به گزارش «مبلغ»-هفته گذشته با انتشار دفترچه راهنمای انتخاب رشته آزمون کارشناسی ارشد ناپیوسته سال ۱۴۰۲ در سایت رسمی سازمان سنجش مشخص شد که دانشگاه صنعتی امیرکبیر (پلی تکنیک تهران) در رشته فلسفه علم (کد رشته ۱۲۱۸) دانشجو نمیگیرد و در این رشته ظرفیت پذیرش ندارد، این درحالی است که گروه فلسفه علم این دانشگاه از حدود ۱۵ سال پیش تاسیس شده و هر سال در این رشته و در مقطع کارشناسی ارشد دانشجو پذیرفته است. نکته عجیب آنکه اساتید و اعضای هیات علمی گروه فلسفه علم دانشگاه امیرکبیر از این حذف اطلاعی نداشتند و خودشان هم از طریق دفترچه از آن آگاه شدند. مصطفی مهاجری، عضو هیات علمی گروه فلسفه علم این دانشگاه در واکنش به این خبر نامهای خطاب به رییس دانشکده نوشت که در شبکههای اجتماعی هم بازتاب یافت. نامه پاسخ رییس دانشکده، هیچ توضیحی درباره این حذف و نحوه تصمیمگیری درباره آن ارایه نمیکرد. این امر به واکنش جمعی از استادان و پژوهشگران فلسفه و انتشار نامهای عمومی در فضای عمومی منجر شد که در ستون کنار صفحه، متن آن را میخوانید. حذف ظرفیت رشته فلسفه علم از دانشگاه پلیتکنیک باتوجه به پیشینه آن در ایران یک بحث است، نحوه این حذف یعنی بدون اطلاع اعضای هیات علمی، بحثی دیگر. در گفتوگوی حاضر با مصطفی مهاجری کوشیدیم به هر دو جنبه بپردازیم.
در ابتدا بفرمایید ماجرای حذف رشته فلسفه علم از دانشگاه پلی تکنیک چیست؟
تا آنجا که من مطلع هستم و من فقط به عنوانِ عضوی از اعضای گروهِ فلسفه علم (که عنوانِ اداری آن «گروه مطالعاتِ علم و فناوری» است) در دانشکده مدیریت علم و فناوری میتوانم درباره موضوع نظرِ بدهم، ماجرا فعلا فقط حذفِ پذیرش دانشجو در برنامه کارشناسی ارشد فلسفه علم در سالِ تحصیلی آینده است. درباره اینکه چه چیزی موجب شده چنین تصمیمی گرفته شود اگر بخواهم با احتیاط نظر بدهم باید بگویم نمیدانم و برای من هم مایه تعجب است: من علیرغم اینکه سه سال است در گروه فلسفه علم هستم و در همه جلسات گروه و جلساتِ شورای دانشکده شرکت کردهام، از این طریق از موضوعِ حذف ظرفیتِ ورودی کارشناسی ارشد گروه فلسفه علم مطلع شدم که دانشجویانی با من تماس گرفتند و از من توضیح خواستند که چرا دانشگاه صنعتی امیرکبیر امسال در رشته فلسفه علم دانشجو نمیگیرد. من از همکاران گروه و بعضی از همکاران در دانشکده و دانشگاه درباره روند تصمیمگیری درباره این موضوع پرس و جوهایی کردم که نتیجه آنها این بود که کسی از اعضای گروه از پیش از موضوع اطلاع نداشته و تصمیمگیری درباره این موضوع علیالظاهر از نظرِ اداری در حوزه اختیاراتِ رییس دانشکده بوده است.
سابقه گروه فلسفه علم دانشگاه پلی تکنیک چیست؟
درباره این موضوع من فقط میتوانم براساسِ شنیدهها و مشاهداتِ شخصی بیرونی به عنوانِ کسی که در آن سالها دانشجو بوده است و شکلگیری و تغییر و تحول گروههای فلسفه و فلسفه علم را دنبال میکرده چیزهایی بگویم: در ابتدا، در حدود ۱۵ سال پیش، گروههای مستقلی در دانشگاه امیرکبیر تشکیل شده بودند که از جمله آنها گروه فلسفه علم و گروه مدیریتِ کسب و کار بود. ظاهرا پس از دورهای دانشگاه تصمیم میگیرد این گروهها را ذیلِ دانشکدهها و پردیسهایی ساماندهی کند و دانشکدهای بین رشتهای به نام دانشکده «مدیریت، علم و فناوری» شکل میگیرد. میتوان حدس زد که کلمه «علم» در این عنوان قرار است به نحوی «فلسفه علم» را نمایندگی کند. البته کنارِ هم قرار گرفتنِ گروهِ فلسفه علم و گروه مدیریت حداقل برای من چندان غریب نبود: حدود ۱۰ سال پیش در هلند در دانشگاه صنعتی آیندهون (Eindhoven) و در گروهِ اخلاق و فلسفه علم و تکنولوژی آنها محققِ مهمان بودم و این گروه هم در دانشکدهای قرار داشت که یکی دیگر از گروههای آن گروهی با عنوانِ گروه «نوآوری» بود که شباهتهایی با گروههای مدیریت ما یا گروههایی در دانشکدههای صنایع ما داشت (گروه دیگرِ این دانشکده گروهِ روانشناسی بود). حداقل در دو دانشگاهِ صنعتی مهمِ دیگرِ هلند، دانشگاه دلفت (Delft) و دانشگاهِ توینته (Twente) هم که در قلبِ یک توافقِ سهجانبه با دانشگاه آیندهون همکاری میکردند ساختارِ دانشکدهای مشابهی وجود داشت؛ یعنی در آنها هم گروهِ اخلاق و فلسفه علم و فناوری در کنارِ گروهی مشابهِ گروهِ مدیریت قرار گرفته بود.
یعنی بر همین مبنا گروه فلسفه علم ذیلِ دانشکده مدیریت قرار گرفت؟
تا جایی که من میدانم، چند برنامه مختلف کنار هم قرار گرفتند و یک دانشکده بین رشتهای تاسیس شد، نه اینکه گروه فلسفه علم ذیل دانشکده مدیریت قرار بگیرد.
پس تصمیمگیریها راجع به گروه فلسفه علم ذیل گروه مدیریت نبود. درست است؟
خیر، احتمالا اینطور بوده یا میتوان انتظار داشت اینطور بوده باشد که سه گروه فلسفه علم، مدیریت کسب و کار و آیندهپژوهی (و در دورهای هم گروهِ طراحی صنعتی) در کنارِ هم یک دانشکده را تشکیل میدادند. تصمیماتِ مربوط به هر رشتهای در گروهِ مربوط اخذ میشده و هماهنگی سطح بالاتری هم توسط رییس دانشکده بینِ گروهها صورت میگرفته.
سابقه همکاری شما با گروه فلسفه علم دانشگاه امیرکبیر چیست؟
همکاری من از مهر ماه ۱۳۹۹ آغاز شد و تا الان سه سال است که در این گروه تدریس میکنم. البته به علت ماهیت بین رشتهای این دانشکده، از روز اول از ما خواسته شد در برنامههای آموزشی دیگر گروهها نیز مشارکت کنیم و من برای گروهِ مدیریتِ کسب و کار هم درسهایی ارایه کردهام: در برنامه مدیریتِ کسب و کار یا MBA «اخلاقِ کسب و کار» درس میدهم.
این گروه در چه مقطعی هست و مشخصا به چه رشتهای اختصاص دارد؟
تنها برنامه آموزشی که گروهِ ما ارایه میکند برنامه کارشناسی ارشدِ فلسفه علم است که البته باتوجه به تعداد اعضای هیات علمی این چندان هم عجیب نیست.
استقبال از این گروه به چه صورت بود؟
این را در شرایطِ ما احتمالا باید با نگاه به تعداد شرکتکنندگان در کنکور کارشناسی ارشد فلسفه علم تشخیص داد: کلِ ظرفیتِ پذیرش در رشته فلسفه علم در دو یا سه دانشگاه دولتی، اگر اشتباه نکنم باید چیزی در حدود ۳۰ تا ۴۰ نفر باشد و حدس من این است که تعدادِ شرکتکنندگان در کنکور کارشناسی ارشدِ فلسفه علم احتمالا بیش از هزار نفر است. در بینِ دانشجویانِ پذیرفته شده هم همیشه حداقل تعدادی دانشجوی بسیار با استعداد و علاقهمند هست و در این سه سالی که من در دانشکده بودهام تعداد این دانشجویان نیز رو به رشد بوده است.
تعداد دانشجویان هر دوره چند تا هست؟
معمولا سالی ۱۰ تا ۱۵ ورودی داریم. در رشته فلسفه علم، دانشجویان با سوابق تحصیلی متفاوتی امکان شرکت دارند. متقاضی برای این رشته زیاد است و ظرفیت پذیرش در مقایسه با رشتههای دیگر کم است. بنابراین اگر ظرفیت یک دانشگاه مثل امیرکبیر صفر شود، تاثیر زیادی میگذارد و برای دانشجویانی که زمان زیادی برای کنکور درس خواندهاند، ضربه بزرگی است.
معمولا یکی از توجیهات برای تعطیل گروههای علمی از این دست، عدم توجیه اقتصادی آنهاست، یعنی فارغالتحصیلان این رشتهها، کار و بار مشخصی ندارند. نظر شما در این باره چیست؟
اینکه دانشگاه را جایی ببینیم که کسانی در آن مهارتهایی میآموزند تا بعد آن مهارت را در بازار کار «بفروشند» شاید تا اندازهای درباره دانشگاه درست باشد اما فقط تا اندازهای درست است و اتفاقا ماهیت یا کارکردِ اصلی دانشگاه را نادیده میگیرد. دانشکدههای دانشگاه، حتی دانشکدههای فنی در دانشگاههای اصطلاحا «صنعتی»، موسساتی مانندِ آموزشگاهِ خیاطی و نجاری نیستند. دانشگاه نهادی عمومی است که کسانی، استاد، محقق و دانشجو و…، در آن در فعالیتی همکارانه مشارکت میکنند که هدفِ آن شناختِ جهان یا بخشهایی از جهان یا فهمِ ساز و کارِ جهان یا بخشهایی از آن است؛ به عبارتِ دیگر، یا با تکیه بر مفروضاتی دیگر، میتوانیم بگوییم هدف از فعالیتهای همکارانهای که در دانشگاه صورت میگیرد کمک به شکل دادن به چهارچوبهای مفهومی دقیق و گفتمان یا گفتمانهایی عقلانی است که ساز و کار جهان یا ساز و کارِ بخشهایی از جهان را برای ما فهمپذیر میکند یا به ما اجازه میدهد مفهوم یا مفاهیمی از خیرِ عمومی را صورتبندی کنیم. وقتی درباره رشته فلسفه حرف میزنیم، بهتر است به این کارکردهای دانشگاه فکر کنیم، نه به اینکه دانشآموخته فلسفه دقیقا در چه شغلی میتواند استخدام شود. البته این هم قابلِ تحقیق است که ببینیم فارغالتحصیلان رشتههای مختلف مثلا ۱۰ سال بعد از فارغالتحصیلی به صورتِ میانگین چقدر درآمد دارند و فارغالتحصیلان کدام رشته درآمد بالاتری دارند. چنین تحقیقی شاید در یک اقتصادِ آزاد، سالم و رقابتی بتواند تقریبی از فایده یک رشته برای ما به دست بدهد. اگر درست خاطرم باشد چند سال پیش در حلقههایی بینِ فلاسفه گزارشی دست به دست میشد که در رسانههای عمومی منتشر شده بود و چیزی شبیه به این را در بازار کارِ ایالاتمتحده بررسی کرده بود و از قضا آنطور که در آن گزارش آمده بود فارغالتحصیلانِ فلسفه (کسانی که در دوره کارشناسی گرایش اصلیشان فلسفه بود) بینِ پردرآمدترین فارغالتحصیلانِ دانشگاه بودند -که البته این ممکن است به این دلیل بوده باشد که این دانشجویان در نظام آموزشی ایالاتمتحده معمولا شانس بیشتری برای ورود به رشته حقوق و حرفه وکالت دارند و شاغلانِ این حرفه به نسبت درآمدِ بالایی دارند.
پیامد حذف این رشته از نظام دانشگاهی چیست یا به عبارت دیگر ضرورت وجود رشتهای مثل فلسفه علم در چیست؟
این سوال، سوالِ مهمی است و باید به آن پاسخ داده شود اما برای اینکه نقد و اعتراضِ ما معتبر باشد لازم نیست به آن پاسخ بدهیم. نقدِ ما این است که برای اینکه درباره سرنوشتِ یک رشته تصمیم بگیریم باید ابتدا به سوالهایی از این دست پاسخ داده شود. تصمیمگیری درباره شروع یا حذف یک رشته باید در روالی معقول و سنجیده صورت بگیرد و این روال احتمالا چیزی شبیه به این است که جمعی از متخصصین آن رشته و رشتههای مرتبط دیگر بررسی کنند که اصلا از ابتدا چرا این رشته ایجاد شده است، هدف از ایجاد رشته چه بوده و چه روندی برای رشدِ آن پیشبینی شده است، احیانا چرا آن هدف یا روند محقق نشده است، حذف رشته چه پیامدهایی دارد و چه کسانی را متضرر میکند و غیره. باید به سوالهایی از این دست پاسخ داده شود و بعد جمعبندی شود که به این یا آن دلیل میخواهیم این یا آن رشته را حذف کنیم یا این یا آن تغییر را در آن ایجاد کنیم. به علاوه تصمیمی مثلِ حذف یک رشته را باید از مدتی قبل (مثلا یک یا دو سال قبل) به داوطلبانِ ورود به رشته اعلام کرد و دانشگاه باید رسما اعلام کند که ما به این یا آن دلیل تصمیم گرفتهایم فقط تا دو سالِ دیگر این برنامه را ادامه بدهیم. اتفاقی که در حذف ظرفیت پذیرش دانشجو در دانشگاه امیرکبیر رخ داده این است که حذف پذیرش دانشجو در رشته فلسفه علم تا آنجا که من اطلاع دارم نتیجه چنین روندی نبوده بلکه خارج از روال و توسط فردی که صلاحیتِ تصمیمگیری درباره موضوع را نداشته است صورت گرفته و به صورتِ پنهانی به اجرا گذاشته شده است. اعتراضِ ما در درجه اول به این شیوه تصمیمگیری است وگرنه این کاملا قابلِ درک است که برخی دانشگاهها برخی رشتههای دانشگاهی را داشته باشند و برخی رشتههای دانشگاهی را نداشته باشند و نیز برنامههای آموزشی خود را بازبینی کنند و تغییراتی در آنها ایجاد کنند.
به طور مشخص و با توجه به اینکه استاد فلسفه علم هستید، در مورد فلسفه علم چه میتوان گفت؟ یعنی اگر کسی به شما بگوید ضرورت فلسفه علم در چیست، چه پاسخی به او میدهید؟
همه دیسیپلینهای علمی و دانشگاهی به بعضی سوالهایی که برای ما مهم هستند پاسخ میدهند یا تلاش میکنند پاسخ بدهند و چه بسا به حل برخی مسائلی که ما با آنها مواجه هستیم کمک کنند.
آن مسائل مشخصا در مورد فلسفه علم کدامند؟
سوالهایی مبنایی درباره علم وجود دارد که فلسفه علم میکوشد به آنها پاسخ بدهد: سوالهایی معرفت شناختی مثلِ اینکه به واسطه چه چیزی و در چه شرایطی پذیرشِ نظریههای علمی موجه است؛ سوالهایی هستی شناختی مثلِ اینکه هویاتِ نظری مفروض در نظریههای علمی چه شأن هستیشناختیای دارند؛ یا سوالهایی مثلِ اینکه آیا، یا به چه نحو و تا چه حد علم یا محتوای نظریههای علمی، از قضاوتهای دانشمندان اثر میپذیرد و در چه شرایطی این اثرپذیری، اگر رخ میدهد و در حدی که رخ میدهد، اعتبارِ علم را خدشهدار میکند؛ یا سوالهایی مثلِ اینکه به واسطه چه چیزی، در چه موضوعاتی و در چه شرایطی میتوان در سیاستگذاری عمومی برای نظرِ متخصصان علمی شأن ویژهای قائل شد. اینها نمونهای از سوالهایی هستند که فیلسوفانِ علم میکوشند به آنها پاسخ بدهند.
دستاورد فلسفه علم در این چند دههای که از تاسیس گروههای فلسفه علم در دانشگاههای ایران میگذرد، چیست؟
اگر بخواهم به سبک فلاسفه به این سوالِ پاسخ بدهم باید بگویم ابتدا باید از سوال رفعِ ابهام کرد و مشخص کرد چه نوع دستاوردی مورد نظر است و باید درباره این صحبت کنیم که اساسا چه انتظاری از گروههای فلسفه و فلسفه علم انتظارِ معقولی است. طبعا این گروهها این امکان را فراهم کردهاند که تعدادی از متخصصین فلسفه در حد توان و در حد امکاناتی که داشتهاند در تحقیق و پژوهش درباره سوالهای فلسفی ناظر بر علم مشارکت کنند و دانشجویانی را نیز در این حوزه پرورش دادهاند. انتظارِ معقول از این گروهها این است که توانسته باشند به نحوی ارتباط ما را با جامعه علمی مربوط برقرار کنند: از طرفی، مسائل و اهمیتِ آنها و نیز نظریهها و یافتههای جامعه علمی مربوط را به زبانِ اهل فکر و فرهنگ در فضای عمومی جامعه خودمان توضیح بدهند و از طرفِ دیگر زمینه مشارکت ما را در فعالیتهای علمی جاری یا در شکل دادن به مسائلی که در جامعه علمی مربوط مهم تلقی میشوند فراهم کنند. بعد از اینکه مشخص کردیم که چه انتظاری از این گروهها انتظارِ معقولی است میتوانیم شاخصهایی تعریف کنیم و بررسی کنیم تا چه حد این انتظارات محقق شده است و اگر محقق نشده به چه دلیل محقق نشده است: مثلا تعدادِ و کیفیتِ مقالاتِ منتشر شده در مجلاتِ علمی معتبر را بررسی کنیم، موفقیتِ حرفهای فارغالتحصیلان رشته را بسنجیم، تعداد و کیفیتِ کتابهایی که در این سالها به زبانِ فارسی درباره موضوعات مربوط به فلسفه علم منتشر شده است را بررسی کنیم و چیزهایی از این دست.
به نظر شما آسیب این شکل حذف رشته فلسفه علم از دانشگاه چیست؟
این شکل از حذفِ رشتهای جا افتاده در دانشگاه به اعتبارِ دانشگاه و به اعتبارِ نهاد علم آسیب میزند. یک شرطِ اساسی برای اینکه دانشگاه و نهادِ علم بتواند کارکرد اصلی، یا یکی از کارکردهای اصلی خود را در جامعه حفظ کند این است که اعتبارِ این نهاد حفظ شود و در مجموع قابلِ اعتماد باشد. وقتی تصمیمهای مهمِ در خودِ دانشگاه دلخواهانه و سلیقهای اخذ میشود چرا باید مردم و سیاستمداران در تعیین سیاستها و تصمیمهای مهمشان به دانشگاهیان مراجعه کنند و نظرِ آنها جدی بگیرند؟