این روزها بحث فرهنگ سازی، به وفور از زبان اهل قدرت شنیده می شود اما وقتی به گفته های آنها گوش می دهیم به سرعت در می یابیم که این داعیه داران ساختن فرهنگ، کوچکترین آشنایی با چگونگی شکل گیری فرهنگ و تغییرات بافتاری و ساختاریش ندارند.
فرهنگ در اصل نیاز یک جامعه است. مجموعه این نیازها و پاسخ هنجارساز به این نیازها در چیزی به نام فرهنگ رخنمایی می کند. نیاز به نظم مهمترین شاخص در یک سامانه فرهنگی است. جوامع نیاز دارند تا خواسته های آنها از یک نظم و قاعده ای پیروی کند تا حقوق همه افراد بر اساس آن قواعد تامین شود. در مسیر رشد و تکوین جوامع این نیازها تغییر کرده و قواعد هم مطابق با آن تغییر می کند. به این ترتیب روشن است که فرهنگ امری لایتغیر و مقدس نیست. حتی مذاهب الهی هم تابع چنین جبر تاریخی در پذیرش تغیرات فرهنگی هستند. به دیگر سخن اول این نیاز است که ایجاد شده و سپس قوانین به دنبال آن برای قانونمند کردن نیازها ساخته می شود. در این میان نیازهای طبیعی از مهمترین این نیازهاست. نیازهایی چون خوردن یا میل جنسی ، جوامع هرچه عقب مانده تر باشند بر آورده شدن این نیازها سهل تر بوده و انسان ها آموزش کمتری در کنترل آنها دیده اند. پس ناگزیر قوانین در مورد این نیازها می تواند تا حریم خصوصی هم دامنه دار باشد. با گسترش آموزش، انسانها یاد می گیرند که باید غرایز خود را کنترل کنند؛ یعتی خشم و حسادت مجوزی برای اعمال خشونت نیست. دیگر مردی نمی تواند با بهانه نزدیکی فردی به ناموسش دست به اسلحه شود یا فرد گرسنه با شنیدن بوی کباب به مغازه کبابی حمله نمی کند و همین طور فردی با دیدن زنی ولو عریان به او تجاوز نمی کند. مرد حتی با همسر قانونی اش بدون رضایت او همبستر نمی شود.
خداوند را سپاس که جامعه ایران درحوزه فرهنگ هم، پیشروست. اما اینانی که هر روز از فرهنگ سازی صحبت می کنند، نمی دانند که فرهنگ با تفنگ ساخته نمی شود. برعکس فرهنگ می آید تا قدرت فردی و حکومت را با نهادسازی محدود کند نه آنکه قلمرو حکومت را تا محدوده آزادی های فردی وسعت دهد.
مسئله دیگر، مسئله فرهنگ سازان است. این گروه کسانی هستند که با دید علمی و منطقی از وجاهت برخوردارند و لازمه چنین وجاهتی هم صداقت است؛ نه گروهی که با فرض کردن افراد جامعه به عنوان مشتی نادان و با دادن اطلاعات غلط تلاش کنند تا خواست خود را عین خواست اکثریت غالب کنند. مثال ساده آن جمله تکراری "از بین رفتن نهاد خانواده در غرب به علت نبود حجاب" است. این گزاره به تنهایی کافی است تا گوینده هرچه پرسید پنبه شود؛ چرا که سوال های متناقض زیادی را دربر دارد. آیا فقط در غرب، جحاب نبوده و در شرق پوشش حجاب برقرار است؟ بالاخره این مردم فیلم ها و سریال های چینی و هندی کم ندیده اند. بخشی از جامعه با سریال اوشین و هانیکو بزرگ شده است و اگر در شرق هم امروز چیزی به نام پوشش اجباری وجود ندارد، وضعیت بنیان خانواده به چه صورت است؟ آیا در آنجا هم بنیان خانواده گسسته؟ واگر نه، پس حجاب ربطی به بنیان خانواده ندارد و اگر آری چرا سخنی از شرق نیست وباز اگر آری، این بدان معناست که کل جهان فرو ریخته و تنها ایران با افزایش بالای آمار طلاق و کاهش نرخ ازدواج و فرزند آوری جزیره نجات است؟ اینچنین می شود که آنگونه تبلیغات به دلیل نداشتن صداقت راه به دل کسی نخواهد برد. اگر جامعه هدف برای گویندگان چنین گزاره هایی، جامعه سنتی کم سوادتر است که آنها طبعا به دلیل همان سنتی بودن، پوشش سنتی هم دارند. اگر جامعه هدف نسل امروزی است که خواست های حکومتی را به چالش کشیده، این سخنان، تنها باعث دوری بیشتر آنها از حاکمیت به دلیل نداشتن صداقت می شود. اگر بپذیریم که حجاب یک ارزش است با ضد ارزش هایی چون دروغ و فریب نمی توان آن را نهادینه کرد. فرهنگ سازی نیاز به استدلال هایی دارد که از سوی اکثریت جامعه پذیرفته شود. اگر بعد از 44 سال گذر انقلاب، وضعیت فرهنگی بدین جا رسیده، به سادگی به شما می گوید که راه خطا بوده و به قول انشتین "ما نمیتوانیم مشکلاتمان را با همان طرز فکری حل کنیم که با آن، مشکلات را بهوجود آوردهایم." قوانین باید از سوی جامعه پذیرفته شوند؛ چراکه قوانین قرار است تامین کننده حقوق آنها باشد. اگر قانوین به چالش بدل می شود، دلیلش همین امر ساده است که این قانون نه تنها تامین کننده مصلحت افراد نیست بلکه مخل است. در همه جوامع کسانی هستند که شحصیتا اجتماع ستیز و در نتیجه قانون گریزند. آنها نه اقلیت که اندکند و نادر. اما قوانین گاه سهوا و گاه اجبارا نادیده انگاشته می شوند. اما افرادی که به این شکل، رفتار خلاف قانون انجام می دهند، جامعه ستیز نیستند. به عنوان مثال قوانین راهنمایی و رانندگی، قوانینی بین المللی است که در تمام دنیا پذیرفته شده وکسی هم با آن مشکل ندارد. اما به ندرت کسی پیدا می شود که در تمام طول عمرش درحالیکه رانندگی می کرده، جریمه نشده باشد.
درایران رعایت همین قوانین یک چالش بزرگ است زیرا این قوانین تامین کننده نیازهای افراد نیست. در جامعه ای که زیرساخت های شهری ، سیستم حمل ونقل عمومی و میزان خودرو متناسب با ظرفیت های یک شهر نباشد، طبیعتا قوانین رانندگی هم نمی تواند جوابگو بوده و مردم بیشتر مجبور به تخلف هستند. همین مردم به دلیل آنکه همین قوانین در نهایت تامین کننده حقوق آنها در تصادفات یا عبور و مرور است، اگرچه گاه آن را رعایت نمی کنند اما اصلش را هم زیر سوال نمی برند. اگر قانونی از سوی مردم رعایت نشد مشکل نه در فرهنگ که در جای دیگری است و یاید ریشه آن حل شود با جریمه و تهدید فرهنگ ساخته نمی شود. فرهنگ از خرد جمعی زایش یافته و با همان مسیرش را ادامه می دهد.
216216