به گزارش اقتصادنیوز ، یوگنی پریگوژین تا زمان مرگش در سانحه هوایی، نماد ظلم دولت روسیه بود. او در دهه 1980، زندانی شد و پس از آن در قامت دستفروش فعالیت داشت. اندگی بعد از آن رهبر واگنر به یکی از نزدیکان پوتین تبدیل شد. وظایف برجسته پریگوژین از پذیرایی نخبگان گرفته تا مداخله در انتخابات در ایالات متحده و اداره گروه واگنر، یک دستگاه نظامی خصوصی با بودجه دولتی، متغیر بود.
نقش پریگوژین با حمله روسیه به اوکراین در سال 2022 برجسته شد. به دنبال شکستهای پی در پی ارتش متعارف روسیه، گروه واگنر در جریان یکی از نبردهای اطراف شهر باخموت توانست پیشروی کند، ان هم با توسل به جنایتکاران جنگی.اوج کنجکاوی حرفه ای پریگوژین شورشی بود که اواخر ژوئن رهبری کرد. رهبر واگنر پیش از آن کل ستاد کل روسیه را به چالش بکشد، با انتقادهای ضمنی اش طاقت تزار را به آزمون گذاشت. قیام واگنر بدون مخالفت پیش رفت تا اینکه پریگوژین متقاعد شد فرایند پیشروی عناصر تحت فرمانش را متوقف کرده و خود در برزخ سیاسی بماند. مرگ او، دو ماه پس از شورش، ممکن است یک تصادف بوده باشد، اما سازمان های اطلاعاتی ایالات متحده چنین فکر نمی کنند.
پریگوژین جنبه دیگری از شخصیت پوتین بود. هر دو مردانی خودساخته بودند که با خوشحالی به زبان کوچه و باز حرف میزدند و ظاهرا افراد سرسخت را تحت تأثیر قرار می دادند. پوتین در برخورد با رقبایش در عرصه سیاست کارنامه ای تاریک دارد، به عنوان نمونه به فرمان تزار، بوریس برزوفسکی و میخائیل خودورکوفسکی، الیگارش هایی که در قامت بازیگران مستقل سیاسی فعالیت داشتند، از روسیه رانده شدند. رهبران اپوزیسیون الکسی ناوالنی و ولادیمیر کارا مورزا که به شدت از پوتین انتقاد کرده بودند، نیز یا مسموم شدند یا به زندان افتادند. پوتین ریاست سیستمی را عهده دار است که در چارچوبش چهره هایی که مهر خائن بر پیشانی شان خورده را به شیوههای دیدنی ترور یا اعدام کرده است.
دولت روسیه برای تامین امنیت خود دست به هر فعلی می زند. روسیه تحت رهبری پوتین جذابیت انقلابی اتحاد جماهیر شوروی را ندارد. اقتصادش با شرکت های دولتی گره خورده و در برابر نوآوری مقاومت می کند، سیاست خارجی اش نیز به واسطه تقابل با غرب این بازیگر را منزوی کرده است. آنچه پوتین در آن برتری دارد، تولید ثروت برای دولت و تبدیل این ثروت به نیروی قهری است. این رویکرد گروه واگنر در آفریقا بود، دنیای کوچکی از دولتی که پریگوژین برایش خدمت می کرد.اشتباه پریگوژین این بود که ضربه ای غیر کشنده به رئیسش وارد کرد. هرج و مرج ممکن است نشان دولت مافیایی پوتین باشد و جنگ با مدیریت نادرست در اوکراین مطمئنا «عمود قدرت» در روسیه را تکان داده است. بدون جنگ، ماجراجویی مانند پریگوژین فرمانده ارتش خصوصی قادر به حرکت علیه کرملین نبود.
با این حال آنگونه که وال استریت ژورنال نوشته، شورش پریگوژین احمقانه بود. سرآشپز پوتین مسئول سرویس های امنیتی روسیه نبود، او در میان نخبگان روس نیز متحدی نداشت و فریادهایش در رسانه های اجتماعی به یک برنامه منسجم برای انقلاب تبدیل نمی شد. پریگوژین پس از تسلیم شدن، تصور می کرد، قادر است پدرخوانده را در به چالش بکشد. در عوض، به سرعت له شد. ناظران بر این باورند که دولت مافیایی پوتین در آستانه فروپاشی قرار ندارد.این ساختار بیش از دو دهه را صرف ساختن دیوارهای اطراف خود کرده است. ابزارهای کرملین برای کنترل سیاسی و اجتماعی بسیار قوی است.
پوتین استعداد رهبری دولت مافیایی را دارد و جنگ این استعداد را منعکس و تقویت کرده. اما وجهه بین المللی این کشور در معرض خطر قرار دارد. حمله پوتین به اوکراین؛ حمله ای از پیش برنامه ریزی شده بود و نوعی رویارویی مسکو در برابر غرب. پوتین می خواست به واسطه این جنگ را به روسیه کمک کند تا با بازیگران غیرغربی همسو شود، پوچی قدرت را کنترل کرده و نشان دهد که روسیه قرار است داور مهم نظم بین المللی باشد. برای پوتین، افول آمریکا برابر با افزایش قدرت روسیه است. از زمان شروع جنگ، پوتین تمام تلاش خود را برای ایفای نقش یک دولتمرد انجام داده. او سرگئی لاوروف وزیر امور خارجه را راهی آفریقا، آسیا، آمریکای لاتین کرده. همزمان پوتین انتقاد غرب از روسیه را رایکارانه خوانده و گسترش ناتو را عامل جنگ دانسته است.
جاه طلبی های پوتین نشان داده که او درگیر رمانتیک سیاسی و غرق در تاریخ است: لاوروف وزیر امور خارجه به تمسخر گفته که مشاوران پوتین ایوان مخوف، پیتر کبیر و کاترین کبیر هستند. پوتین با تلاش برای تسخیر خاک اوکراین باور دارد که در حال بازتعریف عظمت روسیه است. تزار نمی تواند از ماهیت دولتی که اداره می کند غافل باشد، اگرچه آن را دولت مافیایی نمی داند. او هیچ تناقضی میان پیگیری همزمان اوباش و اعتبار بینالمللی نمیبیند. از نظر او، جهان اینگونه عمل می کند: قدرت قدرت است، و در دنیای سرکشان، سر افراد بی گناه و ضعیف بی کلاه می ماند.وینستون چرچیل یک بار گفت: غریب فقط صدای غرغر را می شنود.ضرب المثل چرچیل بهویژه در زمان استالین، زمانی که کرملین از در داخل و فراتر از مرزهایش درگیر چالش بود، کاربرد داشت. پس از مرگ استالین در سال 1953، کرملینولوژی اغلب یک بازی حدس و گمان پیچیده بود، موضوعی برای تجزیه و تحلیل اینکه کدام مقام شوروی در رویدادهای عمومی در کجا ایستاده است.
اولین کسی که فرش زیر پای آرامش سیاسی را بیرون کشید یوگنی پریگوژین بود. او در اطراف تالارهای قدرت منتظر فرصت نماند. اسرآشپز به میل خود، لشکر ژولیده اش را به چند صد مایلی مسکو فرستاد. وقتی او نتوانست جلوتر برود، پوتین او را زندانی یا تبعید نکرد. پریگوژین تا زمانی که مرد، در چشم بود. امروز زشتی مبارزه بر سر قدرت دیگر پنهان نیست. به بیانی دیگر معما یا راز زیادی در پوتینیسم وجود ندارد.پریگوژین صرفا نقش سگ جنگی را ایفا کرد و در نهایت برای بقای پوتین جان داد.کرملین با جنگ در اوکراین بیش از هر زمان تشنه خون است. پوتین با علم بر این که احتیاط اندک، باعث مرگ و ویرانی بیشتر میشود، رادیکال شده است.فارغ از همه چیز،مرگ پریگوژین، تناقضات آشکار ساختار تحت رهبری پوتین را عریان می کند. این تناقض ها سیاست خارجی روسیه را در آینده پیچیده و شاید مختل کند.