حسین پناهی؛ لولی‌وَشی که در فضای مجازی «بهلول‌ ایرانی» شد

عصر ایران شنبه 14 مرداد 1402 - 00:51
برخی از اشعار یا سخن ها که واقعا از اوست مشهور شد و این بیشتر به لطف فراگیری انقلاب هوش بوده و چه بسا اگر این امکان حیرت آور ارتباطی فراهم نمی شد یا مخالفان ارتباطات زودتر مأمور خدمت می‌شدند و اینترنت را از پا درمی‌آوردند سخنان او و منتسب به او به طنز هم این حد فراگیر نمی‌شد.

  عصر ایران؛ مهرداد خدیر- 19 سال پیش و در 14 مرداد 1383 وقتی جسد حسین پناهی شاعر و بازیگر را در خانۀ او در خیابان جهان‌آرای یوسف‌آباد پیدا کردند هیچ روزنامه‌ای از او به عنوان «بهلول ایرانی»* یاد نکرد. هر چه اما زمان گذشت و استفاده از اینترنت خاصه در گوشی‌های هوش‌مند فراگیر‌تر شد این تصویر از او بیشتر شکل گرفت.حسین پناهی؛ لولی‌وَشی که در فضای مجازی «بهلول‌ ایرانی» شد


  حالا دیگر حسین پناهی تنها بازیگری نبود که در 48 سالگی چشم از جهان بسته بود یا شاعری شوریده که انگار «دانا»‌یی بوده متصل به دینایی بالاتر و از افلاکیان که به عمد و در میان خاکیان خود را به تغافل و تجاهل می‌زده و همین سبب شد که برخی به این صرافت بیفتند که بعد از مرگ جملاتی را به او نسبت دهند که هرگز نگفته یا ننوشته بود!


  انتساب برخی عبارات و جملات به چهره‌های مشهور در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی در آغازجنبۀ طنز داشت تا جایی که دکتر سوسن شریعتی را به عنون یک جامعه‌شناس و نه فقط فرزند دکتر علی شریعتی واداشت بر روی آنها کار کند و به این نتیجه برسد نوعی بازیگوشی و ناشی از روحیه ایرانی است که با گذشتگان شوخی می‌کنند و عاری از خصومت است و منحصر به دکتر شریعتی هم نیست و به کورش کبیر و «پرفسور سمیعی» و صادق هدایت  و حتی کارل مارکس هم نسبت می‌دهند.


   وقتی حجم جملات انتسابی به آن نام‌های دیگر افزایش یافت نیاز به شخصیت دیگری بود و او حسین پناهی بود که با شعرهای پریشان یا قابل تأمل این انتساب را باورپذیرتر هم می‌ساخت.


   مشخص بود  با همۀ ذوقی که داشته حکیم نبوده که انواع حکمت‌ها از او سر بزند اما لولی سرخوشی بود که ابتدا صحنه نمایش و بعد نمایش او را شناخت و به جای آن که بازی کند خودش را ارایه می‌داد.  آگاهانه از شخصیت های آشنایی چون صمد (‌پرویز صیاد) و آقای هالو (‌با بازی علی نصیریان) فاصله گرفت و خودش بود.


   با این که نه در بازیگری هم طراز بزرگان سینما بود و نه در شاعری می توانست به شعر سهراب سپهری یا در سادگی و کودکانگی به احمد رضای احمدی پهلو بزند اما به خاطر همان لولی‌وشی شهرت و محبوبیتی بی‌نظیر پیدا کرد.


  آن قدر راست و دروغ به او نسبت داده‌اند که برخی یک روایت واقعی را هم باور نمی‌کنند و آن هم که بعد از تحصیلات حوزوی که لباس روحانیت هم پوشیده بود تصمیم گرفت راهی زادگاه خود شود و به تبلیغ بپردازد.


  روزی زنی به او مراجعه کرد و گفت تمام دست مایه و دارایی او یک ظرف روغن است که در آن فضله موش افتاده. آیا تمام آن دچار نجاست شده است؟


   شیخ جوان می‌دانست حکم شرع چیست و زن باید تمام روغن را دور بریزد. در عین حال زن را نیکو می شناخت و این که تأمین مخارج خانواده با اوست.


   حکم داد همه ظرف نجس نیست و تنها همان قسمت را دور بریزد. چون در لباس روحانی خلاف شرع حکم داده بود دانست که با روحیات او سازگار نیست و از آن کسوت بیرون شد.


   به تهران آمد و در مدرسۀ آناهیتا دورۀ بازی‌گری و نمایش‌نامه‌نویسی را پشت سر گذاشت و در پی پیروزی انقلاب در مجموعۀ «محلۀ برو بیا» که بعدتر «محلۀ بهداشت» شد در کنار فردوس کاویانی، آتیلا پسیانی، اکبر عبدی و رضا رویگری در تلویزیون بازی کرد.


«دو مرغابی در مه» را هم او نوشته بود و کارگردانی و در آن بازی کرد و آن هم از تلویزیون پخش شد. مجموعه شعر « من و نازی» هم گل کرد و بارها چاپ شده اما آنچه او را به چهره‌ای متفاوت بدل کرد نه بازیگری بود نه شعر و شاعری.


   مجموعه ای از سخنان حکیمانه بود که با گسترش فضای مجازی و شبکه های اجتماعی بخشی اساسا از او نیست و چه بسا ابتدا به شوخی به او نسبت داده باشند.


   با این حال برخی از اشعار یا سخن ها که واقعا از اوست مشهور شد و این بیشتر به لطف فراگیری انقلاب هوش بوده و چه بسا اگر این امکان حیرت آور ارتباطی فراهم نمی شد یا مخالفان ارتباطات زودتر مأمور خدمت می‌شدند و اینترنت را از پا درمی‌آوردند سخنان او و منتسب به او به طنز هم این حد فراگیر نمی‌شد.


   این یکی اما از خود اوست و ساخته دیگری نیست: میزی برای کار/ کاری برای تخت/ تختی برای خواب/ خوابی برای جان/ جانی برای مرگ/ مرگی برای یاد/ یادی برای سنگ/ این بود زندگی؟


   او در خیابان های تهران هم مثل روستاهای کهگیلویه و بویر احمد به دنبال معنی زندگی می‌گشت. هر چند اگر خیلی تلخ‌اندیش بود می توانست آنچه را که صادق هدایت گفته بود بپذیرد: «زندگی یعنی یک عمر دویدن و هرگز نرسیدن». 


   طنز پناهی اما به تلخی طنز هدایت نبود و مصداق دویدن های او هم نه. چون بیش از دویدن اهل اندیشیدن بود اما نه چنان که به فیلسوفی بدل شود و با این همه عنوان «بهلول ایرانی» او را می‌برازد چون اگر بگوییم لولی‌وش مغموم یاد شعر مشهور مهدی اخوان ثالث می‌افتیم که دل‌شکسته از کودتای 28 مرداد سروده   بود:


منم من، میهمان هر شبت
لولی‌وش مغموم
منم من، سنگ تیپا‌خوردۀ رنجور
منم دشنام پست آفرینش، نغمۀ ناجور

   حسین پناهی اما سنگ تیپاخورده رنجور و نغمۀ ناجور نبود. خودش بود و آن قدر متفاوت که هر که سخن متفاوتی می‌یابد و می گوید به او نسبت می‌دهد و با این حساب بهترین وصف برای او چنان که گفته شد همان «بهلول ایرانی» است.

  بهلول ایرانی اما پس از مرگ در فضای مجازی حلول کرد و آن قدر زنده در نظرها نشست که ادعای یغما گلرویی دربارۀ خودخواسته بودن مرگ او هم جان نگرفت.

 

--------------------------

  • ابووهیب صیرفی مشهور به بهلول دانای دیوانه نمای قرن دوم هجری
  • طرح را اول بار در یک مجله الکترونیکی دیدیم. نام طراح بر ما روشن نیست.

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.