این روزها صحبت از کمبود معلم و تلاش برای خالی نماندن کلاسهای درس از حضور معلم زیاد است. درواقع بخش عمده فکر و ذهن و توان مسئولان ارشد و حتی تا ردههای مناطق و نواحی آموزش و پرورش این روزها به امر تامین کمبود معلم اختصاص یافته است. مشکلی که بخش قابل توجهی از آن ریشه در کمتوجهیهای سالهای گذشته دولت قبل و عدم برنامهریزی اصولی و پیشبینی صحیح از شرایط امروز دارد. از جمله این موارد میتوان به غفلت از پیشبینی بازنشستگی پر تعداد فرهنگیان و از همه مهمتر کمرنگ کردن پرخسارت نقش مهم، تخصصی و اثرگذار دانشگاه فرهنگیان با کاهش حیرتانگیز پذیرش دانشجومعلمان در سالهای قبل و دلخوش کردن به جذبهای مقطعیِ قابل نقد اشاره کرد.
اما مشکلات حوزه آموزش و پرورش تنها به ناترازی تعداد معلم مورد نیاز محدود نمیشود و برای نگاه دقیقتر و آسیبشناسی کاملتر از مشکلات این حوزه باید فراتر از امروز و این دولت و دولتهای قبل به سراغ این حوزه رفت.
متاسفانه باید گفت که علیرغم همه تاکیدات و تلاش برای مهم جلوه دادن آموزش و پرورش در بیان مسئولان دولتهای مختلف در سه چهار دهه اخیر، سالهاست که به هیچ وجه آموزش و پرورش با وجود اهمیت فوقالعاده آن، به عنوان اولویت اصلی هیچکدام از دولتهای بعد از جنگ تحمیلی مطرح نبوده است. این البته به معنی این نیست که در بخش آموزش و پرورش و نظام آموزشی کشور کاری صورت نگرفته، بلکه باید اذعان داشت یکی از بخشهایی که از نظر کمی و کیفی در دوران پس از انقلاب رشد و تکامل را تجربه کرده است بخش آموزش و پرورش بوده است که میتوان به جهش سوادآموزی یا ساختوساز مدارس استاندارد در شهرها و روستاهای مختلف و یا توفیقات دانشآموزان ایرانی در عرصه المپیادهای جهانی و سایر موارد اشاره کرد. اما حقیقت آن است که در کنار همه کارهای انجام شده و قابل تقدیر در دولتهای مختلف و با همه ساختوسازها و خدمات انجام شده، آموزش و پرورش از یک جا به بعد، از مسیر درست خود و از چشمانداز آرمانی مورد انتظار در بستر انقلاب اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی خارج شده است.
اگر یکی از کلیدیترین و بارزترین نقاط آرمانی و غایت مورد انتظار در اندیشه انقلاب اسلامی را ایجاد عدل و برابری بدانیم، باید گفت علیرغم همه تلاشها و کارنامه قابل قبول در زمینه ایجاد عدالت اجتماعی در بخشهای مختلف از جمله گسترش دامنه برخورداری اقشار مختلف مردم از امکانات نسبی و ضروری حوزه بهداشت و درمان یا به کارگیری ثروتها و ذخایر و درآمدهای کشور برای استفاده عموم از خدماتی چون گازکشی و برقکشی و انتقال آب سالم به مناطق مختلف و روستاهای دوردست و تلاش برای محرومیتزدایی از مناطق کمبرخوردار، یا ایجاد گسترده زیرساختهای ارتباطی مثل جادهها و بزرگراهها، ساخت بیمارستان، مترو، نیروگاه، سد و... اما در حوزه آموزش و پرورش سالهاست که از مسیر عدالتمحورِ مورد تاکید نظام جمهوری اسلامی فاصله گرفتهایم.
ریلگذاری صحیح قطار نظام تعلیم و تربیت با تفکر ارزشمند شهیدان رجایی و باهنر و متاثر از فضای ارزشمند ابتدای انقلاب اسلامی صورت گرفت و مبنای آن توجه به تربیت صحیح در کنار آموزش موثر و بر پایه عدالت آموزشی و یکرنگی بود، اما به نظر میآید هر چه جلوتر آمدیم قطار نظام آموزشی ما از آن ریل ارزشمند و منتهی به سعادت و پیشرفت مادی و معنوی خارج شد و با پشت سر گذاشتن آن خط صحیح ترسیم شده وارد مسیری نامعلوم شد.
متاسفانه با حرکت به سمت ایجاد مدارس غیردولتی در سالهای پس از جنگ و در ادامه گسترش روزافزون این مدارس در سالهای اخیر از یک طرف و کمتوجهی به تجهیز و تقویت مدارس دولتی از سوی دیگر، به شدت دچار نظام تحصیلی طبقاتی و زیر پا قرار گرفتن عدالت آموزشی شدهایم.
به تعبیر دیگر، بسیاری از دانشآموزان از اولین روز تحصیل، وارد چرخهای از نمایش بیپرده قربانی شدن عدالت آموزشی میشوند و هر چه میگذرد این نظام طبقاتی ناعادلانه را بیشتر حس میکنند، یادگار و خاطرهای که همیشه با آنها خواهد بود. عجیب آنکه به جای داشتن یک نظام آموزشی و یک نوع از مدارس قوی، مجهز و پاسخگو به نیاز همه دانشآموزان، در سالهای گذشته ایجاد انواع و اقسام مدارس با انواع تقسیمبندیها و طبقهبندیها را در کشورمان شاهد هستیم.
این روزها اگر به دانشآموزان یک ساختمان مسکونی چند واحدی یا حتی دانشآموزان حاضر در یک جمع و مهمانی خانوادگی بنگرید، در موارد بسیاری خواهید دید یک یا چند نفر از آنها در مدرسه غیردولتی، چند نفر در مدرسه دولتی، چند نفر در مدرسه دولتی هیئت امنایی، تعدادی در مدرسه نمونه دولتی، احتمالا برخی در مدرسه استعداد درخشان و ... با سطوح مختلف امکانات و تجهیزات و نیروی انسانی و جهتگیریهای متفاوت درس میخوانند، این مسئله خود گویای بسیاری از تضادها و عقدهها و کمبودهای پیدا و پنهان در مسیر تربیت نسل آینده کشور است.
سوال اینجاست؛ چه شده است که مهمترین نهاد اثرگذار انقلاب اسلامی برای تامین هدف و غایت هدایت و سعادت مردم جامعه یعنی آموزش و پرورش به دستگاه تولید ناعدالتی و بدبینی تبدیل شده است؟ شرایطی که قطعاً زیبنده جامعه ارزشی ما نیست. کجای کار در دهههای گذشته غفلت کردهایم که در نظام ارزشی ما به جای دفاع از عدالت آموزشی، عدهای میگویند طبیعی است که «هر چقدر پول بدهی آش میخوری».
مگر نه اینکه مسیر هدایت جامعه به عنوان یک هدف والا از آگاهسازی و تمرکز بر روی ذهن و تربیت صحیح و دلسوزانه میگذرد؛ پس چرا امروز صحبت از کمبود
50 تا 60 هزار مربی پرورشی در مدارس کشور است؟! اصلاً در مدارسی که مربی پرورشی دارند غیر از کارهای دلسوزانه و ذوقی و خودجوش این مربیان و کادر مدرسه، چه امکانات و بودجهای برای مربیان و مدیران مدارس در خصوص برنامهریزی موثر امور تربیتی تدارک دیدهایم؟
باز هم بر میگردیم به این جمله که در سه چهار دهه گذشته، متاسفانه آموزش و پرورش با همه اهمیتی که دارد و همه کارهایی که شده است، هیچگاه اولویت اصلی دولتهای ما نبوده است. اگر این حوزه اولویت اصلی بود و در نظر مسئولان و دولتها به عنوان یک ستون و تضمینکننده و تعیین کننده آینده کشور و نه به عنوان یک نهاد پر خرج که باید هر چه بیشتر و زودتر با خصوصی کردن از دست آن راحت شد نگاه میشد، نباید یک روز همه دغدغههای وزیر معطوف به پرداخت حقوق معلمان و یک روز همه تمرکز بر روی تامین معلم به روشهای مختلف منطقی و غیرمنطقی باشد.
اگر آموزش و پرورش در اولویت اصلی قرار میگرفت و مسیر اصلی تحقق هدایت و تربیت و میدان تمرین و آموزش عدالت اجتماعی محسوب میشد، نباید دهها هزار مدرسه از داشتن یک مربی پرورشی محروم میماندند.
اگر آموزش و پرورش اولویت اصلی و یک بخش تعیینکننده در نظر گرفته شده بود، نباید اجازه داده میشد نظام آموزشی ما به این راحتی تبدیل به آش شله قلمکار از انواع مدارس با مسیرها و دنیاهای مختلف و دستگاه تولید و ترویج ناعدالتی آموزشی و اجتماعی شود.
کدام کشور غربی و پیشرو در جهان را میتوان مثال زد که تا این حد و به این راحتی اختیار اداره مدارس از نظام و دولت آن کشور به بخش خصوصی واگذار شود؟
این روزها نتایج نهایی آزمون سراسری دانشگاهها اعلام شده و دانشجویان جدید آماده حضور در کلاسها میشوند اما همین اعلام نتایج کنکور سنگ محک خوبی است که مسئولان دولتهای مختلف و سایر مسئولان در مجلس و شورای عالی انقلاب فرهنگی و ... طعم دستپخت خود و همان آش شله قلمکارشان را بچشند که آیا طعم عدالت میدهد یا بوی بد بیعدالتی از آن به مشام میرسد؟
هنوز چند ماهی از گزارش تکاندهنده دکتر «منصور کبگانیان» عضو محترم شورای عالی انقلاب فرهنگی نگذشته است که در یک برنامه تلویزیونی نتایج بررسی پذیرفتهشدگان دانشگاههای خاص و رتبههای برتر را این چنین اعلام کرد: «در بین قبولیهای ورود به دانشگاه رتبه زیر 3 هزار، دهک اول، دوم و سوم که قشر کمبرخوردار هستند، 2 درصد و 80 درصد پذیرفتهشدگان از دهک 8، 9 و 10 هستند. در رشتههای پزشکی و دندانپزشکی، دهک محروم 1.3 درصد پذیرفتهشدگان. این در حالی است که 86 درصد از پذیرفتهشدگان رشتههای دندانپزشکی و پزشکی از دهک 8،9 و 10 هستند. در رشته برق دانشگاه شریف دهک محروم صفر درصد و دهک 8،9، 10، 87 درصد از پذیرفتهشدگان را شامل میشوند. در روانشناسی که از پرطرفدارترین رشتههای انسانی است نیز دهک محروم (دهک اول، دوم و سوم) 2.9 درصد است که در این بین سهم دهک اول صفر درصد است. در حالی که در دهک مرفه (دهک 8،9،10) این 80.4 درصد است. در نقش مدارس در موفقیت دانشآموزان، 2.3 درصد از رتبههای زیر 3 هزار دانشگاهها را دانشآموزان مدارس دولتی و مدارس غیردولتی و نمونه دولتی 80 درصد از رتبه زیر 3 هزار را شامل میشوند.» و این چنین است که این چرخه معیوب مجال حرکت فرزندان دهکهای پایین به سمت کسب فرصتهای برتر تحصیلی و اجتماعی و برونرفت از شرایط سخت را گرفته و ظاهراً این فرزندان باید آینده خود را در همان دهک موروثی ترسیم نمایند.
عجیب آنکه با غفلت و وادادگی، این روزها فکر و ذهن و انرژی و آینده و تربیت دانشآموزان به طرز خطرناکی به اسارت مافیای کنکور و کلاسها و کتابهای گرانقیمت تست درآمده و عجیب تر آنکه صداوسیمایی که خود قرار بود «دانشگاه» شود؛ نمکگیر این مافیا و مُبلغ روشهای اشرافی ورود به «دانشگاه» و خیرهکننده نگاه حسرتبار دانشآموزان کمبرخوردار و محروم به این بازار مکاره شده است.
کوتاه سخن آنکه؛ به نظر میآید تحول در آموزش و پرورش و نظام آموزشی کشور بیش از آنکه نیازمند «سند تحول» باشد نیازمند تحول در نگاه مسئولان و تحول در اولویتبندی مسائل باشد.
هنوز زمزمههایی از گسترش دامهایی به ظاهر زیبا همچون «مردمیسازی آموزش و پرورش» و به تعبیر دیگر گسترش خصوصیسازی و کاهش تصدیگری دولت به گوش میرسد که باید علاوه بر اینکه مراقب افتادن در این دام و تکرار غفلت خیانتبار دولتهای گذشته در گسترش مدارس غیردولتی به جای عمل به وظیفه تامین عالی امکانات تحصیل رایگان عمومی بود، اکنون که برنامه هفتم توسعه در حال بررسی و تصویب است با درس گرفتن از این مسیر غلط چند دهساله که آثار تلخ آن پیش چشممان است، یک تصمیم عملی و عدالتساز برای تصدی کامل دولت بر اداره مستقیم مدارس و جبران روشهای ناعادلانه نظام طبقاتی آموزشی گرفته شود. ما کشوری غنی و ثروتمند هستیم؛ باید اکنون برای ساختن آیندهای روشن و مطلوب برای اصلاح نظام آموزشی نامتوازن و بیمار هزینه کنیم که البته این هزینه درواقع سرمایهگذاری است. مردم هم وقتی پای کار آمدن جدی مسئولان در جدی گرفتن نظام آموزشی و اصلاح آن را ببینند از هر کمکی که بتوانند دریغ نخواهند کرد.
عباس شمسعلی