گروه اندیشه: مولانا این اعجوبه ایرانی و مسلمان، آموزه ها و اندیشه هایش را در قالب شعر بیان کرده است. زبان شعر، برای مولانا زبان زندگی اجتماعی و فردی است که در خلال آن مخاطب را با علودرجات آشنا کرده و راه سیرو سلوک را به او می آموزد. سیر و سلوکی که در متن زندگی است. در خلاصه مقاله حاضر که به همایش بین المللی شمس و مولانا برای قرائت ارائه شده، نویسنده تاکید می کند «او (مولانا) در یکی از تاریکترین دورههای تاریخ به سر میبرده است، اما به جای ناامیدی و پژمردگی و عوضِ رفتارهای نسنجیده و احساسی، به آفرینش آثاری جاودانه پرداخته است که میتوانند ریشههای ظلم و خودکامگی را در درون هر کسی بخشکانند.»همچنین شهبازی تاکید می کند:« آنچه مولانا درمورد سیاست مطرح کرده، این است که خصوصیتها و اندیشههای حاکمان و مدیران در زیردستان بازمیتابند. محال است در وجود حاکمان و مدیران صفتی وجود نیکو یا زشت وجود داشته باشد و آن صفت به شهروندان و زیردستان منتقل نشود.» مولانا با این که با قدرت زمانه خود ارتباط تنگاتنگ داشت، نکته آن است که از نظر شهبازی حتی یک بیت در مدح پادشاهان نسروده است. تسلیم سختی ها و دشواری های زمانه نه تنها نشد که خود نیلوفری شد در مرداب زمانه خود. خلاصه این مقاله از نظرتان می گذرد:
مولانا اساساً یک عارف است و تمام توجه او به درون خود و به عالم غیب معطوف است؛ بنابراین به هیچ وجه نمیتوان از او انتظار داشت درمورد مسائل سیاسی اظهار نظر کند، یااینکه عملاً وارد مسائل سیاسی و حکومتی زمانۀ خود شود. با همۀ اینها نباید گمان کرد که در لابهلای آثار مولانا، اثری از تحلیلهای سیاسی وجود ندارد. مولانا به عنوان یک متفکر بزرگ، درمورد برخی از مسائل سیاسی و حکومتی هم اظهار نظر کرده است، اما البته اظهارنظرهای او بیش از آن که به موضعگیری درمورد مسائل خاص روز برگردند، به نوعی فلسفۀ سیاسی یا اخلاق سیاسی شبیه هستند. اگرچه نمیتوان از درون این اظهار نظرهای پراکنده یک نظریۀ سیاسی منسجم را استخراج کرد، اما به هر حال این اظهار نظرها در جای جای مثنوی مانند جرقههای کوچکی میدرخشند و در جای خود ارزشمندند.
مولانا در بسیاری از داستانهای مثنوی از شاه و درباریان سخن گفته و مطالب متنوعی را درمورد آنها مطرح کرده است. بخشی از سخنان او درمورد جاهطلبی است. به نظر مولانا ریشۀ جاهطلبی و سروری چیزی جز کبر و کینه نیست. خودبزرگبینی و کینهتوزی به تدریج باعث میشوند شخص دیکتاتور شود. مولانا سروری و قدرتمندی را زهر میداند و بر این باور است که عموم کسانی که به قدرت مطلق دسترسی پیدا میکنند، خود و دیگران را نابود میسازند. نوادری که مولانا آنها را تریاقلان یعنی سرزمینِ پادزهر مینامد، ممکن است بر اثر قدرت فراوان از سرکشی و طغیان در امان باشند، اما از این نوادر که بگذریم، تندبادِ قدرتِ مطلق هر کسی را به آسانی میرباید و با خود میبرد.
به نظر مولانا مقام و منصب نوعی موقعیت مرزی است و گوهر وجود انسان را آشکار میکند. مقام و منصب درواقع یکی از بهترین نمایشگاههای روح بشری است. در این نمایشگاه، کوچکترین رذائل انسان در ابعادی بزرگ، و گاه در ابعادی جهانی پیش روی مردم قرار میگیرد و همه آن را میبینند. جهلها و بیتدبیریها و هوسبازیها و خباثتهای انسان در آینۀ مقام و منصب، به روشنی تمام بازمیتابند و در معرض دید و داوریِ دیگران قرار میگیرند؛ بنابراین شخص ناتوان و نادانی که خواهان حکومت و ریاست است، درواقع خواهان رسوایی خویش است. موضوع دیگری که مولانا درمورد سیاست مطرح کرده است، این است که خصوصیتها و اندیشههای حاکمان و مدیران در زیردستان بازمیتابند. محال است در وجود حاکمان و مدیران صفتی وجود نیکو یا زشت وجود داشته باشد و آن صفت به شهروندان و زیردستان منتقل نشود. هر چه در ذهن و روان حاکمان باشد، در درون زیردستان بازمیتابد و بر آنها تأثیر میگذارد. خودکامگی و جاهطلبی و خشمآلودگی و هوسبازی و مسئولیتگریزیِ حاکمان به شهروندان سرایت میکند و به شیوۀ زندگی آنها شکل میبخشد.
گذشته از سخنان مولانا درمورد مسائل سیاسی، زندگیِ واقعی مولانا هم برای ما بسیار درسآموز است. او در یکی از تاریکترین دورههای تاریخ به سر میبرده است، اما به جای ناامیدی و پژمردگی و عوضِ رفتارهای نسنجیده و احساسی، به آفرینش آثاری جاودانه پرداخته است که میتوانند ریشههای ظلم و خودکامگی را در درون هر کسی بخشکانند. از سوی دیگر، مولانا در سراسر آثارش حتی یک بیت در مدح شاهان ندارد و از این حیث او در تمام ادبیات فارسی کمنظیر است. او افزون بر اینکه خود به مداحی نپرداخته است، با تحلیلهای دقیق و مؤثر به خوبی نشان داده است که مداحی میتواند باعث غرور و سرکشی حاکمان شود و آنها را به تباهی بکشاند. بنابراین هم حاکمان به خاطر مصالح خود، نباید اجازۀ مداحی به دیگران بدهند و هم شهروندان نباید با مداحی کردن، زمینه را برای سقوط حاکمان خود فراهم کنند.
216216