مولانا و قرآن و ایمان و گمان

عصر ایران سه شنبه 28 شهریور 1402 - 15:31
 اينكه توماس آكويناس، فیلسوف مسیحی، می‌گفت هر مومنی تا لحظۀ مرگش مومن است و پس از مرگ عالِم می‌شود، منظورش اين بود كه پس از مرگ، حقيقت بر مومن آشكار می‌گردد و آنچه برای او تا پيش از مرگ امری ظنی بود، پس از مرگ امری يقينی می‌شود.

  عصر ایران؛ شیرو ستمدیده - در نوبت پيشين آورديم كه مولانا "خيال" را چادر حقيقت می‌داند و می‌گويد وقتی انسان چادر خيال را كنار بزند، حقيقت روی بنمايدش؛ و چون «حقايق روی بنمايند بی‌چادرِ خيال، قيامت باشد. آنجا كه حال چنين شود، پشيمانی نماند.»

   مولانا در ادامه، در فراز پاياني مقالۀ اول فيه‌ما‌فيه، می‌گويد: «هر حقيقت كه تو را جذب می‌كند چيز ديگر غير آن نباشد؛ همان حقيقت باشد كه تو را جذب كرد يوم تُبلي السّرائر.»

   يَومَ تُبلَي السَّرائر، كه آيۀ نهم سورۀ طارق و در وصف روز قيامت است، يعني روزي كه اسرار آشكار شوند. مولانا، كمی پيش از اشاره به اين آيه، كنار رفتن پردۀ خيالات و روۀ نمودن حقايق را مصداق "قيامت" مي‌داند.

   قيامت در جهان مولانا، مترادف است با آشكارگی. برخی از متكلمين گفته‌اند مفهوم "ايمان" ذاتا دلالت دارد بر ناآشكارگیِ حقيقت. اگر حقيقتِ آموزه‌های دينی آشكار بود، هر عاقلي آن‌ها را می‌پذيرفت. اما اينكه برخی حقايق دينی را نمی‌پذيرند و در زمرۀ منكران درمی‌آيند، علتش اين است كه حقيقت آشكار نيست و براي پذيرش حقيقت، علاوه بر جهد عقلانی، جهش ايمانی هم شرط است.

   مومنان كسانی‌اند كه چنين جهشی را از سر گذرانده‌اند و از نظر خودشان، دقيقاً به همين دليل بر منكران برتری دارند. در واقع مومن كسی است كه بويی يا بانگی از حقيقت را استشمام يا استماع كرده است و در پی آن روان شده است.

  اينكه توماس آكويناس، فیلسوف مسیحی، می‌گفت هر مومنی تا لحظۀ مرگش مومن است و پس از مرگ عالِم می‌شود، منظورش اين بود كه پس از مرگ، حقيقت بر مومن آشكار می‌گردد و آنچه برای او تا پيش از مرگ امری ظنی بود، پس از مرگ امری يقينی می‌شود.

  در آيۀ 46 سورۀ بقرۀ هم در وصف خاشعين (مومنان فروتنی كه از صبر و صلاة ياری می‌جويند) آمده است: الذينَ يَظُنونَ اَنَّهُم مُلاقوا رَبّهم و اَنَّهُم اِلَيهِ راجعون. يعنی «كسانی كه "گمان" می‌برند به لقای پروردگارشان می‌رسند و بازگردنده به سوی او هستند.»

  بنابراين چنانكه توماس آكويناس می‌گويد و اين آيه از سوره بقره نیز حرفش را تاييد می‌كند، می‌توان مومن بود اما يقين نداشت. نه فقط اين، بلكه مومن بودن اساسا يعنی "اميدوار بودن" به اينكه غيبی در كار است. هم از اين رو برخی متكلمين "اميد" را گوهر ايمان دانسته‌اند.

   اين اميدواری البته مبانی عقلی هم دارد و صرفاً آرزويی بی‌مبنا نيست؛ اما چون حقايق به سادگی از زير چادر خيال و گمان بيرون نمی‌آيند، كمتر مومنی در اين دنيا به مرتبۀ "يقين" می‌رسد. چنانكه علی ابن ابيطالب‌ (ع) نيز فرموده است در اين دنيا "يقين" كمترين سهمی است كه بين انسان‌ها تقسيم شده است.

   با اين حال، مطابق روايات دينی، مومنان اندكی هستند كه ايمان‌شان به زيور يقين آراسته است. مولانا نيز رستن از فضای مه‌آلود ايمان و رسيدن به روشنی يقين را در همين عالم برای اقليتی ممكن می‌داند.

 وی در دفتر ششم مثنوی، در تفسير حديث «بميريد پيش از آنكه بميريد» می‌گويد:

‌زادۀ ثاني‌ست احمد در جهان

صد قيامت بود او اندر عيان

 

زو قيامت را همي پرسيده‌اند:

از قيامت تا "قيامت" راه چند؟

 

با زبان حال می‌گفتی بسی

كِی ز‌محشر حشر را پرسد كسی؟

 

بهر اين گفت آن رسول خوش‌پيام

رمز موتوا قبل موت يا كرام

 

هم‌چنانكه مرده‌ام من قبل موت

زان طرف آورده‌ام اين صيت و صوت

 

پس قيامت شو قيامت را ببين

ديدن هر چيز را شرط است اين

  در واقع مولانا می‌گويد كسي كه حجاب‌های حقيقت را در همين عالم نيز كنار زده باشد، پيش از آنكه قيامت برپا شده باشد، پای در سرای قيامت يا در صحرای محشر نهاده است.

   اينكه علی (ع) هم می‌گفت اگر همۀ پرده‌ها از پيش چشمم كنار بروند، ذره‌ای بر يقينم افزوده نخواهد شد، معنايش اين بود كه او پيش از برپايی قيامت، به قيامت راه يافته بود.

   در نوبت آتي به ادامۀ فراز پايانی مقالۀ اول فيه‌مافيه می‌پردازيم، اما فی‌الحال بد نيست نكته‌ای هم دربارۀ آيه‌ای كه مولانا از آن استفاده كرده، بگوييم. در ترجمۀ آيۀ «يوم تبلي السرائر»، برخی از مترجمان نوشته‌اند روزی كه "اسرار" آشكار شود، برخی هم نوشته‌اند روزی كه «راز»ها آشكار شود.

   در زبان فارسی، تفاوتی بين "راز" و "سرّ" وجود ندارد و به همين دليل پاره‌ای از مترجمان قرآن عبارت "السرائر" را "رازها" ترجمه كرده‌اند. اما در زبان انگليسی "سرّ" (secret) يعنی آنچه اكثريت نمی‌دانند و اقليتی انگشت‌شمار از آن باخبرند؛ ولي "راز" (mystry) يعنی چيزی كه هيچ‌كس نمی‌داند.

   به اين معنا، اولياء خداوند "صاحبِ سرّ" بودند و اينكه حافظ می‌گفت «حافظ اسرار الهی كس نمی‌داند خموش»، يعنی كسي "رازهای الهی" را نمی‌داند. آن سخن علی ‌(ع) دربارۀ افزوده نشدن بر يقينش پس از كنار رفتن پرده‌ها، ناظر بر آگاهي حضرت از "اسرار" اين عالم است.

   اما وقتي كه پيامبر خطاب به خداوند می‌فرمود «ما عَرَفناكَ حَقَّ مَعرَفَتِكَ» (ما تو را چنانكه بايد نشناختيم)، در واقع می‌فرمود اوليای خدا اگرچه اسرار الهی را كم‌وبيش (بسته به مقام‌شان) می‌دانند، اما پاره‌ای از امور عالم برای آن‌ها نيز مصداق راز هستند؛ رازهايی كه ظاهراً هيچ‌گاه گشوده نمی‌شوند و كاركردشان اين است كه عاشقان راستين خداوند را به وادي "حيرت" درافكنند.

  و به قول مولانا: جز كه حيرانی نباشد كار دين.

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.