند. آمریکاییها مصداق مُسرف دنیا هستند و بلوک غرب برادران آمریکا هستند، سرمایهدارهای دنیا اخوان آمریکا هستند و این جریان استکباری سرمایهداری به تعبیر قرآن اخوانالشیاطین هستند و شیطان بزرگ را هم که امام مشخص کردند.» این سخنان از زبان فردی بیرون آمد که خود در دهههای بعدی نمادی از اشرافیت شد.
بسیاری از انقلابیون حتی پس از اتمام بحران گروگانگیری نیز اعلام کردند دشمنی و خصومتشان با آمریکا تمام نخواهد شد و تا آخر علیه این کشور جنگ خواهند کرد. برای مثال سخنان بهزاد نبوی سخنگوی دولتهای بنیصدر و رجایی چنین است: «روابط ایران و آمریکا به دنبال انقلاب اسلامی خصمانه شده و آمریکا نمیتواند آن را تحمیل کند و با رفتن گروگانها روابط خصمانه آمریکا با ما پایان نخواهد گرفت. ما هیچ رابطه سیاسی و اقتصادی با دولت جهانخوار آمریکا نخواهیم داشت.»
اما در این زمینه سخنان سیدمحمد خاتمی بسیار تندتر و روشنتر از امثال نبوی بود. خاتمی پس از اتمام بحران گروگانگیری با بیانی روشن و سازشناپذیر، آمریکاستیزی را «هویت» انقلاب ایران اعلام کرد و در سرمقاله کیهان نوشت: «مبارزه با آمریکای جهانخوار، با اشغال لانه جاسوسی و مرکز توطئه آمریکا در ایران آغاز نشد و ختم این ماجرا به معنی پایان درگیری با آمریکا نیست بلکه ماهیت انقلاب اسلامی بالضروره ایران را به میدان مبارزهای بی امان و آشتی ناپذیر با هر نیروی تجاوزگر و توسعه طلب و بخصوص آمریکا به عنوان شیطان بزرگ کشانده است.»
خاتمی که در آن مقطع علیه مهندس بازرگان و ملیگرایان مینوشت و فعالیت میکرد، تلاش بسیاری انجام داد تا این دشمنی با آمریکا را به اروپا نیز بسط داده و رابطه با اروپا را نیز از مصادیق «خیانت و سازشکاری» قرار دهد. او در سرمقالهای نوشت: «کشورهای اروپایی و غربی مجبورند. یعنی سیاستهایشان تابعی ازسیاست کلی شیطان بزرگ، آمریکا است؛ بنابراین باید متوجه این نکته باشیم که دشمن اصلی ما آمریکا است و شگردها وشیوههایی که آمریکا تاکنون به کاربرده است برهیچ فردعادی وعامی نیزپوشیده نمانده است، ولی عجب که بسیاری ازسیاست مردان وفاداربه جهموری اسلامی ایران یا جریانهای مدعی وفاداری به جمهوری اسلامی نیزازاین خطرات و از این شگردها آگاهی ندارند یا چنان مشغول خویش هستند که مجال اندیشیدن به این خطرات را ندارد.»
برخی درباره مقاطع درخشان رابطه ایران و ایالات متحده اینگونه میگویند که این بزنگاهها همواره با مداخله و کارشکنی روسیه مختل شده است. آمریکاییها نخستین ملتی بودند که آموزش رایگان و مدرن به ایران آوردند. «هوارد باسکرویل» یک معلم آمریکایی بود که در مدرسه مموریال تبریز به تدریس تاریخ اروپا بهویژه تاریخ انقلاب فرانسه میپرداخت.
او پس از محاصره تبریز به دست نیروهای روسیه تزاری و اوباش طرفدار محمدعلی شاه قاجار به لشکر ستارخان پیوست و «فوج نجات» پیوست و همراه با ایرانیان علیه استبداد مبارزه کرد. وظیفه «فوج نجات» شکستن محاصره تبریز و نجات مردم از گرسنگی بود.
باسکرویل فرماندهی سیصد نفر از مشروطه خواهان را در این قیام برعهده داشت. زمانی که از او خواسته شد به علت ملیت متفاوتش از صف مشروطه خواهان جدا شود چنین گفت: «تنها فرق من با این مردم زادگاهم است. این فرق بزرگی نیست.» باسکرویل در ۳۰ فروردین ۱۲۸۸ خورشیدی در محله شامغازان تبریز به دست نیروهای طرفدار محمدعلی شاه و زمانی که تنها ۲۴ سال سن داشت به شهادت رسید. مشروطه خواهان تشییع پیکر باسکرویل را با شکوه کمنظیری برگزار کردند و ستارخان اسلحه وی را با ثبت نام و تاریخ شهادتش در پرچم ایران پیچید و برای خانوادهاش در امریکا ارسال کرد. لازم به ذکر است که مشروطهخواهان در این مقطع بیشتر با روسیه میجنگیدند تا محمدعلی شاه.
پس از انقلاب مشروطه نیز که سر و سامان دادن به نظام مالی کشور از مهمترین و دشوارترین کارهای ممکن بود، مشروطهخواهان از دولت آمریکا درخواست ارسال یک هیات مستشار مالی را کردند و دولت آمریکا مورگان شوستر را برای این کار خطیر به ایران فرستاد. شوستر که پیشتر گمرک کوبا را سر و سامان داده بود، در سال ۱۹۱۱ به ایران آمد.
شوستر بر خلاف پیشبینیها، در کار خود جدیتی انعطافناپذیر نشان داد و در مبارزه با بینظمی و فساد به راستی تلاش کرد. جدیت و فسادناپذیری شوستر باعث ایجاد دشمنیها و خصومتهای درباریان رانتخوار و دولتمردان روس از او شد. قاجاریه برای وامهایی که از دولتهای بیگانه میگرفت، امتیازهای فراوانی به آنها میداد و بیشترین امتیاز را نیز به روسیه داده بود. اصلاحات مالی به ضرر منافع روسیه در ایران بود و به همین دلیل دولت تزار در کمال وقاحت و دریدگی خواستار اخراج شوستر از ایران شد و اولتیماتومی نظامی به دولت ایران داد.
بسیاری از دولتمردان، مشروطه خواهان و علمایی مانند «آخوند خراسانی» با تمام وجود علیه این اولتیماتوم ایستادند، ولی در نهایت «ابوالحسن ناصرالملک» نخست وزیر وقت ایران به خواسته روسها تن داد و شوستر را از کشور اخراج کرد. جالب اینجاست که ارتش روسیه با وجود اخراج شوستر به ایران حمله کرد و بسیاری از آزادیخواهان را به چوبه دار سپرد. در سالهای بعد نیز روسیه همواره تلاش کرد رابطه ایران و ایالات متحده را مخدوش کند که تا حد زیادی هم موفق شد.