گلنار امیرطهماسب روانشناس و مشاور درباره اهمیت ترتیب تولد هنگام ازدواج، اظهار کرد: خواه شما یک فرزند اولی با اعتماد به نفس و کنترل گر یا یک فرزند میانی با درایت و ماجراجو باشید، جایگاه تان در خانواده از انتخاب شغل تا موفقیت در ازدواج تحت تأثیر این امر قرار میگیرد.
اخبار اجتماعی- این روانشناس با بیان اینکه ترتیب تولد، اولی، میانی یا آخری بودن خارج از کنترل ماست، بیان کرد: به همین خاطر، وقتی به این فکر میکنیم که ترتیب تولدمان میتواند نقش مهمی در موفقیت، شخصیت و اداره زندگی مان ایفا کند، باعث ناراحتی مان میشود.
وی افزود: دانشمندی که برای اولین بار این مسئله را مطرح کرد آلفرد آدلر بود که تأثیر ترتیب تولد را در شخصیت افراد مشخص کرد. حتی ترتیب تولد در روش فرزند پروری والدین هم تأثیر دارد، به عنوان مثال تنها به خاطر فرزند اول خانواده بودن، فرزند ارشد نوعی تجربه برای زوجی که تازه پدر و مادر شدهاند، خواهد بود؛ ترکیبی از غریزه، آزمایش و خطا باعث میشود که والدین طبق قاعده، مراقبانی باشند که به شدت نگران فرزندشان و سخت پایبند مقررات هستند و به جزئیات بیش از حد وسواس به خرج دهند.
امیرطهماسب ادامه داد: این مسئله خود به تنهایی باعث میشود کودک کمال گرا شود و همیشه در تلاش برای راضی نگه داشتن والدینش باشد، در صورتی که در مورد فرزند دوم، به دلیل اینکه والدین تجربههایی را از بزرگ کردن کودک اول خود به دست آوردهاند، فرزند دوم خود را با سختی کمتری بزرگ خواهند کرد. والدین ممکن است توجه کمتری به کودک اول داشته باشند؛ چراکه کودک دیگری هم هست که منتظر توجه آنهاست. این موضوع باعث میشود فرزند دوم کمتر کمال گرا شود؛ اما بیشتر دوست دارد بقیه را شاد نگه دارد؛ به علت توجه کمتری که در مقایسه با خواهر یا برادر بزرگتر خود میبیند.
این روانشناس گفت: فرزندان اول فرمانده به دنیا آمدهاند. فکر میکنند همیشه حق و اولویت در هر کاری با آنهاست. از کودکی یاد گرفتهاند که به خواهران و برادران خود دستور بدهند.
وی اضافه کرد: فرزندان میانی روابط عمومی خیلی خوبی دارند. این دسته از افراد بیشتر به همسالان خود میپیوندند و به راحتی میتوانند از خانواده جدا شوند، در نتیجه آنها میآموزند که چگونه با منابع حمایتی دیگر ارتباط برقرار کنند.
امیرطهماسب گفت: فرزند اول سلطهجو است و همین میتواند در زندگی زناشویی مشکلاتی را ایجاد کند و وقتی هم زن و هم مرد بخواهند امور زندگی را در دست گیرند، قطعا مشکلاتی به وجود خواهد آمد؛ آنها ممکن است حتی بر سر اینکه چه فیلمی را تماشا کنند با هم به توافق نرسند و طبعا مشکلاتشان در مسائل مهمتر مثل بزرگ کردن فرزندان یا محل زندگی جدیتر خواهد بود، البته در زندگی همه زن و شوهرها اختلافاتی این چنینی وجود دارد، اما این گروه به واسطه شخصیت قوی هر دو طرف بیشتر از همه درگیر نداشتن چنین توافقهایی خواهند شد.
این روانشناس افزود: ازدواج فرزند اول با فرزند وسط این ترکیب بهترین زوج را میتواند تشکیل دهد، چرا که فرزندان دوم آرام و زودجوش هستند، به راحتی به خواستههای همسرشان تن میدهند، چون به سلطهگری بچههای اول عادت دارند، فرزندان دوم وقتی با یک دستور بیچون و چرا از طرف همسرشان روبهرو میشوند، زیاد سخت نمیگیرند و نمیرنجند، اما در اینجا خطری وجود دارد گاهی طرفی که فرزند دوم است بیش از اندازه خود و خواستههایش را قربانی همسرش میکند و همین میتواند او را از آرزوهای شخصیاش دور کند و این دور شدن از خود دیر یا زود مشکلاتی را ایجاد خواهد کرد، البته این مورد هم بیشتر بستگی به این دارد که فرد فرزند اول چقدر سلطهجو و همسرش چقدر انعطافپذیر باشد.
وی ادامه داد: حمایتهای همیشگی بچههای اول میتواند ترس از زورگوییشان را کمرنگتر کند و به همسرشان دلگرمی بیشتری دهند. ازدواج فرزند وسط با فرزند وسط چندان توصیه نمیشود، چرا که هر دو آنها روحیهای حساس و مسالمتجو دارند و هیچ کدام تمایلی برای به دست گرفتن زندگی ندارند و در نتیجه ممکن است بسیاری از کارها روی زمین بماند، هیچ کدام خواسته خود را به راحتی مطرح نمیکنند و در نتیجه هر دو احساس میکنند در حال فداکاری هستند، در صورتی که همسرشان اصلا از خواسته آنها خبر ندارد؛ هر چند بهترین انتخاب برای ازدواج فرزند وسطی است، اما دو فرزند وسطی ممکن است به راحتی نتوانند با هم ارتباط برقرار کنند. بهترین توصیه برای این گونه زوجها این است که هرچند وقت یکبار با هم حرف بزنند و خواستههایشان را بدون رودربایستی به هم بگویند.
این روانشناس بیان کرد: امیرطهماسب با اشاره به اینکه ازدواج فرزند اول با فرزند آخر این ترکیب هم چندان بد نیست، اضافه کرد: این ازدواج میتواند مشکلات کوچکی را به همراه بیاورد؛ فرزند آخر عادت دارد همیشه کسی مراقب او باشد و فرزند اول از فرمان دادن و ریاست کردن لذت میبرد. فرزند آخر همیشه مورد توجه و محبت دیگر اعضای خانواده بوده است و به این توجه نیاز دارد، اما فرزند اول مستقل است و این نیاز همسرش را به پای ضعف او میگذارد، البته از طرفی هم بچههای آخر به خدمترسانی دیگران عادت دارند و از آنجا که بچههای اول هم عاشق راه انداختن کار دیگران هستند، زندگی با یک بچه اول برای آنها جالب و آرام به نظر میرسد.
امیرطهماسب درباره ازدواج فرزند آخر با فرزند وسطی گفت: این یک قانون است که فرزند وسطی میتواند به راحتی هر کسی را خوشبخت کند. خلقوخوی سازگار آنها باعث میشود که با هر شرایطی خود را وفق دهند؛ بهترین توصیه برای این افراد این است که سعی کنند تمایلات یکدیگر را بهتر بشناسند تا زندگی بهتری داشته باشند، چرا که در غیر این صورت ممکن است هر دو مانند کودکان رفتار کنند و متحمل مشکلاتی در زندگی شوند.
این روانشناس درباره تک فرزندها و خصوصیات رفتاری آنها تصریح کرد: تک فرزندها هیچ وقت یاد نگرفتهاند که چطور باید با خواهر و برادرهای بزرگتر یا کوچکتر کنار بیایند و همیشه خودشان تنها در خانه فرمانروایی کردهاند. این بچهها با توجه به اخلاق والدینشان خصوصیات متفاوتی دارند. برخی شبیه فرزندان اول سلطهجو و مستقل هستند و عدهای مانند فرزندان آخر نیازمند حمایت و توجه دیگرانند. بنابراین با توجه به شخصیت تکفرزندی زندگی متفاوتی خواهند داشت.
وی درباره ازدواج با تک فرزندها گفت: ازدواج با تک فرزندها چندان بد نیست، چون آنها میتوانند با تمام وجودشان به همسرشان عشق بورزند.
امیرطهماسب درباره ازدواج دو فرزند آخر با یکدیگر گفت: این ازدواج میتواند برای هر دو طرف پر از شادی و سرخوشی باشد؛ چرا که هر دو به دنبال یک زندگی پر از ریسک و هیجان هستند، اما مسلما به دنبال هیجان بودن نمیتواند برای تمام زندگی جذاب باشد، چرا که ممکن است هر دو طرف از زیر بار مسئولیتهای زندگی فرار کنند و برایشان گرفتن تصمیمهای مهم سختترین کار دنیا باشد و همین مسائل میتواند دوام یک زندگی مشترک را دچار مشکل کند. هر دو این افراد یاد گرفتهاند دیگران حمایتشان کنند و در نتیجه وقتی خودشان دو نفر در زندگی باشند جای خالی خیلی چیزها را احساس خواهند کرد.
این روانشناس خاطرنشان کرد: مطالب گفته شده بر اساس تحقیقات انجام شده روی فرزندان اول تا آخر مطرح شده است، اما همان طور که میدانیم در علوم انسانی و علومی که با انسان سروکار داریم هیچ نظریه و دیدگاهی صد درصد نیست و حتما در این بین ما تفاوتها و استثناهایی را خواهیم دید.