به گزارش رکنا ، فیلم های ترسناک در واقع بیشترین قهرمانان زن را دارند، و این تنها ژانری است که در آن زنان زمان و دیالوگ بیشتری نسبت به مردان دارند. با این حال، مانند اکثر ژانرها، گاهی اوقات پیشداوری های زیادی را به همراه دارد. وقتی به تاریخچه فیلم های ترسناک نگاه می کنیم، چند نکته اساسی در رابطه بین ترس و سوژه زن وجود دارد. دختر نهایی، کلیشه ای که در آن قهرمان زن هیولا را می کشد چون خود بی نقص و پاک است (برخلاف دوستانش هیچ مصرف مواد مخدر یا الکل نداشته است)، راه درازی پیموده است. ترفند دختر نهایی به قدری مورد استفاده قرار گرفته که تبدیل به چهره چند دهه از ژانر وحشت، به خصوص فیلم های اسلشر مانند هالووین و جیغ بی پایان تبدیل شده است. با اینکه آن ها با هیولا جنگیده و او را شکست دادند، اما هنوز هم یک حالت قربانی مآبانه داشتند. خوشبختانه این کلیشه تغییر کرده است.
با محبوبیت جنبش های فمینیستی که زنان را تحت تاثیر قرار داده تا جایگاه خود را در حوزه های مردسالار مانند صنعت سرگرمی مطالبه کنند، داستان های ارائه شده در فیلم ها شروع به تغییر کردند. اکنون به طور معمول تر زنانی با شخصیت های پیچیده ای وجود دارند که به روابط سوء استفاده گرانه تن نمی دهند، مانند آن چه در فیلم Midsommar ساخته آری آستر یا Gerald’s Game ساخته مایک فلاناگان می بینیم. فیلم هایی که در آن ها زنان نمی ترسیدند – همان چیزی که در مورد دختران نهایی صدق می کند – از جذابیت جنسی شان به نفع خود استفاده می کردند، مثل فیلم Jennifer’s Body، یا اصلاً مجبور نمی شوند چنین کاری کنند، مثل فیلم You’re Next. یا حتی فیلم هایی که از چیزهای ترسناک برای به تصویر کشیدن ترس های روزمره زن بودن در جامعه امروزی استفاده می کردند، مانند فیلم Hush. صرف نظر از اینکه چگونه این کار را انجام می دهند، فیلم های ترسناک فمینیستی در چند سال اخیر بسیار محبوب شده اند، برخی از آن ها حتی در مدت کوتاهی به آثاری کلاسیک تبدیل می شوند. در اینجا به برخی از بهترین فیلم های ترسناک فمینیستی می پردازیم.
دختری تنها در شب به خانه می رود یک فیلم خون آشامی سیاه و سفید ایرانی است که مخاطبانش را در سراسر جهان شگفت زده کرد. بدون استفاده و نیاز به مقادیر زیادی خون و خونریزی در همه جا، اولین ساخته آنا لی لی امیرپور را بسیاری یک شاهکار مدرن می دانند. خون آشام شخصیتی است که معمولاً زنان را بیش از حد جنسیتی می کند، اما امیرپور نشان می دهد که بدون کلیشه های مرتبط با آن ها، چقدر می توانیم قدر یک ژانر و هیولای آن را بدانیم.
یک اسکیت باز خون آشام تنها که تنها با نام دختر از او یاد می شود، به دنبال مردان سوءاستفاده گر و آزارگری می رود که از زنان در شهری خیالی به نام شهر بد در ایران سوءاستفاده می کنند. به عنوان اولین خون آشام وسترنی که تا به حال ساخته شده است، A Girl Walks Home Alone at Night یک کلاسیک مدرن مسحور کننده است.
فیلم روی قبرت تف می کنم ساخته میر زرچی که قطعاً برای آدم های دل نازک مناسب نیست، یکی از آن فیلم های ترسناکی است که تصاویر و داستان آن تا مدت ها با شما خواهد ماند. همه چیز با نویسنده مشتاقی به نام جنیفر آغاز می شود که در وافع از استرس زندگی در شهر نیویورک فرار می کند و در میانه ناکجا آباد، کلبه ای دنج پیدا می کند تا ذهنی آرام برای نوشتن رمان خود داشته باشد. با این حال، چیزی که قرار است آرامش بخش باشد تا خلاقیت او را برانگیزد، بلافاصله به کابوسی تبدیل می شود زیرا جانی از دور به او چشم دوخته است.
خطر زمانی به واقعیت تبدیل می شود که جانی و دوستانش به جنیفر حمله کرده و چندین بار او را مورد تجاوز قرار می دهند. در حالی که گروه مردان بیرحم بر این باورند که جنیفر بر اثر جراحاتش خواهد مرد، او در واقع زنده می ماند و پر از خشم و همچنین اشتیاق به انتقام است. پس از آن، جنیفر دست به کشتاری بسیار خشن و بی پایان می زند. او به عنوان زنی به تصویر کشیده می شود که به دنبال انتقام جویی است، زنی که به دلیل ضربه روحی و ترومای متحمل شده، دست به کشتار می زند. در حالی که قتل هرگز راه حل مناسبی در زندگی واقعی نیست، هدف فیلم Spit On Your Grave برجسته کردن قدرت پیدا شده در جنیفر از طریق آن است.
دومین فیلم ترسناک جردن پیل، به نام Us یا ما، برداشت جدید و جذابی از فیلم های اسلشر است. پیل با بازیگرانی که تقریباً به طور کامل از بازیگران سیاه پوست تشکیل شده اند، بار دیگر کلیشه های افراد رنگین پوست در فیلم های ترسناک را به چالش می کشد. او که از کلیشه های ترسناک فاصله می گیرد، داستانی درباره آدلاید و تجربیاتش از زنانگی و مادری را روایت می کند. فیلم ما یک کیفیت جهانی دارد: می بینیم که قهرمان داستان در درک و پذیرفتن جایگاهش به مشکل بر می خورد، چیزی که هر کسی می تواند تا حدی با آن ارتباط برقرار کند – حتی اگر همزادهایی نداشته باشند که قصد کشتن آن ها را بکنند.
آدلاید خانواده اش را به همان ساحلی می برد که در کودکی تجربه ای آسیب زا در آن داشته است؛ سپس خانواده ای که دقیقاً شبیه آن ها به نظر می رسد به زور وارد خانه شان می شوند، و مادر یاد می گیرد که مبارزه برای خانواده اش چه حسی دارد – به معنای واقعی کلمه. ما که شاهکاری در مورد آگاهی طبقاتی است، لوپیتا نیونگو را در نقش های درخشانی، هم به عنوان قهرمان و هم به عنوان شرور، در خود دارد.
خام باعث شد تماشاگران در سراسر جهان واکنش های تهوع آوری از خود نشان دهند؛ چند نفر سینما را ترک کردند و حتی برخی از آن ها به خاطر آدمخواری آشکار روی پرده در فیلم تازه کارگردان فرانسوی، جولیا دوکورنو، غش کردند. داستان این فیلم ترسناک در مورد زنانی است که تمایلات هولناک خودشان را پذیرفته و حتی تقویت می کنند و همچنین براساس امیال و هوس هایشان عمل می کنند. خام باید در این فهرست باشد.
این فیلم داستان یک گیاهخوار سرسخت به نام جاستین را روایت می کند که تحصیل در رشته دامپزشکی را آغاز می کند، اما در طی مراسم عجیب، او مجبور به خوردن گوشت خام می شود. این واقعه باعث می شود که امیال عمیقی که او نمی دانست وجود دارند – و اینکه او اکنون هیچ راهی برای نادیده گرفتن شان ندارد، تحریک شوند. تماشای این فیلم هم مثل شاهکار اخیر کارگردانش، یعنی Titane، برای افراد نازک دل یا کسانی که از وحشت بدنی لذت نمی برند، دشوار خواهد بود.
فیلم دیگری درباره مادر بودن، تریلر Panic Room ساخته دیوید فینچر در سال ۲۰۰۲، استاندارد فیلم هایبا موضوع حمله به خانه را بالا می برد. اتاق وحشت ضمن شکستن کلیشه های جنسیتی و ایده رقابت بین مادر و دختر، نمونه خوبی از شخصیت های زن پیچیده است. با فیلمنامه ای بی نقص، وقتی کریستن استوارت جوان در اتاق وحشت دچار حمله آسم می شود، تماشاگران به اندازه او به نفس نفس می افتند، در حالی که اسپری تنفسی او در آن سوی دری است که آن ها را در امان نگه می دارد. مگ و دخترش سارا هنگامی که سه مرد در نیمه های شب به خانه آن ها حمله می کنند، در اتاق وحشت مخفی می شوند. آن ها به زودی خواهند فهمید که ماندن در آنجا چاره کارشان ندارد: چیزهایی در بیرون از اتاق هست که به آن ها نیاز دارند، و مردان مهاجم چیزی را می خواهند که در داخل اتاق است.
در سال ۱۹۷۶ بود که فیلم ترسناک کری به کارگردانی برایان دی پالما اکران شد و همه را وحشت زده کرد. به جرات می توان گفت که نظرات در مورد این فیلم کاملاً متفاوت هستند، اما دلایلی وجود دارد که به خاطر آن ها می توان این فیلم را فمینیستی دانست. کری وایت، نوجوانی است که باید با سختی های زیادی دست و پنجه نرم کند چرا که هدف همیشگی قلدرها در مدرسه اش است. در حالی که او درد و رنج خود را برای مدت طولانی تحمل کرده است، وقتی قدرت فراانسانی دورجنبانی خود را کشف می کند، وضعیت او به شدت دچار تغییر می شود. در نتیجه، مادرش کری را شیطان می داند و حتی سختی های بیشتری به زندگی دخترش اضافه می کند.
وقتی کری در مقابل کل مدرسه شرم زده می شود، دیگر نمی تواند خشم و نفرتش را پنهان نگه دارد و در نهایت همه چیز را بیرون می ریزد و صحنه وحشتناکی از مرگ را پشت سر خود بر جای می گذارد. چیزی که در نهایت کری را ترسناک می سازد، دختر جوانی است که بر علیه ظلم و ستم مداومی که باید تحمل کند، قد علم کرده و وارد عرصه قدرت فردی خود می شود. اگرچه اقدامات کری کاملاً شیطانی هستند، اما تصمیمات او معنای عمیق تری در پسِ خود دارند.
جدیدترین فیلم ادگار رایت در سال ۲۰۲۱ اکران شد و این کارگردان همچنان با سبک جسورانه خود پیش می رود. The Last Night in Soho با استفاده از نورپردازی رنگارنگ، موسیقی فوق العاده دهه شصتی و لندن به عنوان پس زمینه، داستانی پیچیده و پر از لحظات احساسی و پیچش های داستانی باورنکردنی – از جمله قتل – را روایت می کند. این فیلم داستان دو زن به نام های سندی و الویس را روایت می کند که به شیوه و دوره زمانی خودشان لندن را زیر و رو می کنند. سندی یک خواننده دهه شصتی است که پس از اینکه الویس در یک ساختمان قدیمی ساکن می شود، به شکل رویا به سراغ او می آید.
الویس که به نظر می رسد توانایی دیدن فراتر از واقعیت این زن را دارد، بلافاصله مجذوب خواننده داستان می شود. داستانی درباره رویاهای زنان و اینکه چگونه ممکن است توسط جامعه سرکوب شوند، به طرز ماهرانه ای در به تصویر کشیدن مشکلات این زنان برای زندگی مورد نظرشان موفق می شود.
در سال ۲۰۲۰، امرالد فنل یک فیلم بسیار بحث برانگیز به نام زن جوان آینده دار را کارگردانی کرد. این فیلم داستان زنی به نام کیسی را روایت می کند که بهترین دوستش، نینا، را به دلیل درد عاطفی غیرقابل تحمل پس از یک تعرض از دست داده است. هدف کیسی گرفتن انتقام نینا است و می توان گفت که او حاضر است برای رسیدن به این هدف، دست به هر کاری بزند. نقشه او با مست نشان دادن مداوم خود در کلوب های شبانه شروع می شود و به مردان اجازه می دهد او را به خانه ببرند تا سپس آن ها را به خاطر رفتارشان تنبیه نماید، اما او در نهایت افراد خاصی از گذشته خود و نینا را هدف قرار می دهد.
بدون تجلیل از اقدامات مشکل دار کیسی، او در نهایت به دنبال مقصران مرگ نینا می رود و سعی می کند اقدامات نفرت انگیز آن ها را فاش نماید. زن جوان آینده دار پیامدهای احتمالی خشونت را نمایان می کند و نشان می دهد که افرادی وجود دارند که هر کاری برای سرپوش گذاشتن بر اشتباهات شان انجام می دهند.آل، مجرم اصلی فیلم، نقش بسیار مهمی در داستان دارد زیرا نشان می دهد که ترجیح می دهد به جای اعتراف به رفتار زشت خود و پیامدهای مخرب آن، دوباره از خشونت استفاده کند. کیسی سعی می کند عدالت و قدرت را پیدا کند، اما احتمال اینکه خودش نیز دچار سرنوشت وحشتناکی شود زیاد است.
راه اندازی مجدد مرد نامرئی در سال ۲۰۲۰ بسیار غافلگیرکننده بود، فیلمی که داستانی هیجان انگیز و عمیقاً تکان دهنده را روایت کرده و از متن اصلی خود فراتر می رود. این فیلم داستان زنی به نام سی را روایت می کند که از رابطه آزار دهنده خود با یک میلیونر فناوری فرار می کند. چند روز بعد جسد شوهر سابقش پیدا می شود. وقتی او شروع به عبور از زندگی گذشته خود می کند، اتفاقات عجیب و غریبی در اطرافش رخ می دهند. سپس سی چیزی را به یاد می آورد که شوهرش همیشه او را با آن تهدید می کرد: اگر روزی جرات کند او را ترک کند، او را پیدا می کند و بدتر اینکه شوهرش می تواند خود را نامرئی کند.
این فیلم استعاره ای روشن برای زنان در روابط آزارگرانه است: انکاری که از سوی اعضای خانواده و دوستان می آید، اضطراب بعد از حادثه، و چگونگی نگاه جامعه به زنانی که به دنبال کمک هستند؛ این فیلم به همه این موضوعات اشاره ای طعنه آمیز و تند دارد. با یک بازی تماشایی از الیزابت ماس، در حالی که ماجرای او را دنبال می کنیم تا خود را از بسیاری چیزهای نامرئی – از جمله شوهر سابق ظاهراً مرده اش – آزاد کند، کاملاً وارد ذهن سی می شویم.
یکی دیگر از فیلم های جودی فاستر، سکوت بره ها نشان می دهد که حضور یک زن در محیطی مردسالار چگونه است. تصاویر مختلفی از پیاده روی و دویدن شخصیت استارلینگ با هدف جلب توجه بیننده به تعداد مردانی که سر خود را برای نگاه کردن به او برمی گردانند، وجود دارد. حتی بوفالو بیل، قاتل زنجیره ای که استارلینگ در تلاش برای دستگیری اوست، فعالیت های جنایتکارانه خود را با جاسوسی از زنان و دنبال کردن آن ها آغاز کرده است. استفاده از تکنیک های فیلم برداری، مانند کادربندی مردان در اطراف شخصیت کلاریس – مانند هانیبال – در وسط شات در حالی که آن ها مستقیماً به دوربین نگاه می کنند، باعث می شود که ما دقیقا آنچه که کلاریس می بیند را ببینیم که ما را مجبور می کند درون دنیای واقعی او باشیم.
سکوت بره ها داستان اکنون کلاسیک یک مامور اف بی آی، کلاریس استارلینگ را روایت می کند که در حال تلاش برای دستگیری بیل بوفالو، قاتل سریالی است. با این حال، برای درک ذهنیت و طرز فکر قاتل، کلاریس باید بداند که مغز قاتلان سریالی چگونه کار می کند. هیچ راهی بهتر از صحبت کردن با کسی بدتر از بوفالو بیل برای این درک کردن وجود ندارد؛ و او کسی نیست جز دکتر هانیبال لکتر که مشاور و راهنمای او در این جستجو خواهد شد.
در M۳GAN، وقتی پدر و مادرش برای همیشه به خاطر یک تصادف وحشتناک خودرو از او جدا می شوند، زندگی کدی فرو می پاشد. درگذشت مادر و پدر او باعث می شود که کدی به خانه عمه اش نقل مکان کنند. جما که آمادگی پذیرش کدی را ندارد و خود یک متخصص رباتیک بااستعداد است، از جدیدترین پروژه خود برای کمک استفاده می کند؛ یک ربات هوش مصنوعی که شبیه یک عروسک است و مگان نام دارد. در حالی که به نظر می رسد مگان توانسته تا حدودی این خلاء را پر کند و کدی را در اندوه از دست دادن خانواده حمایت کند، این ربات تنها ویژگی های خوب ندارد. در ادامه اتفاقات، مشخص می شود که مگان نسبت به این دختر کوچک، بسیار فراتر از آنچه که مناسب است، حس محافظت دارد. مگان که به طور مداوم در نقش مادر کدی بیشتر فرو می رود، در نهایت از خط قرمز عبور می کند و به معنای واقعی کلمه هرگونه تهدید احتمالی نسبت به کدی را از بین می برد.
M۳GAN به هنجارهای اجتماعی مربوط به مادر کامل و بی نقص و اینکه چگونه فشار درون جامعه و پدرسالاری همه جا وجود دارد، می پردازد. آنچه برجسته می شود این است که در نهایت، مگان به جای شرارت، بیشتر بر اساس عشق عمل می کند. اگرچه رفتار او در این مورد بیش از حد افراطی است، اما رفتارهای او منعکس کننده این تصور رایج است که به عنوان یک مادر، نمی توان همه را راضی کرد.
بچه رزماری هر چیزی است غیر از یک فیلم ترسناک استاندارد است. می توان گفت که این فیلم در واقع فاقد شاخص های مناسب ژانر مذکور است، اما فیلم هنوز هم قادر به برانگیختن هر احساسی، از اضطراب گرفته تا ناراحتی هست. این فیلم داستان رزماری و شوهرش، گای، است که که به یک آپارتمان جدید و زیبا به نام برامفورد در نیویورک نقل مکان می کنند و بدین ترتیب می توان این زوج را شاد و مشتاق دانست. البته اگر فقط یک محیط آزار دهنده کلی در داخل ساختمان وجود نداشت، که می تواند مربوط به نوعی جادوگری و یک فرقه شیطانی باشد.
مهم تر از همه، دو همسایه خاص به نام های رومن و مینی کاستوت هستند که ظاهر شدن مداومشان، به اندازه قدم زدن در یک جنگل کاملاً سیاه لذت بخش است. به خصوص وقتی رزماری باردار می شود، پارانوییدتر نیز می شود، زیرا به این باور می رسد که رومن و مینی، و حتی شوهرش، علیه او و نوزاد متولد نشده اش توطئه می کنند. مادر جوان باید به تنهایی برای نجات جان خود و فرزندش بجنگد وقتی این تهدید وجود دارد که فردگرایی اش در یک سیستم پدرسالارانه از او گرفته شود. بچه رزماری ساخته رومن پولانسکی بر ترس های موجه زنان تمرکز می کند و به موضوعات استقلال و سرکوب می پردازد.
یکی از نمادین ترین فیلم هایی که تا به حال ساخته شده، Alien قطعاً یک فیلم فمینیستی است. نه تنها به این دلیل که قهرمان داستان ریپلی است، تنها فضانوردی که خطر در کمین خدمه اش را درک کرده و شاید نمادین ترین زن سرسخت در تاریخ سینماست، بلکه به این دلیل که فیلم استعاره های پیچیده ای در مورد تجاوز جنسی دارد. یک بیگانه خودش را به کین تحمیل می کند و او را تبدیل به محملی می کند تا بیگانه دیگری را به دنیا بیاورد. ریدلی اسکات کارگردان و دن اوبانون نویسنده این فیلم به طرز هوشمندانه ای واقعیت مردانه را تغییر داده و آن را تبدیل به واقعیت یک زن می کنند. اوبانون حتی تا جایی پیش رفته که می گوید: «می خواهم به تماشاگران حمله کنم. من می خواهم از نظر جنسی به آن ها حمله کنم»؛ صحبت های عجیبی که به استعاره های مداوم او در مورد تجاوز جنسی که بسیاری از زنان با آن مواجه می شوند، اشاره می کند.
منبع: فرادید