میگویند حاکمی به مرد ناداری که از زندگی راضی بود کیسهای حاوی 99 سکه بخشید. مرد بینوا در خانه آنها را شمارش کرد و بدین اندیشه که حتما کیسه حاوی صد سکه بوده و یکی از آنها کم بوده یا یکی را گم کرده یا کسی به او دستبرد زده نگران و مضطرب شد. این بود که در تمام روزهای پس از آن همواره غصهدار یک سکه شده و راحتی از او گرفته شده بود گویی ثروتی 99 سکهای ندارد. نتیجهگیری آنکه به دارایی 99 سکهای خود نمیاندیشید و غصه یک سکه را میخورد.حکایت ما هم حکایت آن 99 سکه است. داراییهای خود را فراموش کرده و به ازدسترفتن و تخریب آنها اعم از نیروی انسانی، دشتها، رودخانهها و سایر اجزای طبیعت خداداد بیاعتنا هستیم و در برابر انهدام آنها بیتفاوتیم اما غصه نداشتن رابطه با این و آن را میخوریم.
اگر داشتن رابطه با همه دنیا خوب باشد قدرشناسی از ثروت داخلی حتما واجب و برتر خواهد بود. مشتهای آسمانکوب قوی که در پی یکسانسازی بودند و به قدرت رسیدهاند امروز باید نگاه به داخل خود را برتر از نگاه به خارج و ارتباط با عربستان و امارات و بحرین و مصر بدانند و از میان انبوه امکانات، راهحلهای متکی بر ثروت ملی را بیابند و بهجای بیتفاوتی در هدررفتن آنها، نظام استفاده بهینه و مصرف حداقلی آن را یافته و پیاده کنند، و الا نه نفی گذشتگان کارساز است و نه ارتباط با آمریکا و اروپا و چین و روسیه و... .