فرهیختگان نوشت: دیگر حرف تازهای نیست گفتن از اینکه سریالسازی تلویزیون حال و روز خوشی ندارد. اسباب چنین وضعیتی هم هرچه باشد واضح است که آنچه میبینیم حاصل یک گعده تولید سریال در تلویزیون است. نامها تکرار میشوند و بخش مهمی از جریان سینمایی کشور، کمتر فرصتی برای ساخت سریال تلویزیونی خواهند یافت. اینکه شرایط تولید سریال سخت شده فقط هم برای امروز روزهای کرونا نیست؛ از چهار، پنج سال پیش، هر آنکسی که دلسوز رسانه ملی بوده است بارها نسبت به افت کیفیت آثار نمایشی تلویزیون هشدار داده بود.
اما حالا دیگر اصلا مهم نیست که بگوییم آقایان مدیر تلویزیون از کورس رقابت سریالهای ماهوارهای عقب ماندید چون اینها آنقدر توان هدایت و برنامهریزی نداشته و ندارند که از سریالهای شبکه نمایش خانگی هم عقب افتادند. گزاره مشهور صداوسیمای کمبودجه هم پناهگاهی است که اکثر سریالسازان برای فرار از کیفیت بد تولیداتشان پشت آن پنهان میشوند و این هم ماحصل وضعیتی است که در سایه عدمشفافیت مالی به وجود آمده است. عدمشفافیت مالی یکی از اهرمهای شکلگیری چنین اوضاع بلبشویی است. نبود یک سیستم ارزیاب دقیق برای اقبال مخاطبان یک سریال هم باعث شده برخی کارگردانها با معرکه رسانهای از میدان انتقادات فرار کنند. اصلا دوره عجیبی در سریالسازی امروز تلویزیون باب شده است. حتی از «دوره بساز و در رو» هم بدتر شده است.
دورهای بود که کارگردان و تهیهکننده اگر اثری میساختند و باب میل مردم و منتقدان نبود، از ساخت سریال بعدی کنار میرفتند یا اینکه حداقل خودشان راه دیگری در عالم هنر پیش میگرفتند. اما در دورهای به سر میبریم که آقای کارگردان و تهیهکننده نهتنها جوابگوی کار کمکیفیت خودش نیست که پیش پیش سریال یا فیلم تلویزیونی بعدیاش را قرارداد بسته است. گویی محدودشدن دایره تعامل مدیران با اهالی فرهنگ و هنر باعث شده صداوسیما گرفتار قحطالرجالی در سریالسازی شود.
همه اینها را گفتیم تا به اصل ماجرا برسیم. «روزهای ابدی» و «دادستان» دو سریال مهم و گرانقیمتی هستند که طی یک ماه اخیر روانه آنتن تلویزیون شدهاند. سریالهایی که در مختصاتی که گفته شده طراحی و ساخته شدند. انگیزه ساخت سریال در نقطه صفر با نیت بازخوانی تاریخی رابطه ایران و آمریکا مهم است و سالهاست گفته میشود سریال و سینما بهترین محمل برای بیان روایتهای تاریخی است تا بتوان از سوالات ذهنی جامعه امروز ایران گرهگشایی کرد.
اما بهراستی سریال پرادعایی مثل «روزهای ابدی» چقدر توانسته مخاطبان تلویزیون را با خود همراه کند. این سریال نمونه کاملی از یک فضاحت هنری برای مدیران وقت تلویزیون است و شاید بهخاطر همین است که حاضر نیستند تمامقد پشت چنین اثری بایستند و از آن دفاع کنند. شاید هم اوضاع اسفبارتر از این حرفهاست و مدیران از ساخت سریالی با همین قد و قواره کیفیت و محتوا راضی باشند و دیگر پرونده تولید سریالی تاریخی با موضوع تسخیر لانه جاسوسی آمریکا برای تلویزیون بسته شد. بستهشدن پرونده هم به دست جواد شمقدری، کارگردان و مدیران سیمافیلم انجام شد. آنهم با هزینههای هنگفت و صرف زمانی دوساله برای تلویزیون.
«دادستان» هم سریال دیگری است که حرفوحدیثهای زیادی درمورد هزینههای سرسامآور تولیدش مطرح است؛ سریالی که علیرغم هزینههای گزاف تولید نتوانسته با اقبال منتقدان و مخاطبان همراه باشد.
مسعود دهنمکی، کارگردان «دادستان» با توجه به سابقه ژورنالیستی که دارد و البته خواست اجتماعی که در این چند سال در موضوع عدالتخواهی مطرح شده، میداند از کجا و کدام موضع سراغ سوژه برود، اما همچنان گرفتار همان مشکلی است که در اغلب آثارش شاهد بودیم؛ ذوقزدگی در پرداخت سوژه باعث شده دوباره گرفتار پرحرفی شود. دهنمکی میداند چه بگوید اما نمیداند چطور و با چه لحنی، داستانش را در بستر یک روایت سینمایی جذاب تعریف کند. برای همین است که گرفتار شعار میشود، کاراکترهایش به دام لودگی میافتند و قهرمانی هم اگر باشد، فقط کاریکاتوری است از آدمهایی که در واقعیت میبینیم. و
قتی پرداخت به سوژهای با مضمون عدالت و عدالتخواهی، گرفتار چنین بدریختی شود، نتیجهای جز این نخواهد داشت که مفهوم عدالت و کارکرد آن در یک اثر نمایشی به پایینترین سطح تقلیل یافته و کنشها، جدلها و مناسباتی که در اثر طراحی میشوند هم نمودهای سطحی و دمدستی از چیزی هستند که این روزها تحتلوای عدالخواهی از سمت مردم مطالبه میشود. با تمام این تفاسیر اینها بخشی از ماجراست و اسفبارتر اینکه مدیران تلویزیون، بعد از این سریال، قرار است سینه را جلو دهند و بگویند، دیدید سریالی ساختیم که حرف دل این روزهای مردم را زد.
یادداشت علی مرادخانی، روزنامهنگار:
یکی از گزارههایی که در جشنواره فیلم فجر سیونهم به تثبیت رسید آن بود که تولیدات سینمایی که با مضامین انقلابی روی پرده نقرهای رفتند، فارغ از آن که دوستشان داشته باشیم یا نه و فارغ از محتوا و مسائل اینچنینی همگی در یک موضوع متفق بودند و آن « اهمیت فرم» بود. سینماگرانی که در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی تعریف میشوند، بر خلاف پیشینیان خود حالا به فرم اهمیت میدهند و دستکم تلاش میکنند که داستان بگویند و از قواعد درام و اکشن به درستی پیروی کنند. این یعنی اگر حتی مصلحت را دوست نداشته باشیم نمیتوانیم چشم روی قدرت کارگردانی آن ببندیم و اگر حتی منصور را در حوزه فیلمنامه دارای اشکال میبینیم، باز هم نمیتوانیم بر «سینما» بودن آن چشم بپوشیم.
اگر این قواعد نانوشته اما مبنایی جوانان تازه شکوفاشده جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی باشد، در میان پیشینیان و نسلهای قبلی این تفکر اما اوضاع طور دیگری است. ما با حجم انبوهی از سینماگران طرف هستیم که مدام درحال گفتوگو با رسانههای متبوع در مذمت تولیدات سینما و تلویزیون هستند و با ادبیاتی تندوتیز این دو را خالی از محتوای ارزشی میدانند و گهگاه موضعگیری تندی هم نسبت به جوانانی دارند که در ابتدای این یادداشت به آنها اشاره شد. این چهرهها اما وقتی به مرحله تولید و بروز در منظر مخاطب میرسند شرایط دیدنی است، آثار تولیدشده ایشان عموما اصول ابتدایی فرم را هم رعایت نمیکنند، در داستان گفتن لکنت دارند و بر مبنای محتواهایی بنا شدهاند که عموما بهطور کاملا روشن و صریحی در میان دیالوگها خودنمایی میکنند. تولیداتی که به لحاظ هزینه و بودجه به آثار درجه یک سینما و تلویزیون پهلو میزنند اما به لحاظ جذب مخاطب گاهی از تولیدات استانی سیما هم جا میمانند؛ تازه اگر به پخش تلویزیونی یا اکران سینمایی برسد و گوشه آرشیو نهادهای تولیدکننده خاک نخورد!
داستان روزهای ابدی و دادستان که این شبها از تلویزیون پخش میشود، دقیقا همین است. تولیداتی که حتی در نام هم محتوازده هستند (نام اولیه سریال روزهای ابدی «نفوذ» بود!) و در دیالوگها هم به گلدرشتترین نحو ممکن سعی دارند مفاهیم خود را بهطور مستقیم به مخاطب ارائه کنند. بیآنکه حتی مخاطب بداند دقیقا قرار است کدام داستان را دنبال کند، کدام درام و شخصیتپردازی قرار است شخصیتها را با او همراه کند و اصلا به کدام انگیزهای باید آن را تماشا کرد. مخاطبی که طبعا داستان عدالتخواهانه را دوست میدارد اما در مواجهه با این اثر، به جای آنکه داستانی با محوریت عدالتخواهی ببیند، با مشتی دیالوگ روبهرو است که مشابه برخی پستهای اینستاگرامی و توئیتری عدالتخواهی را داد میکشد و موقعیتهایی که به غایت از واقعیت به دور است و گاهی خندهدار؛ مثلا تصویر کاریکاتوری و شعارزدهای که از فضاهای دانشگاهی و فعالیتهای دانشجویی در سریال ترسیم شده را تماشا کنید. کدام جمع دانشجویی حتی شباهت به جمعهای دانشجویی دادستان دارد؟ و خب طبیعی است شکست چنین اثری حتی در پرمخاطبترین شبکههای سیما.
هرچند دهنمکی به جای شنیدن دلایل انتقادات از دادستان، سعی در محتوایی کردن و دوگانهسازی انقلابی- ضدانقلابی دارد، ولی روشن است که دلایل انتقاد از این سریال (و البته روزهای ابدی) اساسا مربوط به محتوا نمیشود و اصلا سریال به لحاظ فرمی شکل نگرفته که بخواهد از منظر محتوایی بررسی شود.
فضاسازیهای رسانهای و دوگانههای کاذب هر چند راه مناسبی برای فرار از انتقادات در کوتاهمدت هستند، اما نمیتوانند ضعفهای فنی و بیشمار کار را بپوشانند و این یعنی سقوط آزاد کارگردانی که روزگاری میگفتند جزء جریانسازهای سینمای کشور است.