بههمین شکل سر ریز کردن بار مشکلات کشور بر دوش نهادهای انتخابی هم ناشی از عدم مسئولیتپذیری مؤثر در ساختار کشور است. فارغ از تئوریهای موجود سیاسی، تجربه جهان نیز بخوبی نشان داده که افزایش کارآمدی نسبتی کاملاً مستقیم و بشدت وابسته با افزایش امکان مشارکت عمومی شهروندان دارد.
معادله اثبات کننده این ادعا هم بسیار ساده است؛ مردم در قالب گروهها و اقشار مختلف، مجموعهای از مطالبات متنوع را از حکومتها دارند و به همین اعتبار برای تعیین میزان تحقق این مطالبات هم خود این مردم بهترین قضات هستند.
مشارکت بالا یعنی اینکه در درجه اول واقعیترین معدل مطالبات و اولویتهای عمومی از این حیث در کشور مطرح شود و در وهله دوم کلیت جامعه درباره تحقق مطالبات قبلیاش در چارچوب آنچه که پشت سر گذاشته، داوری و قضاوت کند. به همین دلیل کاهش مشارکت با توجیه رسیدن به یک انتخاب ایدهآل یا پرهیز از انتخاب نامطلوب تنها یک رؤیای خام است که در عمل، صرفاً به اندکسالاری و در نهایت ایجاد رانت و قطبیسازی جامعه منجر میشود. مضاف بر این باید به این مهم هم توجه کرد که خصوصاً در دنیای امروز، یکی از مهمترین مؤلفههای قدرت و اقتدار یک نظام سیاسی میزان مشارکت و مشروعیت عمومی است که هم در قدرت نرم حکومتها تأثیر به سزایی دارد و هم در قدرت سخت آنها.
اما موضوع دیگر در این زمینه پیش کشیدن بحث «انتخاب آگاهانه» است تا فرضاً بنا بر ادعا و خواست مخالفان، دولتی نظیر دولت آقای روحانی روی کار نیاید. در این خصوص باید به نکات مهمی اشاره کرد؛ اول از همه این گزاره این پیام را دارد که انتخاب قبلی مردم نا آگاهانه بوده. در این که وضعیت فعلی کشور خوب نیست شکی وجود ندارد اما مطرح کنندگان این بحث آیا حاضر به تعیین سهم مسئولیت بخشها و عوامل مختلف در این اوضاع هستند؟ آیا حاضر هستند تا نقش سنگ اندازیها در مسیر تحقق شعارهای دولت توسط دیگران به شکل روشن و عمومی تجزیه و تحلیل شود؟
دوم اینکه نمیتوان از جامعه توقع «آگاهی» داشت اما روی تمام لوازم این آگاهی از قبیل رسانه آزاد، گردش آزاد اطلاعات، شفافیت عمومی، محدودسازی تریبونهای یک طرفه و انحصاری، نهادهای مدنی، احزاب سیاسی و آزاد و... شمشیر کشید. اگر منظور برخی جریانات از آگاهی عمومی صرفاً اعتقاد داشتن به مواضع خود آنهاست، باید گفت که این خواسته بدون قائل شدن حق آزادی عمومی در عرصههای مختلف، تنها نوعی محدودیت خواهی سیاسی است نه بیشتر. چرا که آگاهی مؤثر تنها با آزادی ابراز عقیده، گردش اطلاعات و تضارب آرا حاصل میشود نه در یک فضای بسته و محدود. به عبارتی آگاهی چیزی نیست که به جامعه دیکته شود.
مسأله سوم هم به برخی مشکلات ساختاری ما بر میگردد. همین جریان مدام از تأثیر منفی هیجانات ناشی از رقابتهای انتخاباتی و در رأس آنها مناظرهها سخن میگوید. اما اینها حاصل چیست؟ وقتی شما در طول سال امکان تضارب عمومی و علنی گروههای سیاسی را گرفتهاید، تریبونهای عموماً یک طرفه فراگیر را در اختیار یک جریان خاص قرار دادهاید، خودتان کم و بیش در حال پمپاژ موضوعات هیجانانگیز برای تهییج پایگاه اجتماعیتان هستید، آیا این انتظار عجیبی است که فرصت محدود و البته حیاتی دوره کوتاه رقابت انتخاباتی تبدیل به محل تهییج افکار عمومی نشود؟
23302