عصر ایران؛ مهدی مالمیر - «تنها پروردگار است که می تواند قیمت واقعی و عادلانه کالاها را در بازار تعیین کند.» این جمله مشهوری است که در میان اقتصادانان دوران نو، زبان به زبان میگردد و از واقعیتی بزرگ پرده بر میدارد که در عین بزرگی، گهگاه از سوی برخی نظامهای اقتصادی دستوری نادیده و نابوده انگاشته میشود.
دلیل آن نیز به این برمیگردد که: تعیین واقعی قیمت در هر بازاری چنان وابسته به اطلاعات ریز و درشت و آگاهیهای لحظهای در حین معامله است که از عهده هیچ سازمان، انسان و حتی هوش مصنوعی نیز بر نمیآید.
فیلسوفان اقتصادی این ناتوانی بشر را اساسا با ناتوانی عقل در شناخت جامعالاطراف پدیدهها در پیوند میدانند. از زمان «ایمانوئل کانت» به این سو وانتشار رساله بلند «نقد عقل محض» اندیشه وران نرم نرمک به این نکته رهنمون شدند که عقل، همه فن حریف نیست.
به بیان بهتر، این خطای معرفت شناسیک است که ما انسانها میپنداریم همه چیز با عقل برنامهریزی شده و از پیش توسط عقلی که قادر به پیشبینی همه چیز است و همچون نورافکنی بزرگ، میتواند بر همه پدیدههای بشر پرتو افکند، سازماندهی شده است!
نمونههای نغزی از این خطای بزرگ برشمُردهاند: زبان، اخلاق و قانون پدیدههایی هستند که در آن عقل برنامهریز آدمی در پیکرگیری آنها نقشی نداشته و در طول زمان و بر بنیاد بده - بستان آدمیان از یک سو و میان طبیعت و انسان ها از سوی دیگر پدید آمده است.
هیچ انسانی در هیج کجای تاریخ تصمیم نگرفته مثلا برای نامیدن کتاب یا میز آنها را کتاب یا میز نام نهد. اسمها و گرامر زبانها ( همه زبانها) تنها با قانونی خودانگیخته و به صورت خود به خودی ساخته شدهاند و هیچ عقل دوراندیشی از پیش نمیتواسته زیر و بالای زبانها و پیچ و خم زبان گفتاری و نوشتاری را پیامبرگونه پیشبینی کند.
نظم بازار نیز یکی دیگر از آن پدیدههایی است که به صورت خودجوش پدید آمده و عقل گرچه نیرویی محترم است اما به هیچ وجه نمیتواند نظم بازار را از پیش شناسایی کند و برای آن برنامه بریزد.
به عبارت دیگر: تعیین قیمت واقعی هر کالا به وسیله بده بستانها میان خریداران کالا و تولید کنندگان و در لحظه معامله کالا صورت میپذیرد.
نکته ای که سالها پیش از این آدام اسمیت اسکاتلندی بر آن انگشت تاکید فشرد و تا به امروز نیز نظری معتبر به حساب میآید.
با این همه، دخالت دولتها و بی اثر کردن دستِ نامرئی بازار و قوانین خودجوش آن که در اندیشه فون هایک اقتصاددان اتریشی از آن به عنوان کاتالکسی یاد میشود، نه فقط آشوبی در نظم طبیعی قوانین و بازار پدید میآورد و رابطه سالم تولیدکننده - خریدار را به رابطهای مصنوعی بدل می سازد، دست کم دو پیامد فوریِ ناگوار و بدگوار در پی دارد:
نخست اینکه: وقتی دولت در زنجیره تولید کالا با نرخ گذاری های دستوری و از بالا، گسستی پدید می آورد، ناگزیر است پی در پی در روند تولید کالا ها دخالت کند و این روند توفق ناپذیر می نماید.
مثلا در نظر بگیرید دولت نرخی برای قند خوراکی تعیین می کند و آن را پایین تر از نرخ تمام شده در کارگاه ها و کارخانجات اعلام می دارد.
در وهله اول کارگاه های کوچکی که نرخ پایین قند در بازار برای شان صرف نمی کند، یک به یک تعطیل می شوند،سپس دولت ناگزیر می شود برای به اصطلاح حمایت از تولید کننده و کارگاه های ورشکسته نرخ چغندر قند را پایین بیاورد که به نوبه خود سبب سازِ ورشکستگی چغندرکاران و خسران کشاورزان می شود و برای جبران خسارت کشاورزان احتمالا باز ناگزیر می شود هزینه کرایه حمل چغندر را از مناطق کشاورزی به کارخانجات به ضرر افراد شاغل در حوزه حمل و نقل پایین بیاورد و به همین ترتیب دایره بسته دخالت اش را در گوشه گوشه فرایند تولید گسترده تر کند، بی آنکه در نهایت دگرگونی ای در کیفیت قند خوراکی، تولید شغل، امنیت محیط کار و مسائلی از این دست پدید آورد.
تنها دستاورد دولت ها در تعیین دستوری نرخ کالا بی ثباتی شغلی و تیره کردن آینده تولید و بیزاری آفرینی در امر تولید و رماندن کار آفرینان از عرصه اقتصادی است.
با این همه زیان بنیادی در دخالت دولت در تعیین نرخ کالا ها بر حوزه اقتصاد دیده نمی شود. ضربه اصلی سوگمندانه به حوزه اخلاق جامعه وارد می شود.
به زبان دیگر، وقتی دولت دست به تعیین نرخ کالا ها می زند، انحصاری در برخی زمینه ها به وجود می آید و رقابت جایِ خود را به انحصارات می سپارد.
رقابت را مادرِ اخلاق در اقتصاد می دانند چراکه تنها در صورت داشتن حریف های توانمند است که انسان تکانی به خود می دهد و کیفیت کالاهای اش را بالا می برد و به وقت شناسی و خوش قولی و پایبندی بر عهد و پیمان، اعتنای بیشتری نشان می دهد.
در شرایط انحصاری است که ادبیات پُر تبختر کوشندگان در عرصه های انحصاری پر و بال می گیرد، توهین و خودحق پینداری و کوچک شماری مصرف کنندگان سر به فلک می کشد و فضای اقتصادی مملو از بدبینی ها، عدم اطمینان ها، رانت بازی ها و خویشاوند سالاری ها و... می شود.
برای داشتن اقتصاد سالم ضروری است اخلاق اقتصادی و رقابت را نیرو بخشید که جز با حداقل سازی دخالت دولت و نیروبخشیدن به عرصه رقابت و اعتماد به شمِ تولید کننده و احترام به شعور خریدار شُدنی نخواهد بود.
و در نهایت اینکه: مدیریت اقتصاد در کشورهای پیشرو در حوزه اقتصادی بسیار شبیه است به یک تکنیک کهن هنری در شرق دور: کاربرد حداقل قلم مو با حداکثر انضباط. به عبارت دیگر، دولتها با دخالت حداقلی در روند اقتصاد حداقل قلم موی خود را در پهنه اقتصاد به کار میگیرند و به جای آن از حداکثر انضباط حقوقی بهره میبرند و با قوانین سفت و سخت و بی تبعیض در زمینه فساد اقتصادی و بع عکس قوانین آسان سرمایه گذاری و بوروکراسی تندرست و.. به اقتصاد سر و سامانی میبخشند.
از این رو هنگامی که از دور به اقتصاد کوشا و سرزنده برخی کشورها مینگریم، بیشتر با یک تابلو نقاشی طرف ایم که حاصل قلمزدن آزادانه هنرمند است نه پیامد دخالت معلمی سختگیر و ناآگاه که نه فقط شاهکاری از خود نشان نداده که ادعای داوینچی ثانیبودن و رامبراند عصر جدید بودناش دیگر به راستی گوشآزار و ملالتخیز شده است!