برترینها: سازمان زیباسازی شهر تهران به تازگی بیلبوردهایی را در سطح شهر درباره جدایی بحرین از ایران و نقد حکومت پهلوی اکران کرده است و حالا چند روزی است که غلط املایی موجود در این بیلبوردها سوژه رسانهها شده. در این بیلبوردها به جای عبارت "دسته گل" از عبارت "دست گل" استفاده شده است.
سعید ابراهیمی، تحلیلگر همین را بهانه قرار داد و طی یادداشتی در رابطه با جدایی بحرین از ایران نوشت: در ادوار مختلف تاریخی و طبق اسناد تاریخی بحرین جزو خاک ایران بوده است. اولین بار در سال های 1507 تا 1622 این جزیره به دلیلی سلطه پرتقالیها بر خلیجفارس به اشغال این کشور درآمده بود و عملا ایران حق هیچ دخالتی در آن نداشت و نهایتا بعد از جنگ جهانی دوم بود که ایران مصمم به بازپس گیری بحرین شد و در سال 1957 بحرین را استان چهارم ایران برشمرد و مدعی شد که هرگز حاکمیت خود بر بحرین را به کشوری دیگر واگذار نکرده است و محمد مصدق بعد از ملی شدن صنعت نفت تلاش بسیاری باری باز پس گیری بحرین انجام داد اما فشار جامعه جهانی و تسلط قدرت های بزرگ بر تصمیمات جهانی مانع از انجام موفقیت در این مورد شد.
سرانجام مذاکرات مختلفی بین ایران، اعراب، آمریکا و بریتانیا شکل گرفت که در این مذاکرات ایران حاضر شد در قبال پس گرفتن جزیر سهگانه در مورد رفراندوم استقلال بحرین مذاکرات ادامه پیدا کند. نهایتا شاه ایران با شرط باز پسگیری جزایر سهگانه حاضر به همهپرسی استقلال بحرین شد. باید توجه داشت که در آن برهه قدرت نظامی ایران نمیتوانست عاملی بازدارنده در مقابل انگلیس و جامعه جهانی باشد و اقناع جامعه جهانی با سابقه تاریخی ممکن نبوده است و تنها راه مذاکره و بهترین راه گرفتن حق حاکمیت جزایر سه گانه در مقابل همهپرسی، استقلال بحرین بوده است. که حق حاکمیت جزایر سه گانه با اعتراض رسمی عراق و عربستان مواجه شد اما ایران توانست حق حاکمیت خود بر جزایر سه گانه را به حق تحمیل کند. سرانجام با برگزاری همه پرسی از سوی سازمان ملل و رای به جدایی بحرین از از سوی مردم جزیره، بحرین به صورت رسمی از ایران جدا شد.
مهدی تدینی، روزنامهنگار نیز طی یادداشتی در همین رابطه نوشت: بحث بر سر جزایر سهگانۀ تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی گاه و بیگاه در فضای عمومی مطرح میشود، اما به ریشۀ تاریخی این مسئله معمولاً اشارهای نمیشود. در واقع این مناقشه به پیش از پیدایش دولت «امارات متحدۀ عربی» میرسد. زمانی که ایران نیروهای نظامی خود را در این سه جزیره مستقر کرد، هنوز کشور مستقل امارات پدید نیامده بود و در ساحل جنوبی خلیج فارس مجموعهای از شیخنشینها تحت حمایت بریتانیا قرار داشتند. اما حدود یک ماه پس از این واقعه، در دسامبر ۱۹۷۱، کشور امارات نیز عملاً تأسیس شد. اگر به یک سده پیش از آن برویم، بخشی از مردم عرب ساکن در ساحل جنوبی قبایل قاسمی بودند که مرتکب راهزنی دریایی هم میشدند و ساحل جنوبی به «ساحل القراصنه» (ساحل دزدان) معروف بود. اگر به تصویر نقشۀ درجشده در پست هم بنگرید، در طرف ساحل جنوبی در جای امارات امروزی نوشته است «ساحل دزدان دریایی».
مسئلۀ امروز جزایر نیز در نهایت به همین قبایل قاسمی میرسد. قاسمیها از عراق میآمدند و بخشی در ساحل شمالی خلیج فارس و بخشی به ساحل جنوبی رفته بودند. قاسمیهای ساکن در ساحل ایران تابعیت ایرانی داشتند. دولت ایران شیخ قاسمی را به حکومت بندر لنگه گماشته بود و جزایر تنب و ابوموسی هم تابع بندر لنگه بودند ــ خود بندر لنگه هم تابع حکمران فارس بود. در سال ۱۸۷۸ ــ سیام سال سلطنت ناصرالدینشاه ــ علی ابن خلیفه، شیخ قاسمی، به دست یکی از افراد قبیلۀ خود، یوسف ابن محمد، به قتل رسید. قاتل جای مقتول را گرفت، اما خود او نیز به دست فرد دیگری از قبیله به نام قضیب ابن راشد کشته شد.
دولت ایران برای پایان دادن به این درگیری، حاجی احمد خان سرتیپ را که مسئول امور گمرکات و بنادر بود مأمور کرد قضیب را دستگیر و به تهران تبعید کند. قضیب دستگیر شد و تا پایان عمر در تهران بود. مشکل در اینجا با مداخلۀ بریتانیا پدید آمد. در این زمان خلیج فارس جولانگاه بریتانیا بود و دولت بریتانیا با شیخهای جنوب خلیج فارس قرارداد بسته بود تا امنیت را در دریا برقرار کند. این شیوخ بدون اجازۀ بریتانیا نمیتوانستند هیچ اقدامی کنند. در این زمان بریتانیا ادعا کرد حاکمیت شیخ قاسمی بر چهار جزیرۀ تنب کوچک و بزرگ، ابوموسی و سیری نه به دلیل اینکه از طرف ایران حاکم بندر لنگه بود، بلکه به این دلیل بود که اصلاً این جزایر متعلق به قبیلۀ قاسمی بوده است. بنابراین ادعا میکرد اینکه شیوخ قاسمی در ایران هستند دلیل نمیشود این جزایر متعلق به ایران باشد.
بنابراین، این ادعا اصلاً از سوی بریتانیا مطرح شد و متأسفانه ایران در آن زمان نیروی دریایی درخوری (بجز دو کشتی که در خدمت گمرکات بود) نداشت تا بتواند اقدام جدیتری انجام دهد. بریتانیا و به بیان دقیقتر حاکم هندوستان به شیخ شارجه توصیه میکرد پرچم خود را در ابوموسی و تنب برافرازد. مجموعه اسنادی که در این زمینه میتوان مرور کرد بسیار زیاد است، اما برای مثال ببینید کلنل کمبال که از ۱۹۰۰ تا ۱۹۰۴ نمایندۀ بریتانیا در بوشهر بود، در گزارش سرّی خود چه گفته است:
«در آوریل ۱۹۰۴ مقامات گمرکی ایران پرچم شیخ را از جزایر ابوموسی و تنب پایین کشیده به جای آن پرچم ایران را برافراشتند و تعدادی از پاسداران را در هر دو جزیره به مراقبت گماشتند. نایبالسلطنۀ هند در تلگراف مورخ ۱۳ آوریل ۱۹۰۴ به وزیر خارجۀ بریتانیا پیشنهاد کرد که یک کشتی توپدار به همراه نمایندهای از شیخ شارجه پرچم ایران را پایین بیاورد و پرچم شیخ را به جای آن برافرازد و گماشتگان ایرانی را از آن جزایر به ساحل ایران انتقال دهد.» (پایان نقلقول)
با توجه به اینکه بریتانیا نفوذ و تسلط بسیار بیشتری روی شیخهای جنوب داشت تا روی دولت ایران، ترجیح میداد این جزایر را متعلق به آنها معرفی کند. به این ترتیب، کشاکش سر نصب پرچم برای حدود بیست سال ادامه داشت تا اینکه در زمان مظفرالدینشاه با مذاکرات بین وزیرمختار بریتانیا و دولت ایران قرار شد پرچمی در جزایر نصب نشود، در حالی که ایران در این توافق تأکید کرده بود که این جزایر را مال خود میداند. اما این توافق را طرف انگلیسی رعایت نکرد و پرچم دو شیخنشین رأسالخیمه (در تنبها) و شارجه (در ابوموسی) دوباره نصب شد.
دنیس رایت، از سفرای انگلیس در ایران، کتابی دارد با عنوان «انگلیسیان در میان ایرانیان در عصر قاجار ۱۸۷۸-۱۹۲۱» که دو ترجمه از آن ــ یکی در نشر اختران و دیگری در نشر فروزان روز ــ به فارسی منتشر شده است. ببینید رایت قضیۀ جزایر را در کتاب خود چگونه خلاصه کرده است: «از سال ۱۸۸۰ میلادی میان بریتانیا و ایران اختلافی بر سر مالکیت چهار جزیرۀ کوچک، یعنی تنب بزرگ، تنب کوچک، سیری و ابوموسی جریان داشت... مادام که شیوخ قاسمی به عنوان حکام لنگه عمل میکردند و مالیات به دولت ایران میپرداختند اختلافی بر سر این جزایر که کلاً ملک ایران تلقی میشدند وجود نداشت، تا آن زمان که اختلافات و کشت و کشتارهای درونی قاسمی سبب شد که یک حاکم ایرانی برای لنگه منصوب گردد.» (پایان نقلقول)
با عملیات نظامی ایران در آذر ۱۳۵۰ «وضع موجودِ» مورد نظر ایران در مورد جزایر برقرار شد.