همشهری آنلاین - محمد بحرینی: سال ۸۸ در بحبوحه حوادث بعد از انتخابات ریاستجمهوری، پدیده جدیدی در میان همه آن اتفاقات توجهها را به سمت خود جلب کرده بود. این پدیده جدید شبکههای اجتماعی بود که آن روزها ناشناخته بود و مثل امروز نبود که هر روز با آن سروکار داریم.
بهدلیل توانایی اثرگذاری شبکههای اجتماعی بهویژه توییتر، وزارت خارجه آمریکا از حوادث سال ۸۸ تحت عنوان «نقلاب توییتری» نام برد.
جالب اینجاست که چند سال بعد که در کشور مصر شاهد اعتراضات علیه حسنیمبارک بودیم، باز هم کشورهای غربی آن حوادث را نیز به همین شکل نامگذاری کردند، اما این بار به نام «انقلاب فیسبوکی».
بهعنوان مثال در هندبوک مطالعات پروپاگاندا که توسط دانشگاه آکسفورد منتشر شده است، تعبیر انقلاب فیسبوکی برای اعتراضات کشور مصر آمده است. درباره انقلاب کشور تونس در ماجرای بیداری اسلامی نیز از این نوع تعابیر استفاده شده است.
این شیوه نامگذاری پیش از هر چیز، ردپا و امضای کشورهای استعمارگر را نمایان میکند.
سالهاست که پلتفرمهایی همچون توییتر، فیسبوک، اینستاگرام و... به ابزاری برای دخالت این کشورها در امور داخلی سایر کشورها از طریق تأثیرگذاری بر افکار عمومی تبدیل شدهاند؛ بهگونهای که علناً از تعابیر انقلاب توییتری و فیسبوکی استفاده میشود و هیچگونه پنهانکاری در این زمینه انجام نمیدهند.
ویدئوی معروف مصاحبه هیلاری کلینتون را همه به یاد داریم که میگوید در حوادث سال ۸۸ توییتر قصد تعطیلی بهدلیل تعمیرات را داشت که ما جلوی این تعطیلی را گرفتیم.
ریچارد سیمور در نشریه بریتانیایی NewStatesman نوشته است که وزارت امورخارجه آمریکا برای ایجاد آشوب و اغتشاش در ایران در سال ۸۸ از توییتر و فیسبوک استفاده کرد. او میگوید توییتر و فیسبوک در تحولات سیاسی فاجعهباری مانند اقدامات داعش نیز نقش داشتهاند. وی همچنین معتقد است امروز کمتر عبارت انقلاب توییتری شنیده میشود و دلیل آن را از میان رفتن اعتبار و تازگی آن میداند.
در اعتراضات مصر، تصاویر یک جوان به نام خالد سعید از طریق شبکههای اجتماعی بهطور گسترده منتشر شد و تأثیر زیادی روی معترضان گذاشت؛ بهطوری که شعار «ما همه خالد سعید هستیم» بر سر زبانها افتاد. بسیار مشابه با شعار «ما همه ندا هستیم» در ایران.
برای کشورهایی که قصد دخالت در امور سایر کشورها را دارند، چه چیزی بهتر از ابزاری که بتواند مرزهای جغرافیایی و همچنین حاکمیت کشورها را به سخره گرفته و بهراحتی از این دو عبور کند. باید بپذیریم که استعمار از بین نمیرود، بلکه از روشی به روش دیگر تغییر شکل میدهد.
در چنین شرایطی ذهنها به سمت روشهای مقابلهای میرود، اما هم ایده فیلترینگ و هم ایده پیامرسان بومی بعد از تجربیات فراوان، ایدههایی ناقص و دارای اشکالات متعدد بهنظر میرسند. شاید بهتر باشد متولیان امر به نتیجهای درباره روش صحیح مواجهه با این پدیده جدید برسند و تا بیش از این دیر نشده روی افزایش آگاهی و تواناییهای شناختی خود و جامعه خود سرمایهگذاری کنیم.