به گزارش اقتصادنیوز به نقل از عصرایران، قاری محمد یونس راشد، معینِ جوانان وزارت اطلاعات و فرهنگ طالبان گفته است: «افغانستان به ادبیات فارسی نیاز ندارد و لازم نیست که ما زبان و ادبیات فارسی بیاموزیم».
همچنین مشخص نیست عناد او با زبان فارسی به عنوان یک وسیلۀ ارتباطی است یا با ادبیات فارسی به مثابۀ یک رشتۀ دانشگاهی اما خوشآمد گویی به او که در تصویر دیده میشود به زبان فارسی است!
داستان، البته روشن است. طالبان به دنبال تبدیل افغانستان به پشتونستان است و پشتونستان آنان وقتی محقق میشود که زبان دیگری به کار برند.
مهمترین دلیل تفاوت میان ایرانیان و دیگر ملتهایی که مسلمان شدند در حفظ زبان فارسی است. درست است که مذهب تشیع هم این تفاوت را بازمیتاباند اما تشیع با صفویه رسمیت و حاکمیت یافت و قبل از آن باز مهمترین عنصر زبان فارسی بوده است.
البته این اولین بار نیست که حاکمان افغانستان علیه زبان فارسی، سازی کوک میکنند. قبل از بازگشت طالبان هم از زبان اشرف غنی رییس جمهوری مخلوع شنیدیم که اصرار داشت فارسی را از "دری" جدا توصیف کند حال آن که "فارسی" و "دری" دو زبان نیستند و یکی هستند منتها اگر "دری" قدری متفاوت به نظر می رسد به خاطر این است که بر خلاف فارسی رایج در ایران که مدام نو شده با فناوری و دنیای مدرن درنیامیخته و بکرتر مانده است.
ایران، مدرن شد و به واژههای تازه نیاز بود و فرهنگستان دوران رضاشاه کلماتی چون دانشکده و دانشگاه و دادگستری را ساخت در حالی که افغانستان درگیر تعصبات قبیلهای بود و توسعه نیافت.
بعدتر در پی سقوط پادشاهی و کودتاهای کمونیستی و اشغال شوروی ارتباط فرهنگی دو کشور همسایه قطع شد و انبوه واژگان تازه در پارسی به افغانستان راه نیافت هر چند مهاجران و پناهندگان آنان حامل این واژههای تازه شدند.
حالا یک مقام طالب به صراحت میگوید به ادبیات فارسی نیاز نداریم. او خود بهتر میداند فارسی فراتر از افغانستان در شبه قاره هند هم رواج داشته و بخش قابل توجهی از سرود ملی پاکستان هم فارسی است.
افغانها البته مانند هند و پاکستان به دنبال جایگزین کردن انگلیسی نیستند بلکه پشتونستان آنان با زبان پشتو میانه دارد تا تاجیکها و هزارهها و ازبکها در این سرزمین غریبهتر در نظر آیند.
مشکل طالبها با زبان فارسی تنها به خاطر امکان نفوذ ایران شیعی و اصرار بر جدایی ازپیشینه فرهنگی نیست که افغانستان را ذیل ایران بزرگ فرهنگی و فراتر از مرزهای سیاسی و جغرافیایی قرار میدهد.
خوی خشن طالبها با روح ظریف زبان فارسی سازگار نیست. از این رو نگراناند غرق شدن جوانان در مفاهیم ظریف و لطیف زبان فارسی مانع روحیه جنگاوری شود اما درد آنان حماسه نیست که بزرگترین حماسه تاریخ بشر به زبان فارسی سروده شده (شاهنامه فردوسی). بلکه مراد آنان ترویج خشونت است و البته که فارسی خشن نیست.
هر چند برای تعبیر «زبان خاموش» در شعر حافظ تفسیرها بافتهاند اما تحقیقی از استاد دکتر علیقلی محمودی بختیاری نشان میدهد زبان خاموش حافظ، زبان عشق و زبان خرد و زبان اندیشه یا همان زبان پارسی است و حتی شعر مشهور او را به گونه ای دیگر معنی میکند و میگوید حافظ از فارسی در مقابل هجوم زبان عربی پاسداری میکرده و نیاز به تفسیرهای عرفانی از واژه « زبان خموش» نیست. تا کنون خیلیها دنبال تفسیر زبان خاموش بودند و این که خاموش است چون نمیتواند وصف یار بگوید و گرنه در دهان کلی حرف دارد ولی در نگاه این ادیب ایراندوست و زبانشناس معنی و منظور حافظ هیچ پیچیده نیست چرا که در ستایش خود زبان فارسی است و مراد او از زبان خموش هم زبان فارسی است:
اگرچه عرض هنر پیشِ یار بیادبی است
«زبان خموش» ولیکن، «دهان پر از عربی» است
یعنی خیلی ساده و روشن میخواهد بگوید شعله فارسی را خاموش کردهایم و به زبان دیگر میدان دادهاند و دهانهاشان به جای زبان فارسی پر از کلمات عربی شده است.
حافظ تعبیر «زبان خموش» را در مقابل «دهان پر ازعربی» قرار داده و حالا طالبان است که میخواهد در افغانستان زبان فارسی را خاموش کند. اما نه آن که به نام دین، عربی را رواج دهند بلکه در واقع دنبال زبان پشتونستانشان هستند و حتی عربی هم نه. چندان که نمیگوید عربی بیاموزید تا معارف دینی فراگیرید. میگوید به دنبال مهارت ساخت ابزار جنگی باشید. چون حرفه اینها جنگ و جنگاوری و ستیزهجویی بوده. تازه این فرد، معین یا معاون وزارت فرهنگشان است! باقی چه در سر دارند!
حافظ در همان غزل میگوید:
سبب مپرس که چرخ از چه سفلهپرور شد
که کامبخشی او را بهانه بیسببی است
حالا حکایت طالبانِ سفلهپرور است و مشکلشان با زبان و ادبیات فارسی ناشی از این است که مجال سفلهپروری را از آنها میستاند.
آن قدر دربارۀ مفاهیم عرفانی در شعر حافظ گفتهاند که اهتمام او به خود زبان فارسی مورد غفلت واقع شده و در حالی که با کلمات فارسی معجزه میکرده به دنبال استخراج معانی دیگر بودهاند و روشن میشود مراد او از «زبان خموش» نه استعارههای عرفانی که خود زبان فارسی است و البته برای این که به او انگ ضدیت با دین وارد نکنند چند نیم بیت هم به زبان عربی دارد که البته آنها هم رندانه است مثل مصراع مشهور "الا یا ایهاالساقی".
طالبان میخواهد رشتۀ ارتباط افغانها با فرهنگ و زبان فارسی گسسته شود چون این زبان با روحیۀ خشن آنان سازگار نیست.
البته ممکن است به خاطر این هم باشد که طالبان با تشیع مشکل دارد و زبان فارسی با ایران شیعی پیوند خورده ولی برادران اهل سنت هم به زبان فارسی اهتمام دارند.
از منظر سیاسی میتوان دو نوع مواجهه داشت: یکی همان که آقای ابطحی عضو مجمع روحانیون مبارز و رییس دفتر رییس جمهور دوران اصلاحات به طعنه نوشته: «افتخار بزرگی است که طالبان به زبان فارسی حرف نزنند. مشکل مهم فارسی زبانانی هستند که با تفکر طالبان حرف میزنند».
پیداست که این توییت، ناظر به سختگیریهای فرهنگی و تلاش بخشی از اصولگرایان برای طالبانیزه کردن سیاست و فرهنگ در دو سال اخیر است و با بحث اصلی ما چندان مرتبط نیست اگرچه قبلتر در مطلبی با عنوان «با کمونیستها مسابقه گذاشتیم، با طالبان کورس نگذاریم» به آن پرداخته شد.
مواجهۀ دوم اما این است که در سال 1400 که مذاکرات آمریکا با طالبان علنی شد و زمزمه بازگشت آنان به قدرت درگرفت گویا ایران برای طالبان 5 شرط گذاشت که اگر رعایت کند موضع مخالف اتخاذ نمیشود هر چند قولی هم داده نشد که به رسمیت شناخته خواهند شد.
آن شروط اینها بود: مدارا با شیعیان افغان و مشارکت دادن آنان در قدرت و پرهیز از هر گونه رفتار خشونتآمیز علیه شیعیان، در نیفتادن با زبان فارسی، همکاری در مبارزه با مواد مخدر، پایگاه ندادن به اسراییل و ضد انقلاب یا هر کشور که احتمالا قصد تعرض به ایران را دارد و سیراب شدن سیستان ما با حقابۀ هیرمند.
به جز مورد اسراییل و گروههای مخالف جمهوری اسلامی -که خودشان هم علاقهای به حضور در افغانستان ندارند- طالبان به هیچ یک از تعهدات دیگر خود عمل نکرده است.
با این حال سفارت افغانستان در تهران را تحویل گرفته و تنها دلخوشی این است که هنوز پرچم خود را برنیفراشتهاند اگرچه بعید نیست این کار را هم انجام دهند (یا تا هنگام انتشار این مطلب انجام داده باشند) و با توجه به عبارات مقدس مندرج در آن هر که بخواهد پایین آورد به ضدیت با اسلام متهم شود.