ماجرای چشمه خشکی که از خجالت عباس جوشید

خبرگزاری فارس شنبه 07 مرداد 1402 - 14:59

خبرگزاری فارس چهارمحال و بختیاری، نرجس سادات موسوی| شب از نیمه گذشته و جمعیت یکی یکی اضافه می‌شد، با اینکه همه موکب‌ها آتش روشن کرده‌ بودند و چایشان به راه بود اما خنکای آب توی صورت می‌خورد و لرز به جان آدم می‌انداخت.

من ترک نیستم ولی در آن شرایط دلم می‌خواست ترک بودم، مداحان چنان با سوز روضه می‌خواندند که بی‌وقفه اشک می‌ریختم با اینکه چیزی نمی‌فهمیدم. انگار هر چه مصیبت بود توی نوای ترکی ریخته بودند، همه یک‌صدا زجه می‌زدند و مویه می‌کردند.

مگر یک نوزاد چند قطره آب می‌خورد؟

 صدای گریه‌های بی‌رمق کودکان از درون خیمه‌ها خون به جگر عمو کرده بود، عباس(ع) تحمل نداشت جگرگوشه‌های برادر را بی‌تاب ببیند از مادرش ام‌البنین خوب یاد گرفته بود که باید جانش را برای حسین و فرزندانش بگذارد، گریه‌های رقیه و علی‌اصغر خنجر به قلبش می‌کشید. لب‌های همه ترک خورده اما قلب‌ها بیشتر، قلب‌هایی که به شوق آمده بودند اما نامهربانی را به چشم دل دیدند، مگر می‌شود لب‌های ترک‌خورده نوزادی را ببینی و آرام باشی، مگر یک نوزاد چند قطره آب می‌خورد؟

جان که پیش‌کش اباعبدالله و فرزندانش است، حضرت عباس مگر جز برای فداشدن، همراه برادر شده است؟ تنها شخصی که روز عاشورا با اهل حرم وداع نکرد حضرت عباس بود، چون برای جنگ نرفت رفته بود تا برای اهل حرم آب بیاورد اما آب هم در آن لحظه شرمنده عباس شد، این بار آب هم از خجالت آب شد، علقمه موج شد.

چشمه‌ای که با نام حضرت عباس(ع) جوشید

حضرت عباس آن لحظه کنار نهر علقمه حتی به خوردن آب هم فکر نکرد و این‌ گونه آب را تا به امروز شرمنده خود کرد طوری که هر جا آب نام عباس را بشنود جاری می‌شود که شاید در دور دست تشنه‌ای را به یاد عباس سیراب کند همان طور که سال‌ها پیش به نام و یاد عباس چشمه‌ای جوشید. چشمه‌ای که خشک شده بود مردم شهر همه مستاصل شده بودند. چشمه خشک شده بود و زمین‌های کشاورزی تشنه مانده بودند. مردم شهر برای استمداد از حضرت عباس دو سه علم شهر را تا سرچشمه می‌برند و روضه عباس می‌خوانند؛ روضه لب تشنه کربلا را می‌خوانند و همان جا آب از دل چشمه بیرون می‌زند تا این بار دیگر شرمنده محبان علمدار کربلا نشود از همان سال تا به امروز مردم هر ساله در شب عاشورا کنار چشمه گرداب بن جمع می‌شوند و علم‌ها را برای تبرک داخل چشمه می‌زنند تا چشمه باز هم بجوشد.

تا ۵۰ سال گذشته فقط سه علم در خانه سه تن از سادات شهر بود و هر ساله به رسم تبرک به سمت چشمه برده می‌شد اما هر ساله به تعداد این علم‌ها اضافه می‌شود و شب عاشورا پیر و جوان علم به دست با علم‌هایی در ابعاد و اشکال مختلف به سمت چشمه حرکت می‌کنند.

نیمه شب بود اما مردم خواب به چشم نداشتند. داغی بزرگ روی سینه‌ها بود که فقط با روضه کمی آرام می‌شد دیگ‌های نذری کنار چشمه به راه بود.

یکی از مسن‌ترهای جمع که روزگار دست و صورتش را خط انداخته بود و پر چین و چروک کرده بود با چشم‌هایی که کاسه خون شده بود به طرفم آمد و لیوانی چای دستم داد، تشکر کردم.

و جواب گرفتم ابالفضل نوکری اولان.

ما وقتی از عالم و آدم می‌بریم و کاری از دست کسی برنمی‌آید و سختی‌هایمان به اوج خودش می‌رسد، وقتی مریضمان بدحال می‌شود، به «ابالفضلین اَلَرِنَه» متوسل می‌شویم و همان موقع گره‌ها باز می‌شود انگار که اصلا گره‌ای نبوده است.

ما همه نوکر ابوالفضلیم

ما نسل به نسل عشق ابالفضل را از پدرانمان یاد گرفته‌ایم، بچه‌هایمان که به دنیا می‌آیند اول از همه اسم ابالفضل را در گوششان زمزمه می‌کنیم و هر که هم می‌خواهد تبریک بگوید، می‌گوید ابالفضل نوکری اولان، یعنی الهی که فرزندت نوکر ابالفضل شود.

همه ما نوکر ابالفضلیم، همیشه هم شب عاشورا برای تجدید بیعت با علمدار کربلا و برای خونخواهی اباعبدالله جمع می‌شویم.

نزدیک اذان صبح بود چشم‌های همه کاسه خون شده بود و زجه‌ها به ناله تبدیل شده بود. بعد از برپایی نماز جماعت یکی یکی علم‌ها را بلند می‌کردند و سر علم را سه بار یاحسین‌گویان داخل آب چشمه می‎‌زدند.

علم برایشان احترام خاصی داشت. با نهایت ادب علم‌ها را بلند می‌کردند یکی از اهالی می‌گفت: اگر سر علمی زمین بخورد نشانه این است که صاحب علم نتوانسته خوب علمداری کند و باید قربانی کند تا اگر گناهی کرده یا بلایی هست دفع شود.

مراسم گِل‌زنی

بعد از آن نوبت مراسم دیگری بود. ماشین‌هایی خاک آورده بودند. چند نفری وضو گرفتند و خاک‌ها را با گلاب مخلوط کردند افراد یکی یکی جلو می‌رفتند و با گریه گل‌ها را به سر و صورت و لباس خود می‌زدند. سوز نوای مداحی ترکی بلند بود. انگار همه خاک بر سرشان شده بود. خاک دو عالم روی سر همه شده بود که بی‌حسین و بی‌عباس شده بودند. خانه خراب شده بودند.

اصلا مهم نبود دکتر است یا مهندس یا کارگر ساده و شکسته، همه سر و رو و لباس خود را گِل می‎زدند برخی هم تمام قد داخل گل غلت می‌زدند و ارادت خود را به اباعبدلله نشان می‌دادند. می‌گویند خاک سرد است. اما این داغ هنوز پس از ۱۳۸۴ سال سرد نشده است. بلکه داغ‌تر و داغ‌تر هم شده است. پدرش ابوتراب بود و مادرش مادر آب و حالا مردم شهر با خاک و آب عجین شدند تا با غم حضرت زهرا و امیرالمومنین هم‌نوا شوند.

مردم ۲ دسته شدند دسته گل‌زنان و دسته علمداران و هر ۲ به سمت شهر به راه افتادند.

محل تجمع مقابل خانه یکی از سادات شهر بود که مردم هنوز پس از فوت او ارادت قلبی زیادی داشتند و برای عرض تسلیت به سادات و گرفتن حاجت در آن محل تجمع می‌کردند.

سید محمد از ابتدای جوانی‌اش زندگی‌اش را به اهل بیت گره زده و روضه‌خوان محل بوده است.

ما گل‌زنان آمدیم آقا سلام علیک

یک نوا می‌خواندند: سینه زنان آمدیم، آقا سلامٌ علیک، چشم گریان آمدیم، آقا سلامً علیک، از راه دور آمدیم، آقا سلامً علیک، بهره حاجت آمدیم، آقا سلامً علیک، برسر زنان آمدیم، آقا سلامً علیک، ما گل زنان آمدیم، آقا سلامً علیک...

هر لحظه بر جمعیت اضافه می‌شد و همه بر سر می‌کوبیدند و هم‌خوانی می‌کردند بساط روضه چند هزار نفری برپا بود یکی از نوادگان سید محمد مرتضوی می‌خواند با سوز و به زبان ترکی می‌خواند...

خانه سید انگار موکب خاصی بود زنان خانه دیگ‌های حلیم را هم می‌زدند و در ظرف‌های کوچک به دست عزاداران می‌دادند.

عزاداری ترک‌ها، داغ این مصیب را صدچندان می‌کند. ظهر عاشورا خودش ماتم دارد با این عزاداری و واویلا گفتن ترک‌ها خون به جگرت می‌کند. خدا به داد دل زینب کبری برسد که این همه داغ را به چشم دید و عین کوه صبور ماند...

هیئت‌ها بعد از عزاداری مقابل خانه سادات یکی یکی راهی محلات شهر می‌شوند و در غم این مصیبت به سر و سینه می‌زنند تا شاید سر سوزنی از این مصیبت را درک کنند.

پایان پیام/ ۶۸۰۳۵

منبع خبر "خبرگزاری فارس" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.