وبگاه آمریکایی" نشنال اینترست" با انتشار مقاله ای تحت عنوان " ظهور یک نظام استبدادی در خاورمیانه"، نوشت سال 2023 منطقه خاورمیانه شاهد شکل گیری و تثبیت یک نظم استبدادی جدید است که در قالب آن دولت های غیردموکراتیک به نوعی تفاهم درباره عدم دخالت در امور داخلی یکدیگر رسیده اند.
به گزارش عصرایران، این مقاله با برشمردن قدم های چند ماه اخیر دولت های خاورمیانه در زمینه نزدیکی و تنش زدایی با یکدیگر نوشت: معنای این تحولات روشن است. سال 2023 موجی در تحکیم نظم استبدادی، تغییر جهت به سوی آشتی منطقه ای و پذیرش عمل گرایانه واقعیت های ژئوپلیتیک توسط بازیگران مختلف منطقه ای بود.
در ادامه این مقاله درباره نقش قدرت های مداخله گر خارجی در تثبیت این نظام استبدادی در خاورمیانه آمده است: اگرچه بیسابقه نیست، اما پیشرفت اخیر در همکاری و تفاهم میان رژیمهای مستبد در خاورمیانه نشاندهنده انحراف قابل توجهی از هنجارهای قبلی است.
این تغییر اساسا تحت تاثیر دو تغییر اساسی در چشمانداز جهانی است: اولویتهای فزاینده جزیرهای قدرتهای غربی، بهویژه اتحادیه اروپا (EU) و ایالات متحده، و نفوذ فزاینده قدرتهای غیردموکراتیک مانند چین و روسیه در این منطقه.
با گذشت زمان، قدرتهای دموکراتیک حضور خود را در منطقه کاهش دادهاند یا تاکید خود را بر دموکراسی و حقوق بشر به نفع عملگرایی پس زده اند.
در بحبوحه جنگ در اوکراین، کشورهای اروپایی به دنبال تامین نیازهای انرژی خود با روی آوردن به پادشاهی های نفتی جهان عرب به عنوان جایگزینی برای روسیه بوده اند.
با انجام این کار، آنها سوابق ضعیف حقوق بشر در این کشورها را نادیده می گیرند. ایالات متحده نیز انتقادات خود از رفتار داخلی عربستان سعودی را متوقف کرده و در عوض به دنبال متقاعد کردن ریاض برای تجدید نظر در روابط خود با روسیه و چین است.
در همین حال، افزایش نفوذ چین و روسیه - دو قدرت بزرگ غیر دموکراتیک - رژیمهای خاورمیانه را با جایگزینی مواجه کرده است. این قدرتهای شرقی بدون مانع از پیششرطهای مربوط به حقوق بشر یا شیوههای دموکراتیک، به دولتهای منطقهای این فرصت را دادهاند که رژیمهای خودکامه خود را تقویت کنند و در عین حال از روابط اقتصادی و سیاسی سودمندی برخوردار باشند.
به عنوان مثال، افزایش اقتدارگرایی ایران، عمدتا از زمان انتخابات ریاست جمهوری 2021، منجر به همکاری راهبردی با چین و روسیه شده و نوعی همدلی اقتدارگرایانه ایجاد کرده است که به سنگ بنای سیاست خارجی این کشور تبدیل شده است.
هم چین و هم روسیه احساس راحتی میکنند که با ایرانِ خالی از هرگونه حضور اصلاحطلبان که به دنبال بهبود روابط با غرب هستند، کار کنند و تهران که با روابط تیره با غرب دست و پنجه نرم میکند، در روابطی که با شرکای شرقی خود ایجاد کرده آرامش مییابد.
کشورهای عرب حوزه خلیج فارس، اگرچه در رویکرد خود نسبت به غرب با ایران تفاوت دارند، اما با این وجود از مزایای مشابهی بهره می برند. آنها از چین به عنوان یک جایگزین مناسب استقبال می کنند زیرا پکن در مورد سیاست های داخلی شرکای اقتصادی خود قضاوت نمی کند.
برخلاف ایالات متحده، آنها رویکردی مبتنی بر ایجاد توازن بین منافع قدرت های بزرگ اتخاذ کرده اند. با این حال، نتیجه یکسان است: رژیم های اقتدارگرا اعتماد به نفس بیشتری پیدا می کنند تا هر طور که می خواهند عمل کنند.
به طور خلاصه، دو عامل به طور قابل توجهی بر تغییرات اخیر تاثیر گذاشته است: اول، تشدید رقابت بین ایالات متحده و چین در صحنه بین المللی و دوم، جنگ اوکراین و در نتیجه جستجوی قدرت های غربی برای منابع انرژی جایگزین.
جهان شاهد عرصه جدیدی از رقابت بین شرق و غرب است. برخلاف دوران جنگ سرد، زمانی که رقابت دارای یک تضاد ایدئولوژیک شدید بود که شرکای منطقه ای را مجبور می کرد ایدئولوژی حامیان ابرقدرت خود را اتخاذ کنند، رقابت فعلی صرفا ژئوپلیتیک است.
این وضعیت به قدرتهای منطقهای اجازه میدهد تا برای موقعیت بهینه خود مانور دهند و ضمن تحکیم شکل مطلوب حکومتداری، حداکثر منافع را به دست آورند.
این چشمانداز ژئوپلیتیکی در حال تحول به قدرتهای منطقهای فضای بیشتری برای مانور و تقویت بیشتر رویههای اقتدارگرایانهشان داده است، و پیوند بین تغییر قدرت جهانی و پویاییهای سیاسی منطقهای را برجسته میکند.
در چشمانداز سیاسی خاورمیانه که به سرعت در حال تحول است، به نظر میرسد که قطعات پازل به سرعت در حال قرار گرفتن در جای خود هستند تا یک پارادایم جدید - یک نظم استبدادی - شکل دهند.
این نظم از یک سلسله تفاهم متقابل میان بازیگران مختلف منطقه ای برای عادی سازی و تثبیت روابطشان ناشی می شود. اگر این تفاهم مشترک، درگیری ها و اختلافات منطقه ای را فرو نشاند، می تواند عصر جدیدی از ثبات استبدادی را آغاز کند.
ویژگی این نظم نوظهور، درک ضمنی دولت های مستبد منطقه ای است که مزیت عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر را دارد. این درک تا حدی ناشی از ترس از یک اثر دومینو در صورت سقوط یک رژیم و از سوی دیگر به دلیل منافع قدرت های خارجی در حفظ وضعیت موجود است. در نتیجه، ایده تغییر رژیم دموکراتیک به مفهومی ناخوشایند در منطقه تبدیل شده است.
احساس جدیدی از شمول نیز این نظم را نشان می دهد و دامنه آن را به ایران شیعه و متحدانش در به اصطلاح "محور مقاومت" می رساند. گامهای اخیر ایران در جهت عادیسازی روابط با همسایگان عرب سنی نشان میدهد که تهران این تصور را دارد که این کشورها دیگر صرفا "نایبان " ایالات متحده نیستند. ایران اکنون احساس می کند که بازیگران منطقه موقعیت و منافع خود را می شناسند و به آن احترام می گذارند.
یکی دیگر از ویژگی های تعیین کننده نظم نوظهور، جایگاه آن در رقابت قدرت های بزرگ خارجی است که غرب در یک طرف و روسیه و چین در طرف دیگر قرار دارند.
به عنوان مثال، ایران در بحبوحه تحریم های اعمال شده توسط غرب، به چین به عنوان راه نجات اصلی اقتصادی خود متکی است. همزمان، عربستان سعودی هدف خود را برای جذب سرمایهگذاری قابل توجه چینی قرار داده است و به طور فعال در طرح کمربند و جاده پکن (BRI) شرکت میکند.
همسویی راهبردی بین عربستان سعودی و چین از اهمیت قابل توجهی برخوردار است زیرا ریاض به دنبال تنوع بخشیدن به اقتصاد خود و تقویت مشارکت های جهانی خود است. منافع رو به رشد چین در هر دو کشور می تواند مانعی برای تشدید تنش بین دو طرف باشد.
تهران و ریاض چین را بهعنوان یک میانجی موثر میبینند، دقیقا به این دلیل که این کشور در شکل غیردموکراتیک حکومت مشترک است و به ارزشهای دموکراتیک بیعلاقه است.
بنابراین، اقتدارگرایی نه تنها یک ویژگی تعیین کننده بازیگران منطقه ای است، بلکه به قدرت های خارجی که قادر به تاثیرگذاری بر روندهای منطقه هستند نیز گسترش می یابد.
با این حال، نظم نوپا بدون چالش نیست. حتی در شرایطی که دولتهای منطقه به تفاهم میرسند که از تلاش برای فروپاشی نظامهای سیاسی یکدیگر خودداری کنند، نگرانیهای امنیتی مداوم آنها پتانسیل درگیری را زنده نگه میدارد.
آنها پیوسته در تلاش برای حفظ توازن قوا در برابر یکدیگر هستند که همچنان محیطی مملو از تنش های بالقوه ایجاد می کند. ایجاد حداقل سطح اعتماد یا حداقل قابلیت پیش بینی راهبردی در میان بازیگران رقیب به زمان نیاز دارد.
همچنین نقشی تلفیقی یا در بهترین حالت، نقش نهادینه شده ای را برای میانجی های خارجی مانند چین ایجاد خواهد کرد.
در مکتب فکری لیبرال، "نظریه صلح دموکراتیک" نشان می دهد که کشورهای دموکراتیک کمتر درگیر درگیری مسلحانه با یکدیگر هستند.
در مقابل، تحولات اخیر در خاورمیانه به "نظریه صلح خودکامه" اعتبار می بخشد. در این مورد، رژیمهای اقتدارگرا سطح بالایی از درک متقابل را نشان میدهند و در نتیجه تمایل بیشتری به حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات خود دارند.
این پویایی در حال تکامل پیامدهای مهمی را به همراه دارد. به عنوان مثال، هر جنبش مخالف در حال ظهوری در این کشورها احتمالا با چالش های مهم تری در حمایت از اصلاحات مواجه خواهد شد. با توجه به تحکیم رژیمهای استبدادی و کمبود حمایت خارجی، چنین جنبشهایی را میتوان با قدرت بیشتری نسبت به گذشته سرکوب کرد.
علاوه بر این، حتی اگر این جنبشها موفق شوند، خود را در یک محیط بینالمللی چالشبرانگیز میبینند – یک قایق نجات دموکراتیک که توسط دریایی از رژیمهای خودکامه احاطه شده است که بقای آن را تهدیدی برای خود میدانند.
این شرایط عجیب و غریب می تواند منجر به وضعیتی شود که در آن دموکراتیزه شدن به معنای بی ثباتی بیشتر خواهد بود.
در مورد نقش غرب در منطقه، گزینه های آن از منظر ارتقای ارزش ها محدود است. غرب با دو دسته از نظامهای سیاسی اقتدارگرا مواجه است: رژیمهای محافظهکار نسبتا همسو مانند عربستان سعودی و دولتهای تجدیدنظرطلب مانند ایران و گروههای نیابتی آن.
هر دو اردوگاه همچنین با تعامل با قدرتهای بزرگ مستبد که به دنبال نفوذ بیشتر از خارج از منطقه هستند، تقویت میشوند. صرف نظر از اینکه غرب تعامل خود را با کشورهای منطقه افزایش یا کاهش دهد، اقدامات آن به تقویت بیشتر اشکال حکومت استبدادی در منطقه کمک خواهد کرد.