به گزارش همشهری آنلاین، فیلم کوتاه «جانور» ایدهای مبتنیبر یک باور خرافی دارد و داستان آن درباره یک زوج است که برای دفع یک بلا، تصمیم به قربانی دادن برای اجنه میگیرند! آنچه میخوانید حاصل گفتگو با نویسنده و کارگردان فیلم کوتاه «جانور» است.
ایده محوری فیلم «جانور» درباره نوعی از باور به خرافات است که محدود به یک گروه خاص نیست و حتی بخشی از قشر تحصیلکرده جامعه هم ممکن است به آن باور داشته باشند. کمی از دغدغه خود برای پرداختن به این موضوع بگویید.
ایده فیلم «جانور» ابتدا یک داستان کوتاه بود و من هم بیشتر اهل نوشتن داستان کوتاه هستم تا اینکه فیلم بسازم. ریشه این ایده هم به این مسئله بازمیگشت که معتقدم ما ایرانیها اساساً آدمهای معتقدی هستیم و گاهی همین اعتقاد داشتنها و باورها، موجب برخی سوءاستفادهها میشود. برخی افراد سودجو به بهانههای مختلف از این باورها سوءاستفاده میکنند.
برخی از این باورهای خرافی هم جزو مواردی است که من حتی خاطرم هست که از دوران کودکی با نمونههای آن مواجه بودهام. در آشنایان خود میدیدم افرادی که مثلاً میگفتند اگر فلان دعا را در آب حل کنید، فلان مشکل در زندگیتان حل میشود. شخصاً خیلی از این باورها را از جنس خرافه میدانم و ایده اصلی داستانی که نوشتم هم، همین نگاه بود.
البته در روایت فیلم خیلی نگاه منفی نسبت به این موضوع وجود ندارد و گویی روایتی متعادل دارید. درست است که در پلان آخر، متوجه ماجرای سوءاستفاده میشویم اما در طول داستان، گویی زن میپذیرد که با باور همسرش همراه شود.
آنچه در روایت فیلم مشخص است این است که این زوج چند بار پیشتر برای این عمل اقدام کرده و هر بار انجام نداده بودند. این نوبت آخر است که گویی زن حاضر میشود حتی به خودش صدمه بزند تا هم شوهرش را راضی کند و هم مسبب کشتن یک موجود جاندار نشود. در حین انجام عمل، بهواسطه صداهایی که میشنود، گویی خودش هم در معرض یک باور قرار میگیرد. همه ما بالاخره درباره این مسائل گویی بر لبه تیغ حرکت میکنیم و ممکن است چیزهایی را ببینیم که ما را در معرض باور به برخی مسائل قرار دهد. این همان اتفاقی است که برای کاراکتر زن فیلم هم میافتد.
اگر میخواستیم خیلی مستقیم بگوییم که قبول این خرافات کار بد و زشتی است، خروجیاش فاقد ظرافت و زیبایی میشد. اگر مستقیم صحبت کنیم، احتمالاً خیلیها حرفمان را قبول نمیکنند. اما اگر مخاطب را در معرض قضاوت قرار دهیم، میتواند درباره موقعیت کاراکترها تصمیمگیری کند. میخواستم خارج از قاب دوربینم، مخاطب متوجه درست نبودن این اعمال شود. بهعنوان یک فیلمساز من هم میدانستم این کار درست نیست اما میخواستم شخصیت اصلیام را در موقعیتی قرار دهم که احساس میکند کارش درست است. حتی در خود فیلم هم بهواسطه کاراکتر نعیم میخواستیم نشان دهیم آنهایی که از این جریان سوءاستفاده میکنند هم خودشان به این موضوع باور ندارند.
اگر میخواستیم خیلی مستقیم بگوییم که قبول این خرافات کار خیلی بد و زشتی است، قطعاً خروجیاش فاقد ظرافت و زیبایی میشد. اگر مستقیم صحبت کنیم، احتمالاً خیلیها حرفمان را قبول نمیکنند. اما اگر مخاطب را در معرض قضاوت قرار دهیم، میتواند درباره موقعیت کاراکترها تصمیمگیری کند
از نظر ساختار بصری فیلم، بهنظر میرسد نیمنگاهی هم به مقوله ژانر و پایبندی به قواعد سینمای وحشت هم داشتهاید. درست است؟
بله در جاهایی از فیلم سراغ قواعد ژانر وحشت هم رفتهایم اما سعی نکردم المان خاصی را صرفاً با این هدف در فیلم بگنجانم. مثلاً اینگونه نبود که تصویر خون و یا موسیقی بیش از حد در فیلم داشته باشیم. احساس میکردم محیط جنگل به اندازه کافی این احساس را به مخاطب منتقل میکند. از آنجایی که خیلی اهل رفتن به جنگل هستم، میدانم که خیلی خوف و ترس در آن زیاد است، بهخصوص اگر به محیط آن آشنایی نداشته باشید.
زمانی که فیلمنامه را مینوشتیم، خیلی به موقعیت آن فکر کردیم. از خانههای قدیمی گرفته تا موقعیتهای دیگر، اما خیلی اصرار داشتم که از المانهای طبیعی استفاده کنیم و به همین دلیل جنگل را انتخاب کردیم، آن هم در فضای زمستانی و در موقعیتی که درختان کوتاه با شاخههای پنجهشکل داشت. فضای مه آلود را هم برای دقایق پایانی فیلم در نظر گرفتیم تا القای ترس بیشتر اتفاق بیفتد و به همین اندازه به قواعد سینمای وحشت پایبند بودیم.
اتفاقاً از یک نمای دوربین نظارهگر هم استفاده کردهاید که هر از گاهی مخفیانه بازیگران را دنبال میکند و از عناصر مشترک بصری در فیلمهای ژانر وحشت محسوب میشود اما به نظر میرسد در پایان فیلم تعریف درستی از این نماها ارائه نمیشود و گویی کارکردش تنها فضاسازی بوده است!
خیلی نمیخواستم دوربین در روایت فیلم شخصیت پیدا کند و به تعبیری بیش از اندازه دیده شود. حتی زمانی که کاراکترها وارد ماشین میشوند، کمترین حرکت دوربین را شاهد هستیم یا وقتی قرار است شخصیتها را در روایت دنبال کنیم، دوربین تنها در دو سکانس بازیگر را دنبال میکند. اینگونه نبود که بخواهم با تکان دادن بیش از اندازه دوربین، التهاب را به مخاطب القا کنم و میخواستم خود فضا تأثیرش را بگذارد. میشد خیلی کارها کرد که فیلم ترسناکتر شود و مخاطب هم بیشتر بترسد اما نمیخواستم این اتفاق بیفتد. بیشتر در فضای تجربی و با پلانهای ثابت و لنزهای تله روایت فیلم را پیش بردیم.
خیلی هم از کلوزآپ بازیگران استفاده کردهاید که در جاهایی نفس مخاطب را میگیرد!
یکی از دلایلش این بود که محیط را در همان ابتدای فیلم خیلی خوب معرفی کرده بودیم. زمانی که آنها به جنگل میرسند، دوربین ثابت است و در ادامه هم وقتی وارد جنگل میشوند، دوربین خیلی آرام حرکت میکند و فضا بهخوبی معرفی میشود. به همین دلیل از جایی به بعد سراغ پلانهای کلوز رفتم تا بیشتر حس بازیگران به مخاطب منتقل شود. این مورد البته به نظرم یک امر سلیقهای است و همین اندازه که شما دوست نداشتید شاید فرد دیگری دوست داشته باشد. خیلی دنبال تمهیدات عجیب و غریب در کارگردانی نبودم و بیشتر میخواستم قصه پیش برود. نمیخواستم با حرکتهای عجیب و غریب، حس مخاطب آسیب ببیند و بهجای احساس ترس، به اتفاقات بخندد!
از منظر کارگردانی، خیلی جاها به سمت سینمای مستند رفتهاید. این تمهید هم تعمدی بود؟
من اساساً فیلمسازی شبهمستند را خیلی میپسندم. در چند فیلم کوتاهی هم که ساختهام، هرچند از دوربین روی دست استفاده میکنم اما تلاش میکنم درون پلانها کمترین کات را داشته باشیم و تعداد پلانهای کار پایین باشد تا فضا به فضای مستند نزدیک شود. برای خودم اصل این است که در فیلمسازی ابتدا باید قصه را به مخاطب منتقل کنم.
اتفاقاً در «جانور» هم بیشتر قصه است که مخاطب را درگیر میکند و از نظر کارگردانی شاهد اتفاق ویژهای نیستیم.
بله. بهخصوص در بخش اول فیلم همینگونه است. در بخش دوم میتوان گفت بهعنوان کارگردان کارهایی کردهام اما بازهم قصه پیشبرنده است...
یعنی تمرکزتان روی کارگردانی نبوده است؟
نه اینگونه نیست که تمرکزی نداشته باشم. اگر تمرکز نباشد که گویی اصلاً نمیدانی داری چه کار میکنی! حتی این نکته که در همه سکانسها روایت از نمای باز آغاز میشود و تا پایان سکانس بسته میشود هم فکر شده بود. کمرنگ کردن نقش کارگردانی در روایت، کاملاً آگاهانه بوده است. قصه فرازهایی دارد که شاید هر مخاطبی متوجه آن نشود به همین دلیل سعی کردم پیچیدگیها را بیشتر نکنم.
انتخاب حیوانی که قرار بود قربانی شود هم جالب بود، کمتر دیده بودیم که یک سگ را قربانی کنند!
ما چند حیوان در ذهن داشتیم. ابتدا نام فیلمنامه «جانور» نبود و عنوانش «طعم گوشت سگ» بود! احساس کردم نام زمختی است. بعد که روایت شکل گرفت، برای حیوان ابتدا به اردک فکر کردیم، بعد گربه شد و در نهایت توله سگ را انتخاب کردیم. میخواستیم حیوان ملوسی باشد که در شرایط عادی کسی دلش نیاید آن را بکشد. اردک که خب خوراک بود و خیلیها آن را میکشند. گربه هم میتوانست فضای روایت را شیطانی کند. به دلیل چشمهای برعکسی که دارد. گربه معمولاً خیلی همدلیبرانگیز نیست.
این فیلم را در جنگل ساختیم و لوکیشن تصویربرداریمان با محل اسکان گروه، نزدیک به یک ساعت با ماشین فاصله داشت. روی انتخاب لوکیشن وسواس داشتیم و به همین دلیل مجبور بودیم با حداقل امکانات به این منطقه برویم
گربهکشی در برخی فیلمهای شیطانپرستی یک نماد است.
بله. سگ اما انتخابی بود که کمتر قربانی شدنش را دیده بودیم. بهخصوص توله سگ که واقعاً انسان را وابسته میکند. به همین دلیل به این گزینه رسیدیم.
انتخاب قاب نزدیک به مربعشکل که بازهم یادآور برخی فیلمهای ژانر وحشت است، به چه دلیل بود. آیا یک نگاه ژانری داشتید یا معذوریت امکانات شما را به این انتخاب رساند؟
معذوریت امکانات که نبود. خیلی هم مرتبط با ژانر وحشت نبود.
واقعاً احساس میکردم امکاناتتان خیلی کم بوده است!
ما این فیلم را در جنگل ساختیم و لوکیشن تصویربرداریمان با محل اسکان گروه، نزدیک به یک ساعت با ماشین فاصله داشت. روی انتخاب لوکیشن وسواس داشتیم و به همین دلیل مجبور بودیم با حداقل امکانات به این منطقه برویم. در شرایطی که به دلیل مهی که نیاز داشتیم، در دمای بسیار کم به آن منطقه رفته بودیم. واقعاً شرایط دشواری بود.
چند روز در این شرایط بودید؟
فیلمبرداری ۵ روز طول کشید. یک روز را هم کامل به دلیل شرایط جوی از دست دادیم. روز دوم به دلیل برف ناگهانی مجبور به تعطیلی کار شدیم.
چه برنامهای برای عرضه «جانور» دارید، امکان حضورش در جشنواره فیلم کوتاه تهران هست؟
جشنواره فیلم کوتاه تهران معمولاً سلیقه خاص خود را دارد. درباره حضور «جانور» در جشنوارههای خارجی هم هرچند تازه کار خود را شروع کردهایم، حضور موفقی داشته است. اکثراً هم بهعنوان یک فیلم ژانر وحشت پذیرفته میشود. در حالی که خودم به سینمای وحشت علاقه ندارم!