به گزارش خبرگزاری فارس از اهواز، عاطفه اسماعیلی منش- تاریخ جنگ تحمیلی را ورق میزنم، تاریخ مثل همیشه از حوادث جان سالم به در برده است اما شانهبه شانه آنها حرکت میکند، برای همین چیزی را از قلم نمیاندازد، شاید شتاب تحولات دفاع مقدس سریعتر از آن باشد که نویسندهای فرصت کند جزئیات آن را به تفصیل مشق کند، اما من دیدم 9 مهر «روز مقاومت مردم حمیدیه» در فصل اول تاریخ جا خوش کرده و برگ زرینی در دفاع مقدس اهالی این شهر و نقطه عطفی در مبارزات مردم این خطه در پشتیبانی از وجب به وجب این خاک را ثبت کرده است.
انقلاب 19 ماهه شد
فقط19 ماه از پیروزی انقلاب اسلامی ایران گذشته بود، هنوز بوی عَطر ظَفر در گوشه خانهها و خیابانها میپیچید، هنوز مردم گرمی آغوش همدیگر را در تبریک پیروزی میچشیدند، مردم تازه داشتند از وضو در خون دهها هزار شهید برسجاده اخلاص مینشستند و دل به ولایت فقیه میبستند، تازه داشتند ذکر استقلال و آزادی را به رخ دنیا میکشیدند که ابلیسهای زمانه تیغ کینه را زیر گلوی انقلاب گرفتند و بذر فتنه را در میان مردم کاشتند و طولی نکشید که صف حق و باطل در برابر هم ایستاد.
ناقوس جنگ
31 شهریور59 ناقوس جنگ به صدا درآمد و خاک وطن در اشغال چکمهپوشهای وقیحی شد که یک شبه سودای تسلط بر جان و مال و مقدرات ما را داشتند، سربازان بعثیِ مادرمُردهای که حتی خود نمیدانند برای چه اینجا در خاک وطن، بیخ گوش ما آمدهاند؟ به کجا میروند؟ و چه کسی را نشانه میروند؟ اما شهرهای ما اشغال شد! نوعی اشغال که حتی فکرش را هم نمیکردیم!
رژیم بعثی عراق روی یاری عربهای خوزستان حساب ویژهای باز کرده بود، به گمانش قدم به خاک ایران که بگذارد عربها برایش فرش قرمز پهن میکنند.
بر همین اساس، لشکر تمام مجهزِ عراق از چذابه وارد ایران شد و حمله همه جانبه هوایی و زمینی رژیم بعث علیه شهرهای مرزی خوزستان آغاز شد.
در پیشروی دشمن بعثی به سمت شهرها و روستاهای مرزی، دشت آزادگان، بستان، سابله، هویزه، سوسنگرد، ابوحمیظه و کوت سید نعیم یکی پس از دیگری سقوط کردند و دشمنی که تا دندان مسلح بود شب 9 مهر پس از گذراندن از شهرها و روستاهای مرزی خود را در فاصله سه کیلومتری حمیدیه و 26 کیلومتری اهوازی میدید که حکم دروازه ورود و تسلط بر استان را برایش داشت.
حمیدیه آخرین سنگر دفاع
حمیدیه آخرین سنگر دفاع بود اگر این سد میشکست فاتحه اهواز را باید میخواندیم، اضطراب و پریشانی بر قلب شهر چنگ میزند و شکیبایی مردم را میخراشد، سخت است با چند قبضه سلاح ژ-3 و چند عدد نارنجک دستی و چهار خشاب گلوله بخواهی در مقابل نعره سهمگین خمپارهها و تیرها و نفربرهای پی ام پیِ بعثیها مقابله کنی!
نزدیکی حمیدیه به مرز چذابه اما سبب نشد که از اوضاع دشمن غافل یا بیخبر باشیم، شبِ قبل از عملیات 9 مهر علی هاشمی فرمانده جوان در آن زمان تعدادی از سربازان را به «پادگان دشت آزادگان» میفرستد تا سرگوشی آب بدهند و اوضاع را رصد کنند.
سید کریم هاشمی یکی از شاهدان عینی و حاضر در عملیات 9 مهر حمیدیه، میگوید: به یقین رسیدیم که تحرکات دشمن در حال پیشروی است برای همین سپاه حمیدیه کمیته صحرا را تشکیل داد، کار اعضای این کمیته سرکشی از اوضاع مرز و شهرهای مرزی است.
بررسیهای میدانی نشان میداد دشمن در حال حرکت به سمت اهواز است، گاهی روی پشتبامها میرفیتم و رادیو را روی یکی از موجهای مخصوص میگذاشتیم این کار سبب میشد صدای بیسیم عراقیها در رادیو منعکس شود و متوجه مکالمات عراقیها شویم، همه مکالمات رمزدار بود اما تسط به زبان عربی تا حدود زیادی برای ما رمزگشایی میکرد.
ما اسلحه و مهمات آنچنانی نداشتیم قبل از ورود دشمن به سوسنگر با هماهنگی استاندار وقت و با خواهش و التماس فقط توانستیم حدود 60 اسلحه ژ-3 از تیپ 3 دشتآزاگان بگیریم به علاوه 60 تا 70 اسلحهای که سپاه حمیدیه داشت بین مردم توزیع شد، مابقی مردم در شب عملیات 9 مهر حمیدیه با بیل و چماق در خیابانها ریختند.
همه شهرها و روستاهای مسیر از مرز تا کوت سید نعیم (قبل از ورود نیروهای بعثی به حمیدیه) سقوط کرده بودند، حمیدیه به یکی از مهمترین میدان جنگ تحمیلی بود، سقوط حمیدیه و پیشروی نیروهای دشمن به سمت اهواز مقاومت را سخت و استان را با چالش جدی روبرو میکرد.
فردای بدون حمیدیه فردا نیست
هوا تاریک شد، خلوتی رعب آور لابهلای سکوت شب، نفسها را در سینه حبس کرده بود، فردای بدون حمیدیه فردا نیست، جزئی از تاریخی میشود که نباید به وجود بیاید، همه شهر در جنگی میان ذهن و عین در رفت و آمد بودند، کابوس اشغال و یا سقوط شهر تلاش برای دفاع و انگیزه برای ادامه را دو چندان کرد.
گلولهها زوزوکشان و داغ، فضا را میدریدند، جوانترها به دستور فرماندهان خود در جاهای مناسب سنگر گرفتند، گویی شب 9 مهر، آخرین فرصت برای نگه داشتن تمام چیزهایی است که در سالهای مبارزه برای انقلاب به دست آمده بود.
نه موبایل بود نه اینترنت و نه فضای مجازی! همه مردمی که اینجا در حمیدیه در انتظار دشمن بودند، با داشتهها و نداشتههای خود برای دفاع از شهر آمدهاند و فقط اخباری مبهم از یک حادثه تکان دهنده و باورنکردنی از شهرهایی که سقوط کردهاند شنیده بودند.
انقلاب نباید اینجا و این گونه به پایان برسد، شکست در متن پیروزی! سقوط از قلهای که به سختی مردم آن را فتح کرده بودند و فرو افتادن از برجی که خشت به خشت آن با خون جوانان این مملکت چیده شده بود، فکرش هم لرزه بر اندام هر وطنپرستی میاندازد.
اما با دشمن مجهز و مسلح چه باید میکردیم؟ دستانمان خالی بود، به هر قیمتی این دژ باید مستحکم بماند، لاجرم نقشه و پیشبینی فرماندههان جوان در حمیدیه درست از آب درآمد، دشمن همان مسیر مورد نظر را قیچی میکند و از روستای شبیشه قصد ورود به حمیدیه را دارد.
عملیات 9مهر
چند ساعت قبل از شروع عملیات دستور رها سازی حجم زیادی از آب در منطقه محل ورود دشمن داده شد، مساحت بزرگی از زمینهای کشاورزی شبیشه در مسیر ورد تانکهای دشمن زیر آب میروند آب تا زانو بالا آمد، گذشتن از این مسیر حالا دیگر کار حضرت فیل بود.
صدای رگبارها سراسیمه میآمد، تانکهای نفربرِ صدامیون نزدیک و نزدیکتر میشود، سربازهایی که موازی با خطِ شانه جاده سنگر گرفته بودند دستها را بالا میگیرند و شتابان به سمت مردم میدوند، پیام دریافت میشود، دشمن نزدیک شد! صفی از آدمکشهای رژیم بعثی سوار بر تانکهای نفر بر جلو میکشند.
هوا تاریک بود، کل شهر با بیل و چوب و چماق و شمشیر برای دشمن سینه سپر کرده بودند، عشایر عرب تجربه جنگیدن با اسلحه سرد به جای تفنگ در مقابله با انگلیس را داشتند، و از همان جنگ سرافراز برگشتند و از خاک وطن دفاع کردند.
سد آبی آخرین امید مردم حمیدیه برای دفاع از شهر بود، تانکهای عراقی برای ورود به حمیدیه در حرکت بودند، اما به یکباره چرخ تانکها نچرخید و کُند و کُندتر شد، سربازان عراقی با پوشش همراهان خود از تانکها پیاده شدند، نور چراغ تانکها آسمان تاریک را روشن میکنند، صدای شلیک گلوله قطع نمیشود، عراقیها تازه متوجه شدند در چه باتلاقی سخت گیر افتادهاند که نه راه پس دارند نه راه پیش، حالا فقط تیرهوایی میزنند که فقط جان خود را بردارند و الفرار!
هلهله زنان
صدای هلهله زنان گوش فلک را کَر میکند، ما اولین پیروزی را دشت کردیم، مردها با بیل و چماقهایشان یزله میکنند، و عراقیها که قافیه را باخته بودند صدای هلهله زنان حکم تیرخلاص برایشان شد، ما که دستانمان خالی بود! اسلحه و مهمات نداشتیم! تانک و لشکر مجهز نداشتیم پس این هلهله زنان برای چیست؟ اینجاست که خداوند میفرماید: اِن یَنصُرکُمُ اللهُ فَلا غالِبَ لَکُم.
بله تانکهای بعثیها در آب محاصره شدند و فقط دنبال راه گریز از معرکه هستند، نفربرهایی که عقبتر بودند راحتتر از مخمصه رها شدند و یک تنه به سمت مرز راندند به گفته شاهدان شرایط آنقدر غافلگیر کننده بود که برخی سربازان عراقی نه با زور اسلحه، نه با ایست دادن و نه با پاتک اسیر شدند، و حمیدیه با ایمانی راسخ و عشق به وطن، دژ محکمی ایجاد کرد و جلوی دشمن ایستاد و سقوط نکرد.
حالا بیش از 40 سال از آن روزها میگذرد و نه تنها حمیدیه سقوط نکرد بلکه رزمندگان اسلام یک وجب از خاک وطن را به دشمن ندادند.
ارتش ایران بزرگترین ارتش خاورمیانه است و نام ایران در فهرست 10 قدرت دارای بهترین فناوری موشکی جهان به چشم میخورد.
در زمان جنگ برای یکموشک اسکاد دسته دوم باید منت لیبی و کره شمالی را میکشیدیم اما امروز شرق و غرب از کشورهای همپیمان صدام در جنگ تا مخالفانش قبل از عرض اندام در مقابل جمهوری اسلامی باید فکر چارهای برای موشکهای فتاح، ذوالفقار و سجیلش باشند.
به گزارش خبرگزاری فارس، 9 مهر سال 59 مردم حمیدیه و رزمندگان پیروزی بزرگی را رقم زدند، در آن روز ستون نظامی دشمن میخواست با تصرف حمیدیه خود را به اهواز برساند که با کمک عشایر و جوانان حمیدیه مورد حمله قرار گرفت و نیروهای بعثی مفتضحانه شکست خوردند.
پایان پیام/