الهه فراهانی-روزنامهنگار:جوان ایرانی ساکن استرالیا وقتی به دام یک کلاهبردار گرفتار شد و سرمایهاش را از دست داد به خانه پدریاش در ایران برگشت اما بازگشت او پایان دردناکی داشت. به گزارش همشهری، ساعت ۷:۳۰صبح دوازدهم مرداد امسال مردی که بهدنبال ضایعات در حال جستوجو در یک سطل زباله در قلعهحسنخان بود، چشمش به یک کیسه مشکی افتاد. وی از سرکنجکاوی کیسه را باز کرد و با دیدن دستی که داخل آن بود، شوکه شد. او وحشتزده پلیس را خبر کرد و تیمی از مأموران برای بررسی موضوع راهی محل حادثه شدند.تحقیقات حکایت از این داشت که دست متعلق به مردی ۳۰تا ۴۰ساله است. در حقیقت دست چپ این مرد قطع شده بود و حدودا ۲۴ساعت از این ماجرا میگذشت.
انگشتنگاری
آنچه مسلم بود مأموران با یک پرونده قتل هولناک مواجه بودند و برای کشف معمای این جنایت باید ابتدا هویت قربانی را بهدست میآوردند. در چنین شرایطی مأموران از دست کشف شده انگشت نگاری کردند و خیلی زود موفق شدند هویت قربانی را بهدست آورند. وی جوانی ۳۳ساله به نام سهراب بود که در یکی از مناطق پایتخت به همراه پدر، نامادری و خواهرش زندگی میکرد. مأموران در گام بعدی به سراغ خانواده سهراب رفتند اما آنها گفتند اطلاعی از سرنوشت او ندارند. نامادری سهراب گفت: من به خانه خواهرم رفته بودم و وقتی برگشتم شوهرم از من خواست تا چراغهای خانه را خاموش کنم چون سهراب در اتاق خواب است. او رفتارش عجیب بود و میگفت سهراب قرص خورده و در اتاقش خوابیده است. حتی از من خواست که به اتاقش نروم و سر و صدا ایجاد نکنم، مبادا بیدار شود. من هم آن شب خوابیدم و فردا صبح که سراغ سهراب را از همسرم گرفتم اظهار بیاطلاعی کرد و گفت شاید برای انجام کارهایش از خانه بیرون رفته است.
او ادامه داد: در اتاق سهراب یک قالیچه بود که بعد از بازگشت من به خانه غیب شده بود و شوهرم هم اظهار بیاطلاعی میکرد و میگفت اصلا نمیدانسته قالیچهای در اتاق پسرش وجود داشته است. ماموران در شاخه بعدی به تحقیق از خواهر سهراب پرداختند. او میگفت که صبح روز حادثه برای رفتن به محل کارش از خانه خارج شده و تصور میکرده برادرش در اتاق، خواب است.
تناقضگویی
آخرین عضو خانواده، پدر ۷۱ساله بود که از مرگ پسرش ابراز ناراحتی میکرد. او بر سر و صورتش میکوبید و فریاد میکشید که باید هرچه زودتر قاتل پسرش دستگیر و مجازات شود. وی گفت: پسرم شب قبل از ناپدید شدنش سراسیمه به خانه آمد و گفت حالش خوب نیست. به اتاقش رفت و گفت میخواهد استراحت کند. صبح روز بعد هم وقتی همه ما خواب بودیم از خانه خارج شده و دیگر از او خبری نداشتیم تا اینکه فهمیدیم دستش در سطل زباله پیدا شده و پسرم به قتل رسیده است. اگرچه پدر خانواده اصرار داشت بیگناه است اما اظهارات ضدونقیض او موجب شد تا دستور بازداشت وی صادر شود.
رازگشایی
تحقیقات از پدر خانواده ادامه داشت تا اینکه او اعتراف کرد که پسرش را به قتل رسانده است. از آنجا که قتل در پایتخت رخ داده بود پرونده به اداره آگاهی تهران فرستاده شد و صبح دیروز متهم به شعبه پنجم دادسرای جنایی تهران انتقال یافت. او وقتی پیش روی بازپرس محمدجواد شفیعی قرار گرفت جزئیات قتل پسرش را بازگو کرد. او مدام گریه میکرد و میگفت از قتلی که ناخواسته مرتکب شده بهشدت پشیمان است. متهم پس از اقرار به قتل، به دستور بازپرس جنایی برای انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت. او اعتراف کرد که جسد مثله شده پسرش را در سطل زبالههای منطقه ملارد، شهریار و قلعه حسن خان انداخته است که مأموران با راهنمایی متهم بخشی هایی از جسد را پیدا کردند و تلاش برای پیدا کردن باقیمانده جسد توسط تیم جنایی پایتخت ادامه دارد.
عصبانی شدم!
متهم به قتل می گوید از اینکه نتوانسته خشمش را کنترل کند، بهشدت پشیمان است. گفت وگو با او را می خوانید.
انگیزهات از قتل چه بود؟
باور کنید اختلاف جدی میان من و پسرم نبود. پسرم مشکل اعصاب و روان داشت. اما راضی نمی شد بستری شود. او در استرالیا درس میخواند. اما در آنجا یک کلاهبردار پولهایش را بالا کشید. همین اتفاق موجب شد بیماری او دوباره اوج بگیرد. چندماه قبل به ایران برگشت که آن حادثه رخ داد.
چه شد که جان پسرت را گرفتی؟
ساعت حدود ۶یا ۷صبح بود. همسرم به خانه خواهرش رفته بود و دخترم به محل کارش. وقتی دیدم پسرم باز در لاک خودش فرو رفته به او گفتم که بیا برویم مرکز درمانی بستریات کنم. ناگهان عصبانی شد و پرخاشگری کرد. دعوایمان شد و مرا هل داد و گردنم را گرفت. بهشدت عصبانی شده بودم و پتکی از روی زمین برداشتم و با آن ضربه ای به پسرم زدم که جانش را گرفت.
بعد از قتل چه کردی؟
۴ساعت نشستم بالای سرش و گریه کردم. اما دیگر پشیمانی سودی نداشت. پسرم هیکلی و تنومند بود و من پیر و فرتوت. ناچار شدم جسدش را مثله کنم تا بتوانم از خانه بیرون ببرم. پس از مثلهکردن، تکههای جسد را داخل نایلون قرار داده و کیسهها را درون سطل زبالههای منطقه شهریار، ملارد و قلعهحسنخان انداختم.