به گزارش«مبلغ»- دکتر مهدی همازاده، متخصص فلسفه ذهن در نشستی که اواخر تیرماه در دانشگاه ادیان و مذاهب در مورد فلسفه هوش مصنوعی برگزار شد به زبان ساده به توضیح نظریه ایمرجنتیسم (emergentism) در حوزه هوش مصنوعی پرداخته است که طی آن آگاهی از ماده جهش یا ظهور (emerg) می کند. نکته جالب در این نظریه، هماهنگی آن با نظریه حدوث جسمانی روح در اندیشه ملاصدرا فیلسوف بزرگ ایرانیست. فایل صوتی این بخش از سخنان وی به همراه سخنان وی در ادامه آمده است:
ناتوانی دوآلیزم سینوی-دکارتی برای توضیح آگاهی ماشین
آگاهی طبق دوآلیزم سینوی-دکارتی ( Substance dualism ) یعنی جوهری مستقل از ماده و فیزیک به نام روح داریم و موطن آگاهی آنجاست و اساساً روح که جوهر مجرد است، درک و احساسات دارد نه بدن. به تعبیر بوعلی آگاهی فعل بالذات نفس است و نفس، یک فعلی هم دارد که در نسبت با بدن انجام میدهد که تدبیر بدن است ولی آگاهی اساسا فعل بالذات روح است و در واقع بدن در بهترین حالت صرفاً یک زمینه سازی میکند. اگر اینطور باشد شما حتی اگر که سراغ ساخت شبکههای نورونی شبه زیستشناسی بروید و به سمت نوروبیولوژی و بیوشیمی هم بروید و سی پی یو پردازشگر را هم بسازید باز هم همچنان با رویکرد کلاسیک دوآلیزم خواهید گفت که ما چیزی به عنوان آگاهی در این ماشین نخواهیم داشت. آگاهی چیزیست که به تعبیر بوعلی حادث میشود و حدوث، یک حدوث روحانی است. در فلسفه اسلامی وقتی که جنبههای متضاد چهارگانه مزاج در بدن به یک حدی از تعادل رسید بر پایهی آن حد تعادل، یک نفس غیر فیزیکی حادث میشود و با آن ارتباط برقرار میکند. ولی مشکل در حوزه هوش مصنوعی این است که ما اصلا این را نداریم و تازه آن هم به امر الهی اتفاق میفتد.
ارتباط نظریه حدوث جسمانی ملاصدرا با ایمرجنتیسم
حال اگر شما بروید به سمت حدوث جسمانی روح که نظریه حکمت متعالیه است، در یک مرتبهی خاصی از حالت جنینی که یک سطح خاصی از پیچیدگیها را در سطح نوروفیزیولوژی دارید آگاهی از آن جهش ( یا همان emerge در فلسفه ذهن) میکند کما اینکه سطح مولکولی از پیچیدگیهای سطح ذرات بنیادین ایمرج میکند و مولکولها شکل می یابند و سطح سلولی هم از پیچیدگیهای سطح مولکولی ایمرج میکند و بیولوژی شکل می یابد. هر کدام از این سطوح را یک علم خاصی متکفل هست. ذرات بنیادین را فیزیک، سطح مولکولی را شیمی و سطح سلولی را زیست شناسی بر عهده دارند. به همین ترتیب یک سطحی از پیچیدگی هم که در سطوح نوروفیزیولوژی پدید بیاید به سطح منتال و روانشناسی جهش میکند.
این چیزی شبیه به نظریه حدوث جسمانی است که ملاصدرا مطرح میکند که البته سطح جسمانی را صدرا به مثابه یک جوهر واحد مطرح میکند که متصل هست و دو مرتبه مادی و غیر فیزیکی دارد. البته ایمرجنتیستها به آن ویژگی (property) میگویند. اگر این تفاوتها را کنار بگذاریم اصل ماجرا قابل تشابه است. در هر صورت اگر شما به نحوی قائل به حدوث جسمانی بشوبد، که از سطوحی از پیچیدگی در نوروفیزیولوژی یک آگاهی پدید می آید و جهش میکند و آن هم میتواند بسط وجودی و شدت وجودی پیدا کند و حرکت جوهری داشته باشد و ... در مجموع علیالاصول قابل رد نیست که اگر شما یک شبکهی نورونی مصنوعی هم داشته باشید که پایهی بیوشیمی داشته باشد ستونی از آگاهی از آن جهش میکند. البته نمیگوییم تمام آگاهی.
ممکن است با این رویکرد در آینده شما ماشینهایی داشته باشید که سطوحی از آگاهی و عواطف مصنوعی را داشته باشند. البته اساسا علت فاعلی چیزی مجزا از علت مادی و صوری است. ما در مورد علت مادی و صوری بحث میکنیم و منافاتی با این موضوع ندارد که علت فاعلی آن خداوند باشد. همه این علوم اینطور است و اساساً قوانین طبیعی متکفل بیان چند و چون تحولات هستند.. چون بعضی میگویند که باید خداوند، آگاهی را افاضه کند که باید بگوییم این حرف با آن هیچ منافاتی ندارد. باید بگویم کسانی که روی این موضوع خیلی محکم می ایستند و این آگاهی ماشین را رد میکنند باید متوجه باشند که ممکن است فردا اتفاقاً این آگاهی رخ بدهد و آن وقت پشتوانه های الهیاتی صحبت آنها هم رد شود. بنابراین در مجموع به لحاظ فلسفی هم همانطور که عرض شد میتوان برای این رویکرد جدید، مبنایی را در نظر گرفت.
در خاتمه عرایض خود باید عرض کنم که اگر خودمان روی این موضوع جدی باشیم چرا خودمان لابراتورهای هوش مصنوعی بر این پایه در کشور راهاندازی نکنیم؟ چرا با این رویکرد به سمت تولید آگاهی مصنوعی نرویم؟ الی ماشاء الله میشود پیامدها و آثار امنیتیف اقتصادی، اجتماعی و غیره برای تولید آگاهی مصنوعی نام برد. بسیار حوزهی مهیب و مهمی است و خوب است که بخشی از تحقیقات در کشور ما به این موضوع اختصاص یابد.